مطالبی گلچين شده از نهج البلاغه

فهرست کتاب

(۳۸)- (خطبه‌ی- ۱۶۳) وصف عثمانس و تذكر به خطاهایش

(۳۸)- (خطبه‌ی- ۱۶۳) وصف عثمانس و تذكر به خطاهایش

(۱)إِنَّ النَّاسَ وَرائِى، وَقَدِ ‏اسْتَسْفَرُونِى‏ بَيْنَكَ وَبَيْنَهُمْ، وَوَاللَّهِ ما أَدْرِى ما أَقُولُ لَکَ؟! ما أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ، وَلا أَدُلُّكَ عَلى ‏أَمْرٍ لا تَعْرِفُهُ، (۲)إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نَعْلَمُ، ما سَبَقْناكَ إِلى شَى‏ءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ، وَلا خَلَوْنا بِشَى‏ءٍ فَنُبَلِّغَکَهُ، وَقَدْ رَأَيْتَ کَما رَأَيْنا، وَسَمِعْتَ کَما سَمِعْنا، وَصَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ ج کَما صَحِبْنا. (۳)وَمَا ‏ابْنُ‏ ‏أَبِى‏قُحافَةَ وَلَا ‏ابْنُ‏ ‏الْخَطّابِ‏ بِأَوْلى بِعَمَلِ ‏الْحَقّ‏ مِنْكَ، وَأَنْتَ أَقْرَبُ إِلى رَسُولِ اللَّهِ ج ‏‏وَشِيجَةَ‏ ‏رَحِمٍ‏ مِنْهُما، وَقَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ ما لَمْ يَنالا، (۴)فَاللَّهَ اللَّهَ فِى نَفْسِكَ فَإِنَّكَ وَاللَّهِ ما تُبَصَّرُ مِنْ عَمىً، وَلا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَإِنَّ الطُّرُقَ لَواضِحَةٌ، وَإِنَّ أَعْلامَ الدِّينِ لَقائمَةٌ. (۵)فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمامٌ عادِلٌ هُدِىَ وَهَدى، فَأَقامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَأَماتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً، وَإِنَّ السُّنَنَ ‏لَنَيِّرَةٌ لَها أَعْلامٌ، وَإِنَّ الْبِدَعَ لَظاهِرَةٌ لَها أَعْلامٌ، (۶)وَإِنَّ شَرَّ النّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمامٌ جائِرٌ ضَلَّ وَضُلَّ بِهِ، فَأَماتَ سُنَّةً مَّأْخُوذَةً، وَأَحْيا بِدْعَةً مَتْرُوکَةً، (۷)وَإِنِّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: ‏((يُؤْتى ‏يَوْمَ‏ ‏الْقِيامَةِ ‏بِالْإِمامِ‏ ‏الْجائِرِ ‏وَ ‏لَيْسَ‏ ‏مَعَهُ‏ ‏نَصِيرٌ ‏وَ ‏لا ‏عاذِرٌ ‏فَيُلْقى ‏فِى‏ ‏نارِ ‏جَهَنَّمَ‏ ‏فَيَدُورُ ‏فِيها ‏کَما ‏تَدُورُ ‏الرَّحى، ‏ثُمّ‏ ‏‏يُرْتَبَطُ‏ ‏فِى‏ ‏قَعْرِها))، (۸)وَإِنِّى أَنشُدُكَ اللَّهَ أَنْ تَکُونَ إِمامَ هذِهِ الاُمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ، کانَ يُقالُ: يُقْتَلُ فِى هذِهِ الْأمَّةِ إِمامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَالْقِتالَ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ، وَيَلْبِسُ أُمُورَها عَلَيْها، وَيَبُثُّ الْفِتَنَ فِيها، فَلا يُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ، يَمُوجُونَ فِيها مَوْجاً، وَيَمْرُجُونَ فِيها ‏مَرْجاً، (۹)فَلا تَکُونَنَّ ‏لِمَرْوانَ‏ ‏سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شاءَ بَعْدَ جَلالِ السِّنِّ، وَتَقَضِّى الْعُمْرِ!! فَقالَ لَهُ ‏عُثْمانُ‏: کَلِّمِ النّاسَ فِى أَنْ يُوَجِّلُونِى حَتّى أَخْرُجَ إِلَيْهِم مِّنْ مَظالِمِهِمْ. فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: (۱۰)ما کانَ بِالْمَدِينَةِ فَلا أَجَلَ فِيهِ، وَما غابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِكَ إِلَيْهِ.

[(۱)براستی مردم پشت سرم می‌باشند و مرا بين تو و خودشان سفير و واسطه قرار داده‌اند، سوگند به خدا، به تو نمی‌دانم چه بگويم؟! چيزی نمی‌دانم که تو خود آن را ندانی، تو را به کاری راهنما نيستم که آن را نشناسی، (۲)و می‌دانی آنچه ما می‌دانيم، در چيزی از تو پيشی نگرفتيم که تو را به آن آگاه سازيم، در هيچ حکمی خلوت ننموديم تا آن را به تو برسانيم، تو ديدی آنچه ما ديديم، و شنيدی آنچه که ما شنيديم، با رسول خدا ج آميزش داشتی چنانکه ما آميزش داشتيم، (۳)و پسر ابی ‏قحافه و پسر خطاب به درستکاری سزاوارتر از تو نبودند، در حالی که تو از جهت خويشی به رسول خدا ج از آن‌ها نزديکتری، = به دامادی پيغمبر مرتبه‌ای يافته‌ای که ابوبکر و عمر نيافتند، (۴) خدا را به جان خود رحم کن، سوگند به خدا که تو نياز به راهنمائی و تعليم نداری، به تحقيق راه‌ها آشکار و نشانه‌های دين برپا و برقرار است، (۵) آگاه باش برترين بندگان در نزد خداوند پيشوای عادلی است. که خود هدايت يافته و ديگران را هدايت می‌کند، سنت معلومی را بر پا دارد و بدعت مجهولی را بميراند. سنت‌ها روشن و نورانيند و نشانه‌های مشخص دارند، بدعت‌ها نيز آشکارند و علامت‌هائی دارند (۶)بدترين مردم نزد پروردگار پيشوای ستمگری است که خود گمراه است و مردم به وسيله او گمراه می‌شوند‌؛ سنت‌های مورد قبول را از بين برده و بدعت‌های متروک را زنده می‌کند، (۷) من از رسول خدا ج شنيدم که می‌فرمود: پيشوای ستمکار را روز رستاخيز حاضر می‌کنند در حالی که نه ياوری با او است و نه عذرخواهی، او را در آتش دوزخ می‌افکنند، همچون سنگ آسيا در آتش به چرخش می‌افتد، آنگاه او را در قعر دوزخ به زنجير می‌کشند. (۸) و من تو را به خدا سوگند می‌دهم نکند تو همان پيشوای مقتول اين امت گردی. چه اينکه پيامبر ج همواره می‌فرمود: در اين امت پيشوائی کشته خواهد شد که پس از آن درهای کُشت و کشتار به روی آن‌ها تا قيامت باز خواهدگرديد و امور اين امت را بر آن‌ها مشتبه می‌کند، فتنه و فساد را در ميانشان گسترش می‌دهد تا آن جا که حق را از باطل تميز نمی‌دهند، و به سخنی در آن فتنه غوطه ور می‌شوند و به شدت در هم آميخته و فاسد خواهند گرديد، (۹) نکند تو با اين سن زياد و گذراندن عمر زمام خويش را به دست مروان بسپاری تا بَرد هر جا که خاطرخواه او است. عثمان در پاسخ به آن حضرت گفت: از مردم بخواه به من مهلت دهند تا خويش را از حقوق از دست رفته آن‌ها خلاص گردانم .. پس آن علیه السلام فرمود: (۱۰) آنچه مربوط به مدينه است مهلتی در آن نيست و آنچه بيرون مدينه است، مهلتش رسيدن دستور تو به آن‌ها است.]