اهل سنت و جماعت - نشانه های خیزش بزرگ

فهرست کتاب

پیدایش فتنه

پیدایش فتنه

سخن پیرامونِ آغازِ فتنه و تفرقه، بسی دراز است؛ لیکن از ریشه و اساس این جریان شروع کرده تا سرانجام به علت تمایز و جدایی اهل سنت از دیگران برسیم:

۱- بسیار روشن است که اولین بدعت، بدعت خوارج و روافض بوده است. آن‌هم درست بعد از شهادت عثمان  س و در پی فتنه‌ی عبدالله بن سبأ یهودی. خوارج علی  س را تکفیر کرده و علیه او شوریدند. روافض هم بر عکس، مدعی عصمت و امامت یا نبوّت علی  س شده و حتی برخی او را «الله» هم خواندند.

بعد از آن بدعت‌ها پی‌در‌پی رخ داد. بدعتِ مرجئه و قدریه در پایان دوران صحابه  ش و در زمان امارت ابن زبیر و عبدالملک، پدید آمد و در ابتدای دوران تابعین، - اواخر دوران امویان – بدعت جهمیه، مشبهه و ممثله نمودار گشت؛ حال آن‌که در زمان صحابه  ش هرگز شاهد چنین اموری نبودیم[١٤٢].

۲- در دوران فتنه، مسلمانان به تحقیق و بررسی اسناد و نقد رجال عنایت خاص نمودند؛ چرا که سلف  ش از نسبتِ دروغ بر رسول الله  ج، بسیار بیم‌ناک بودند- خصوصاً بعد از ظهور بدعت‌ها و هواپرستی‌ها -. امام مسلم در کتاب صحیح خویش از ابن سیرین روایت می‌کند که: ابتدای امر، کسی از سندِ روایات سوال نمی‌کرد؛ ولی چون فتنه‌ها سر برآورد، گفتند: افراد سند را نام ببرید؛ اگر اهل سنت باشند حدیثشان پذیرفته می‌شود و اگر از اهل بدعت باشند خیر[١٤٣]. ابن سیرین می‌گوید: «حدیث یعنی دین، ببینید دینتان را از چه کسی می‌گیرید»[١٤٤].

در نتیجه عنایت و توجه به حدیث، دقیقاً از زمان فتنه شروع شد. علمای اهل سنت شروع به پاک‌سازی و اصلاح راویان حدیث نمودند. افرادی که روایاتشان پذیرفته می‌شد را از دیگران که قابل اعتماد نبودند، جدا کردند. هر کس در لیست متّبعین و اهل سنت قرار می‌گرفت، روایتش مورد قبول و کسی که در گروه مبتدعین بود، روایتش رد می‌شد؛ مگر با شرایط بسیار دقیق و ریز[١٤٥].

باید توجه داشت که فاکتور و ویژگی شیعه «دروغگویی» است و دروغ در نزد آنان به اوجِ شهرت رسید. از همین رو امام شافعی  / گفته است: «در میان هواپرستان دروغگوتر از شیعیان ندیدم»[١٤٦].

زمانی هم که فتنه‌ی مختار - که دارای گرایش‌های شیعی بود - رخ داد، در زمان او دروغ و ساختن روایات دروغین از قول رسول الله  ج بسیار اوج گرفت. لذا امام احمد  / از جابر بن نوح از اعمش از ابراهیم نخعی روایت می‌کند که: در دوران مختار در مورد سند (روایات) سوال می‌شد؛ سبب این کار هم دروغ‌های زیادی بود که بر علی  س می‌بستند. چنان‌که شریک از ابو اسحاق روایت کرده است که از خزیمه بن نصر عبسی در روزگار مختار شنیده‌ام که می‌گفت: - آنان دروغگو و از یاران علی  س هستند – و نیز می‌گفت: «این‌ها چه می‌خواهند الله ایشان را بکشد؟ چه مردمان بسیاری را از راه به در کرده و چقدر احادیث را به تباهی کشاندند!»[١٤٧].

با شروعِ تحقیق و پژوهش پیرامون سند، و شناختِ رجال حدیث و جدا نمودن روایات آن‌ها، اهل حدیث از هواپرستان جدا گشتند. و در پی آن اصطلاح (اهل حدیث) یا اهل سنت که به حدیث توجه زیاد می‌نمودند، آشکار و پدیدار گشت. آنان کسانی بودند که روایاتشان پذیرفته می‌شد؛ بدعت‌گرا نبودند و هیچ یک از باورهای هواپرستان در آنان ریشه نکرده بود.

۳- در نقطه‌ی مقابل روافض، خوارج قرار داشتند؛ لیکن آنان به راست‌گویی[١٤٨] مشهور بودند. و فتنه‌ی این دو گروه از اولین فتنه‌ها و بدعت‌ها به شمار می‌آمد. از همین رو امام بخاری از راوایانِ خوارج، روایاتی را ذکر نموده است. لیکن فتنه‌ و ضلالت خوارج تشخیص داده شد؛ چرا که آنان از جماعت مسلمانان خارج شدند و جز خود دیگران را تکفیر نمودند، صفِ خویش را از صف دیگر مسلمانان جدا نمودند و به جنگ برخاستند. لذا بدعت و انحراف آن‌ها بسیار بر مسلمانان فشار آورد و از همین رو علی  س با آنان وارد نبرد شد و تمام صحابه  ش را به جنگ علیه آنان بسیج نمود.

وقتی خوارج شورش کردند و فتنه‌ها بسیار شد، مسلمانان یکدیگر را بر اتحاد و همبستگی و ترک تشتّت و از هم‌گسیختگی، تشویق کردند. بر همین اساس وقتی در پیِ کناره‌گیریِ امام حسن از خلافت به نفع امیر معاویه  س با وی بیعت کردند، این سال را (عام الجماعة: سال اتحاد و همبستگی) نامیدند.

از این جریانات معلوم می‌گردد که مسلمانان چقدر بر حدیث و شناختن افرادی که از ایشان حدیث گرفته می‌شد، حریص بودند. لذا وصف و ویژگی اهل سنت و اهل حدیث یک نشانه‌ی بارز برای آنان به حساب می‌آمد. هم‌چنین بر اتحاد و همبستگی نیز تشویق می‌نمودند. در نتیجه هر کس که به سنت و پیروی از آن و نیز دوریِ از بدعت، عنایت داشت، و با انجام بدعت یا خلافی دیگر از جمع مسلمانان بیرون نمی‌شد، (اهل سنت و جماعت) نام می‌گرفت.

اهل سنت تألیف در بابِ عقیده را شروع کرده و آن را کتُبِ (سنّت) نامیدند. در این کتاب روایات را مستند از رسول  ج، صحابه  ش و تابعین، که سلفِ این امت محسوب می‌شوند، روایت می‌کردند. آنان در کتاب‌‌های عقیده‌ بر وجوبِ تبعیت و بر تحریمِ بدعت تمرکز می‌کردند. می‌گفتند: در بحث نام‌ها، صفات الهی، قضا و قدر و دیگر مسایل اعتقادی، باید اعتقادمان همچون سَلَف صالح  ش باشد. نیز معتقد بودند نباید از جماعت مسلمان بیرون شد و علیه امامِ مسلمانان کودتا و یا قیام نمود؛ هر چند هم که فاسق باشد. ولی افسوس در هر بحث از این مباحث گروهی دچار زیاده روی و افراط و یا کم‌کاری و تفریط شدند. اما از میان آنان، اهل سنت میانه رو و حدّ وسط بوده است؛ چنان که مسلمانان، در بین سایر ادیان میانه رو هستند.

[١٤٢]- المنتقی اثر ابن تیمیه ص ۳۸۷.

[١٤٣]- مسلم در مقدمه ص ۱۵. الکفایة ص ۱۶۲-۱۶۳. شرح علل ترمذی نوشته‌ی ابن رجب ۱/۵۱ تحقیق عتر.

[١٤٤]- الکفایة ۱۶۲.

[١٤٥]- علما در مورد روایت نمودن از افراد مبتدع، در کتاب‌های مصطلح الحدیث سخن گفته‌اند. با شرایطی خاص روایات آنان را پذیرفته‌اند. رجوع شود به، الکفایة ص ۱۵۹ به بعد «نسخه هندی»، شرح علل ترمذی ۱/۵۳ به بعد. تدریب الراوی ۱/۳۲۴ به بعد.

[١٤٦]- الکفایة ص ۱۶۷.

[١٤٧]- شرح علل ترمذی ۱/۵۲.

[١٤٨]- البته نه همه‌ی آنان. خطیب بغدادی با سندِ ابن لهیعه روایت می‌کند، از یکی از بزرگان خوارج شنیدم که می‌گفت: احادیث یعنی دین؛ ببینید دینتان را از چه کسی می‌گیرید؛ زیرا ما وقتی چیزی را می‌پسندیدیم، آن را حدیث می‌ساختیم. الکفایة ص ۱۶۳.