اهل سنت و جماعت - نشانه های خیزش بزرگ

فهرست کتاب

فصل اول: نتایج بحث (خلاصه‌ای متمرکز بر باب دوّم)

فصل اول: نتایج بحث (خلاصه‌ای متمرکز بر باب دوّم)

۱- اهل سنت و جماعت عبارتند از همان اصحاب رسول الله  ج و پیروان نیک آنان که بر روش صحابه  ش گام برداشته و بر اصول و روش علمی وعملیِ ایشان مقید بوده‌اند. آنان علم و عمل دینی‌شان را فقط از کتاب الله وسنت، در چهارچوب فهم صحابه  ش بر می‌گیرند. هرگز بر این اصول پیشی نمی‌گیرند و با عقل، رأی، قیاس، ذوق و سلیقه یا وجد و مکاشفه یا ... با آن‌ها تعارض و مخالفت نمی‌کنند.

پس هر کس که به قرآن و حدیث و اجماع صحابه  ش مقیّد بود، اهل سنت و جماعت به شمار می‌آید. از منظر آنان، این است اصول محفوظ و بدون خطا. ماورای این اصول، از نگاه آنان بدون خطا و لغزش نخواهد بود. بلکه جز سخن رسول  ج، کلام هر کس قابل پذیرش و رد شدن است. گفتار ائمه‌ی اهل سنت هم در راستای سنت پیامبرشان  ج است نه مقدّم بر آن. از دیدِ آنان هر اجتهادشان قبل از پذیرش یا رد شدن، ابتدا بر قرآن و سنت و فهم سلف صالح  ش که صحابه، تابعین وائمه‌ی علم و دین رحمهم الله هستند، مقایسه می‌شود.

اهل سنت و جماعت اهل ائتلاف و همبستگی هستند، و آنان امتداد طبیعی و حرکت اصلی این دین هستند که به گفتار ثابت از قرآن و سنت و اجماع، التزام جسته‌اند. از موارد شبهه بر‌انگیز که عامل تفرقه، از هم‌گسیختگی و اضمحلال است، دور و گریزانند. چرا که اساس و مبنای نجات در دنیا و آخرت، جماعت است.

۲- بنابراین اهل سنت و جماعت نام دیگری (جز همین نام) ندارند که خود را با آن نام‌گذاری نمایند. و این عکسِ دیگر گروه‌های اهل بدعت است که برای خوی نام‌هایی تراشیده‌اند تا از دیگر اندیشه‌ها متمایز باشند. یا دیگران بر آنان نام نهادند و آن‌ها هم پذیرفته‌اند. لیکن اهل سنت و جماعت نامی جز همین نام ندارند. هر چند مخالفینشان آنان را به اسم‌های باطل نام می‌نهند؛ چرا که فرقه‌ای نیست که به تناسبِ مخالفت خود با اهل سنت، بر ایشان نامی ننهاده باشد. لیکن مدام نام اهل سنت بر آنان بوده است و هیچ کدام از نام‌های باطل آنها را ملوّث نکرده است.

ابن عبدالبر  / می‌گوید: «شخصی نزد امام مالک  / آمد و گفت: سوالی از شما دارم و میان خویش و الله شما را حجت قرار می‌دهم. امام مالک گفت: ما شاء الله لا قوة إلا بالله، بپرس؟ گفت: اهل سنت کیست؟ گفت: اهل سنت آنانند که لقب دیگری ندارند که بدان مشهور باشند. نه جهمی، نه قدَری و نه رافضی[٣٦٧]». و این‌گونه امام مالک  / مشخصاً اهل سنت را معرفی می‌کند که آنان لقب دیگری ندارند به جز همین نام مشهورِ (اهل سنت) که همیشه با آن مورد خطاب قرار می‌گیرند.

۳- از این رو اهل سنت و جماعت از دیر باز در میان امت محمد  ج جمعیت اکثر و سواد اعظم بوده‌‌اند. آنان ساکنان منطقه‌ای خاص نبوده و به قبیله‌ای خاص منتسب نیستند. در حزب و تجمعی خاص و مشخص، منحصر نمی‌شوند. بلکه در اغلب بلاد پراکنده‌اند؛ به صورت انفرادی و گروهی. ویژگی و تخصصی معین آنان را گرد هم نیاورده است. بلکه آنان متشکّل از محدثین، فقها،‌ پارسایان، مجاهدینِ مبارز، دعوتگرانی صبور و شکیبا، عوامی تابع، امرا و سیاستمداران هستند.

نووی  / می‌گوید: «این گروه بر اقشار مختلف مؤمنین اطلاق می‌شود. برخی جنگجویانی سلحشور و شجاعند و برخی فقیه و گروهی دیگر محدثین و بعضی هم پارسایان و دسته‌ای آمران به معروف و نهی‌کنندگان از منکر‌ند. خیرخواهان فراوان دیگری هم در آنان موجود‌اند. لازم نیست که همه یک جا جمع باشند؛ بلکه در گوشه کنار جهان پراکنده‌اند»[٣٦٨].

۴- مرکز این دایره‌ی عمومی و فراگیر که اهل سنت و جماعت آن را احاطه کرده و پیرامون این مرکز جمع شده‌اند، قرآن و سنت و فهم سلف امت می‌باشد. مردم به صورت انفرادی یا تجمعی نسبت به دور یا نزدیک بودن به مرکز این دایره، متفات‌اند. برخی به سنت آگاه‌ترند و بر آن صبور و پایبندتر از دیگران‌اند؛ برخی هم از جنبه‌ای دیگر داناترند. گروهی دیگر هم از جنبه‌ای دیگر در سنت صبورتر و متعهّدتر هستند و به همین تناسب الی آخر.

تمام دین از نظر علم و عمل، درون این دایره‌ی بزرگ قرار دارد. اهل سنت، باعث کمال و تکامل یکدیگر می‌شوند. اگر یکی دارای علم یا عمل نیست، دیگری را خواهی دید که هم علم دارد و هم عمل. در یکی خیری می‌یابی و دیگری را می‌بینی که فاقد آن است. اما مجموعه‌ی دین و شریعت که پیامبر  ج از جانب پروردگارش آورده است، از جماعتِ اهل سنت خارج نیست. فرقی نمی‌کند در عقاید باشد یا عبادات، یا روش‌های فکری، مقاصد و اهداف، سیاسیت‌های شرعی یا دیگر انواع خیر.

مجتهدین را هم می‌یابی که درون این دایره فی ما بینِ خویش در مسایل علمی عملی اختلاف نظرهایی دارند؛ لیکن حق از مجموع آنان خارج نمی‌شود؛ زیرا علما و ائمه‌ی اهل سنت قایم مقام پیامبران در حفظ دین هستند. البته هر کدام در حیطه‌ی کاری‌ای که الله ـ برایش میسر نموده است.

مردمان درون این دایره در خیر و شر، عدل و ظلم، صبر و سرکشی، خویشتن‌داری و عداوت با یکدیگر متفاوت‌اند. اهل سنت هم همانند دیگر انسان‌ها هستند. آنان هم دچار لغزش و فسق و معصیت می‌شوند. خیر و شر هر دو در جماعت آنان یافت می‌شود. لیکن هر خیری را که در غیرِ اهل سنت بیابید آن را در اهل سنت به مراتب بیشتر خواهید یافت؛ اما هر شر و بدی که در اهل سنت بیابی، مطمئناً آن را در دیگر گروه‌ها به مراتب بیشتر خواهی دید.

از آنجا که اهل سنت، اهل هدایت و دینِ حق بوده‌اند، و از آنجا که الله ـ وعده‌ی نصرت و یاریِ دین و پیروزی کاملِ آن را داده است، آنان همان گروه یاری شده‌اند که الله   تا برپایی قیامت به حق، آنان را غالب و چیره نموده است. از میان آنان گروهی با قلم و زبان و گروهی دیگر با دست و جهاد برانگیخته شده‌اند[٣٦٩].

اهل سنت و جماعت با هر اختلافی هم که میان آنان باشد، درون این دایره‌ی عمومی هستند که آنان را به صورت فردی یا تجمعی در خود گرد آورده است. با وجود اختلاف نظر، پایبند جماعت هستند و از آن پاسبانی می‌کنند. همیشه به دنبال همبستگی و ائتلاف و پایبند به دوستیِ عام برای این جماعت هستند. خواهان حفظ خون، مال، آبرو و برادری دینی، برای آحاد این جماعت و مجموعه‌اند.

۵- اهل سنت و جماعت با ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی که در قالب میراثی درخشان برای آنان نمودار است، از دیگران متمایز‌اند؛ که اهمیت آن در میزان حق، از میراث علم و هدایت که الله   خاص این جماعت نموده است، کمتر نیست. پس همانطور که الله  أ پیامبر  ج را با علم، هدایت، براهین عقلی و سمعی، مبعوث داشت، وی را برای احسان و رحمتِ بلا عوض، و با صبوری و شکیبایی و تحمل آزار و حلم و بزرگواریِ با مردم، به سوی مردم فرستاد.

اهل سنت به حق عمل می‌کنند و به آن پایبند هستند و دیگران را به آن فراخوانده و بر آن کوشیده و جهاد می‌کنند. جان و مال خود را برای سودبخشی به خلق و اصلاح ایشان، بذل می‌‌کنند. آزارِ مردم را تحمل کرده و از خطای خطاکار و بدی دیگران چشم می‌پوشند. همگان را می‌بخشند و برایشان دعای هدایت و ترقّی می‌کنند. خیر را برای همگان می‌خواهند. خوب می‌دانند که مؤمنانِ خوش اخلاق ایمانشان از همه کامل‌تر است. به اخلاق والایی که الله   آن را می‌پسندد، عمل کرده و از کارهای بیهوده‌ای که در نزد الله  أ پسندیده نیست، اجتناب می‌ورزند.

۶- پس اهل سنت، اهل امر به معروف و نهی از منکر هستند. زیرا آنان بهترین امتی هستند که برای انسانها فرستاده شدند. لیکن آنان این کار را به گونه‌ای انجام می‌دهند که شریعت واجب دانسته است. در خلال وظیفه‌‌ی خود به اصل اوّل و قاعده‌ی عظیم که حفظ جماعت، به دست آوردن دل‌ها، یکصدایی و ریشه‌کن کردن اختلاف و تفرقه باشد، بی‌توجه نیستند و باور داردند که این جریان، یعنی همان امر به معروف و نهی از منکری که الله  أ و رسول  ج آن را واجب نموده‌اند.

از این رو امانتی مرکب و مزدوج را بر دوش می‌کشند. امانت علم، دعوت و جهاد و امانت پاسداری از جماعت به معنای فراگیرِ شرعی... اهل سنت، آزاد و رها از بندِ هوا و هوس، عادت، سیطره‌ی مذهب، قهر و غلبه‌ی قوم و حزب و... این توازنِ دقیق را فقط بر مبنای رهنمود شریعتِ حکیم محقق می‌کند. به همین منظور بدون نگاه به انتسابهای مختلف به حزب، جماعت، گرایش یا اجتهادِ خاصی، به صورت عام، همدیگر را دوست می‌دارند. بلکه مهم این است که همه یکدست و هم‌صدا بر تقوی و نیکی کمک‌یار هم باشند؛ چرا که این پیمانِ عام بر خلاف پیمانهای خاصِ بشری، با الله ـ است و ابدی است. هیچ عهد و پیمانی دیگر آن را مقید و خاص نمی‌کند بلکه این عهد بر تمام عهدهای خصوصی حاکم است و هرگز نباید جز در طاعت الهی از کسی اطاعت و حر‌ف‌شنوی نمود. پس اهل سنت اولین ولای خویش را خاصِّ الله تعالی و جماعتِ بزرگ به معنای شرعی و فراگیر می‌دانند و آنان از این نقطه‌ی شروع و تنها بر همین اساس، به هر فرد و گروه و تجمعی می‌نگرند. نگاهشان هرگز بر اساس تعصب جاهلانه‌ی مردودِ کینه‌توزانه‌ی قبیله‌ای، قوم‌گرایی و ناسیونالیستی، سیاسی و مذهبی، طریقتی و حزبی یا بر مبنای ریاست و رهبری شخص خاصی نیست. آنان با مقیاس دین و تقوی کسی را پیشوا و جلودار می‌دانند که الله متعال و رسول  ج او را مقدم داشته است و کسی را عقب می‌رانند که قبلاً الله متعال و پیامبر  ج او را عقب‌ انداخته‌اند. هرگز مردم را با شعارها و اموری که الله   برایش دلیل نفرستاده است، گزینش نمی‌کنند و بر این اساس با کسی دوستی و دشمنی نمی‌ورزند و با آن امت را از هم نمی‌پاشند. بلکه گرامی‌ترین بندگان نزد الله  أ آنان‌اند که از همه پارساتر باشند؛ از هر طایفه و گروهی که می‌خواهند باشند.

۷- اهل سنت وجماعت بر اصول مهمی که برایشان جای شعار را گرفته است، متفق‌اند. تمام کسانی که با اهل سنت در اختلاف‌اند، در یک یا چند اصل از این اصول، از آنان جدا می‌شوند:

- عقیده‌ی اهل سنت در بحث صفات عبارتست از: اثباتِ صفات بدون بیان کیفیت، و تنزیه و پاک دانستن الله ـ بدون تعطیلِ (ابطال) صفات.

- آنان قرآن را کلام الهی می‌دانند و می‌گویند: قرآن مخلوق نیست.

- معتقدند در زندگی دنیا هیچ کس الله  أ را نمی‌بیند.

- بر این باورند که در بهشت مؤمنان پروردگارشان را با چشم خواهند دید.

- به هر خبری که پیامبر  ج نسبت به بعد از مرگ از قبیل: فتنه‌، عذاب و نعمتِ قبر، بازگشت روح به اجساد، برپایی ترازوها، گشودن نامه‌ی اعمال، حوض، صراط و شفاعت، داده است، ایمان دارند.

- به تقدیر چه خوب و چه بد ایمان دارند. به علم دیرینه‌ی الهی و لوح محفوظ، به مشیّتِ نافذ، جاری و قدرت کامل و شاملش ایمان دارند. الله ـ آفریدگار بندگان و اعمال آنان است. با این وجود آنان را به طاعت خود و رسول خود  ج فرمان داده است. اهل طاعتِ خویش را دوست دارد و از آنان راضی است و ایشان را از نافرمانی خویش باز داشته است. کفار را دوست ندارد و از آنان راضی نیست. اما هرگز جز با دلیل، عذاب یا پاداش و ثواب را برای شخص معینی، واجب نمی‌دانند.

- آنان صحابه  ش، اهل بیت و ازواج رسول الله  ج را دوست می‌دارند و به آنان محبت می‌ورزند؛ معتقدند جز پیامبر  ج کسی دیگر معصوم نیست.

- کرامات اولیاء و کارهای خارق العاده‌ای که الله   توسط آنان می‌آفریند را، تصدیق می‌کنند.

- اهل سنت معتقدند با کسی که از شریعت اسلام خارج می‌شود باید جنگید؛ حتی اگر شهادتین را بر زبان براند.

- جهت برپایی شرایع اسلامی، در رکاب امرای خویش جهاد می‌کنند؛ خواه این امیران نیکوکار باشند یا فاجر.

- تضارب آراء و تعدد اجتهاداتِ اهل سنت در اموری که سلف صالح اختلاف در آن را مجاز می‌دانند، قبول دارند. و مخالف را در این مسایل گمراه نمی‌خوانند. مانند اختلاف صحابه  ش در این که آیا محمد  ج پروردگارش را در شب معراج دیده است یا خیر؟ یا مانند نزاع مشهوری که در تکفیرِ تارک مبانی چهارگانه دارند. یا مانندِ اختلافی که در افضل بودنِ علی و عثمان  ب بر یکدیگر دارند.

۸- ظلم، افراط و جهل، اهل بدعت، گمراهی و تفرقه را به مخالفت با اهل سنت و جماعت وا می‌دارد. چرا که نقطه‌ی آغازِ بدعت، سخن از روی گمان و هوا و هوس به همراهی افراط و تعصبِ نسبت به اشخاص و گفتاری است که گنجایش اجتهاد و مخالفت را داراست. که این رویکرد منجر به غلبه‌ی خودخواهی، تضارب آراء، شدت اختلافات، از هم گسیختگی و حصول عداوت و پراکندگی می‌گردد.

مخالفان اهل سنت چندین باور دارند: اولا از روی کوتاهی و جهل یا خودپرستی و عصیان، بر الله ـ و پیامبر  ج پیشی می‌گیرند. در نتیجه از حق خارج شده و سنت را به گوشه‌ای می‌نهند. در پایان آن‌چه را بد نیست، بد دانسته و غیرِ نیکی را نیک قلمداد می‌کنند. بعد از آن خطا و گناه را در کنار هم قرار می‌دهند و مخالفینِ نظر خویش را گناهکار می‌دانند. شخص، گفتار و یا شعاری را برای خود ترسیم می‌کنند و بر مبنای آن، دوستی و دشمنی می‌ورزند. با این روش میان امت جدایی می‌افکنند و از جماعت فاصله گرفته و علیه آن قیام می‌کنند. بعد از آن اعتقادات باطلی از قبیلِ تکفیر، تفسیق و همیشه ماندن در جهنم را بر مخالفین خود که اهل سنت و جماعت هستند، باور می‌کنند.

سپس بر مبنای این باور احکامی خود ساخته از قبیل حلال دانستن خون، مال و آبروی مخالف را، صادر می‌کردند. بعد هم به ظلم و تجاوز و دشمنی بر اهل سنت، مبادرت می‌ورزند.

۹- مخالفین سنّت چندین دسته‌اند:

نوع اول: کسی که با ایراد شبهاتی که مخالف برایش می‌آورد، بعد از تلاش و اجتهاد شرعیِ معتبر، به خطا رفته یا تأویل بعیدی نموده و مخالفت می‌ورزد، لیکن قصد مخالفت با الله ـ و رسول  ج را ندارد؛ بلکه در ظاهر و باطن به هر دو ایمان دارد.

نوع دوم: زیاد شده است که متأخرین خیلی کم به قرآن و سنت رجوع و توجه نمایند و به گفتاری رجوع کنند که شیوخ و اساتید آنان بدون این که حقیقت و پایان آن را بدانند، از خود ساخته‌اند. اگر می‌دانستند که این کارشان با قرآن و سنت در تضاد است، از قولشان رجوع کرده و چنین نمی‌گفتند.

نوع سوم: کسی که به خاطر نوعی جهل، ظلم و خودخواهی که آمیخته به تجاوز، عدوان، فسق و معصیت است، با سنت مخالفت می‌کند.

افرادِ این دسته کافر و منافق نیستند. بلکه در ظاهر و باطن به الله ـ و رسول الله  ج ایمان دارند. حتی بعضی از آنان با سنت مخالفت می‌ورزد در حالی که بر ضد دشمن خود، از سنت دفاع می‌کند و با اجتهادِ خویش، بدعت بزرگی را به وسیله‌ی بدعتی کوچک رد می‌نماید؛ بدون این ‌که تعمداً بخواهد بر الله   و رسول الله  ج پیشگامی کند.

نهایتِ این افراد این است که آنان مجتهدانی هستند که خطا کرده و لغزش آنها آمرزیده شده است؛ چرا که هدف آنان حتی الإمکان متابعت رسول الله  ج بوده است.

برخی از آنان در امور بسیار بزرگی و برخی دیگر در اموری ریز، با سنت مخالفت می‌کند. جدای از این ‌که بدعت خویش را سخنی قرار دهند که با آن جماعت مسلمین را متلاشی کنند؛ و بر مبنای آن دوستی و دشمنی می‌ورزند. یا اینکه در پیروی از قرآن و سنت که بر آنان واجب شده است، کوتاهی می‌کنند؛ و یا با پیروی از راه‌هایی که از آن برحذر داشته شده‌اند، بر حدود الهی تجاوز می‌کنند؛ یا بدون رهنمود الهی از هوا و خواسته‌ی خود پیروی می‌کنند. اینان ظالمان به خویشتن‌اند و در لیست اهل وعید که حسناتی آمیخته با بدی دارند، قرار گرفته‌اند.

نوع چهارم: دسته‌ای دیگر از مخالفینِ سنت، منافقان زندیقی هستند که کفر و خیانت و خشم علیه مسلمین را در دل پنهان می‌کنند. این ویژگی در روافض و جهمیّه که اصل زندیق بودنشان از ملحدین و مشرکین گرفته شده است، بسیار زیاد دیده می‌شود. این دو گروه با آنان دوستی و محبت می‌ورزند و آنان را بزرگ داشته و قبولشان دارند. اینان در باطن کافر‌ند، و اگر باطن هر کدامشان برای کسی واضح شد، در ظاهر هم کافر هستند.

نوع پنجم: مشرکین گمراهی که عموماً پرستش‌گران ضریح‌، شیوخ، مردگان و بت‌ها هستند، و از معتقدین به حلول، اتحاد و وحدت الوجودی‌اند. این گونه افراد بعد از این که عقیده‌ی خود را اظهار کردند باید از شرک خود توبه نمایند؛ در غیر این‌صورت به جرم کفرِ ارتداد باید گردنشان را زد.

۱۰- فرقه‌های مخالف با سنّت عبارتند از: مرجئه، خوارج، روافض، قدریه و جهمیه.

أ) (مرجئه) در ابتدا معتقدند بودند اعمال جزو ایمان نیست و عمومِ مخالفت آنان در الفاظ بود نه در احکام. بعداً سخنشان سخت‌تر شد و از همان ابتدا برای اعمال، ارزشی قایل نشدند و برخی دیگر هم به عدمِ وجوب فرایض و اجتنابِ از حرام و اکتفای به ایمان، معتقد بودند.

ب) (خوارج) که اساس مذهبشان بزرگداشتِ قرآن و دعوت به پیروی از آن بود، لیکن چیزی از قرآن برداشت کردند که درست نبود و بر آن دلالت نمی‌کرد. آنان از اهل سنت و جماعت خارج شدند و گفتند: جایز است که پیامبر  ج هم ظالم باشد. به حکم رسول  ج و ائمه‌ی بعد از وی سر فرود نیاوردند. از روایاتی همانند سنگسار، حد نصاب سرقت، و ... هم که پنداشتند با قرآن در تعارض است، روی گرداندند. با این تِز که اگر کسی با قرآن مخالفت کند کافر است، مخالفین خویش را تکفیر کردند. هر چند هم که طرف اشتباه کرده باشد و گناهی را مرتکب شده باشد. حتی اگر شخصِ مقابل، به وجوب و حرام شرعی معتقد باشد. چیزهایی را که از کافرِ اصلی مباح و جایز نمی‌دانستند، بر مخالفِ خود حلال و مباح می‌دانستند. تکفیرِ مسلمینی که مرتکب گناهان کبیره و لغزشها می‌شدند، اولین بدعتی بود که توسط آنان در اسلام ظهور کرد.

ج) (روافض یا شیعه) اساس اعتقاد آنان این است که رسول الله  ج علناً برای جانشینی علی  س نصّی بیان داشته که جای هیچ عذری بر مخالف وجود ندارد. روافضِ «مفضّله» معتقدند که علی  س بر ابوبکر و عمر  ب برتر و افضل‌تر است. رافضیانی که «السابة» نام داشتند، معتقد به دشنام و بد دعایی علیه ابوبکر و عمر  ب بودند. و رافضیان «غالی: افراطی» که علی  س را الله می‌دانستند.

رافضیان معتقدند علی  س معصوم بوده و هر کس با وی مخالفت نماید کافر است. می‌گویند: صحابه –  ش – مهاجرین و انصار، نص را پوشاندند و به امام معصوم پشت کردند. دنبال خواسته‌ی خویش افتاده و دین را عوض کردند و شریعت را تغییر داده و ظلم وتجاوز نمودند؛ بلکه جز عده‌ی معدودی، همگان کافر شدند.

از نگاهِ آنان، ائمه معصوم هستند و همه چیز را می‌دانند. مصدر علم و حق آنان هستند نه قرآن و سنت. دروغگوترین و کینه توزترین فرقه و طایفه علیه اهل سنت آنان‌اند. بر اهل سنت نام «جمهور» را می‌نهند و از نظر آنان اهل سنت، به سبب ارتدادشان، از یهود و نصارا هم کافرترند. از همین رو علیه اهل سنت با کفار و مشرکین دوستی می‌کنند. آنان‌ دورترین طایفه‌ی اهل بدعت، از قرآن و سنت هستند. خطرناکترین و زیانبارترین گروه بر دین و متدینین آنانند. ریشه‌ی نفاق و زندقه از قبیل قرامطه باطنی و دیگران، از میان آنان برخاست. اغلبِ ائمه‌ی آنها زندیقانی هستند که اعلان «رفض: نپذیرفتن» می‌کنند؛ چرا که این، راهی برای انهدام اسلام است.

د) (قدریه یا معتزله) عقلشان از جمع میان ایمان به تقدیر و ایمان به امر و نهی، و وعده و وعید، عاجز ماند؛ پنداشتند که چنین چیزی امکان ندارد. لذا گفتند الله ـ جز آنچه تصمیم گرفته، دستور نداده است، هیچ یک از افعال بندگان را نیافریده است. در نتیجه قدرت و مشیت الهی، یا قدرت، مشیّت و علم او تعالی را نفی نمودند. در شرک ربوبیت همانند مجوسیان شدند که غیرِ الله ـ را آفریدگار دانستند. اهل سنت و جماعت و سواد اعظم را «حشویه» یعنی عامه‌ی مردم و یا به تعبیری دیگر «خشک‌مغز» نامیدند.

اصول پنج‌گانه‌ی آنان عبارتست از: (توحید) که از منظر آنان دربرگیرِ تعطیل و نفی صفات الهی است. (عدل) که متضمّن تکذیب قضا و قدر است و افراطیانِ آنان، علم ازلی الهی را نفی می‌کنند. (المنزلة بین المنزلتین) یعنی انسان‌های فاسق به هیچ وجه مؤمن نامیده نمی‌شوند؛ چنانکه کافر هم نامگذاری نمی‌شوند؛ لذا به او مقامی بین کفر و ایمان دادند. (انفاذ الوعید) یعنی انسان‌های فاسق همیشه در جهنم خواهند بود و با شفاعت و یا روشی دیگر از آتش خارج نخواهند شد؛ چنانکه خوارج می‌گویند. (امر به معروف و نهی از منکر) که از نگاه آنان شامل خروج و کودتا و جنگ مسلحانه علیه ائمه و حاکمان اسلامی است.

هـ) (جهمیه) نیز گمان کردند که تقدیر با شرع تناقض دارد، لذا حکمت و عدالت الهی را نفی کردند. می‌گفتند: انسان نه قدرت دارد و نه کاری از او سر می‌زند، بلکه فاعل و قادرِ مطلق، فقط الله   است. تمام نامها و صفات الهی به جز، «القادر» را مردود دانستند؛ چرا که بندگان قادر نیستند و فقط الله ـ قادر است و بس. معتقد بودند در حقیقت میان آن‌چه الله   بدان امر نموده و یا نهی کرده است، فرقی وجود ندارد. همه یکی هستند. هم‌چنین دوستان و دشمنانش یکی هستند. نیز آنچه را که گفته‌اند الله  أ دوست دارد و یا از آن به خشم می‌آید، یکسان است. اما میان دو چیزِ مثل هم، فقط بنا بر مشیّت، فرق وجود دارد. (الله  ) به چیزی امر می‌کند و از همانند آن باز می‌دارد. فرق میان توحید و شرک، ایمان و کفر، طاعت و معصیت و حلال و حرام را انکار کردند. گفتند ایمان فقط به معنای شناخت است. از نگاه آنان میانِ پرستش الله ـ و بندگان فرقی موجود نیست. بلکه همان‌طور که عبادتِ الله را جایز می‌دانستند، عبادت غیر الله را هم جایز می‌شمردند. نهایت توحید از دیدِ آنان، همان توحید مشرکین بود. انسان آگاه از منظر آنان کسی است که نیک را نیک نداند و زشت را زشت؛ و نیز شریعت و نبوت‌ها را انکار کند. لذا آن‌ها یا منافقان باطنی بودند یا در ظاهر و باطن مشرک بودند.

۱۱- اهل سنت میان بدعت‌های ریز و اختلافات لفظی و میان بدعت‌های سنگین و اختلاف بر سرِ حقایق و معانی و اصولِ بزرگ، فرق می‌گذارند. از این رو آنان بدعت‌ها را به چند نوع دسته بندی ‌می‌کنند:

أ – بدعت‌هایی که در عدم تکفیر صاحبش همانند «مرجئه» و «شیعه‌ی مفضّله» اختلافی وجود ندارد.

ب – بدعت‌هایی که در تکفیر و عدم تکفیر صاحبش هم‌چون «خوارج» و «روافض» اختلاف نظر وجود دارد.

ج – و بدعت‌هایی که در تکفیر صاحبش مثل «جهمیه‌ی محض» به صورت مطلق نه بر شخصی معین، اختلافی نیست.

با این وجود اهل سنت میان حکمِ مطلق بر صاحبانِ گناه، فسق و کفر، و میان حکم بر شخصی معین که اسلامش با یقین ثابت شده است، که بر اثر ارتکاب یکی از این بدعت‌‌ها گناهکار یا فاسق یا کافر خوانده شود، فرق قایل هستند. هرگز تا با ارائه‌ی دلیل اثبات نکنند که سخن شخص، مخالفِ سنت است و شبهاتش را بر طرف نکنند، او را کافر نمی‌خوانند. درست همانند فرقی که میان نصوص وعیدِ مطلق و میان شخصی معین که در آخرت مستحقّ چنین وعیدی شود، فرق می‌گذارند. چرا که گاهاً ممکن است با توبه، یا نیکی‌هایی که گناهش را محو کند، یا مشکلاتی که کفاره‌ی گناهانش می‌شود، یا شفاعتی که در حقش پذیرفته می‌شود، تحت حکم وعید قرار نگیرد. لذا برای فردی معین به جز با دلیل خاص، حکم به بهشت و جهنمی بودن وی نمی‌دهند.

تکفیر هم جزو وعید است. گر چه سخن انسان مبتدع تکذیبِ قول رسول  ج را در بر دارد، لیکن ممکن است گوینده‌اش تازه مسلمان باشد. یا در صحرا و بیابانی دوردست رشد کرده، یا نصوص برایش به اثبات نرسیده است یا دلیلِ معارضِ دیگری نزد او وجود دارد که مجبوراً باید نص اول را تأویل نماید. مجتهدی که تابع رسول  ج است و اما بنا بر اجتهاد دچار تأویل می‌شود و عامی‌ای که شیفته‌ی اقتدای به رسول  ج است، خطایش بخشیده شده است.

پس اهل سنت هرگز مسلمانی را که خطا کرده است، کافر نمی‌خواند. مگر این‌که آن گونه برایش اقامه‌ی دلیل کنند که فرد بداند بعد از اقامه‌ی دلیل، باز هم دارد با پیامبران صلی الله علیهم و سلم مخالفت می‌کند. چرا که حکمِ تکفیر، وابسته به اثبات شرایط و انتفای موانع است. کسی که اسلامش با یقین اثبات شده است با شک از بین نمی‌رود. بلکه فقط بعد از اقامه‌ی حجت و بر طرف کردن شبهات، اسلامش زایل می‌گردد. اهل سنت هرگز تکفیر، فاسق خواندن، حتی گناهکار خواندنِ علمای مجتهد را به مجردِ لغزش یا تأویلِ نا درست، جایز نمی‌دانند. خصوصاً در مسایل ظنّی که بر سر آن اختلاف نظر وجود دارد.

نیز میان بدعتی‌های اهل قبله هر چند هم که بدعتشان حجیم باشد، و میان کسی که بدون شک کفرش در اسلام ثابت است، فرق می‌گذارند. ماند مشرکین و اهل کتاب. همانند دیگر مسلمانان، عملکرد ظاهری مبتدعین را معتبر می‌دارد و به درون آنان کاری ندارد. با این وجود می‌دانند بسیاری از آنان دارای نفاق اکبر و در قعر جهنم‌ هستند و در باطن کافراند. لیکن اگر ثابت شد که یک فرد در درون نفاقِ اکبر دارد، در ظاهر هم کافر محسوب می‌شود.

۱۲- بدعت‌هایی که از نظر متخصصانِ سنت، شخص با آن در لیست اهل بدعت قرار می‌گیرد آنهایی هستند که با قرآن و سنت در تعارضند. مانند بدعت خوارج، روافض، قدریه، مرجئه و جهمیه. و کسی که با قرآن روشنگر و سنتِ مشهور و شناخته شده یا با اجماع سلف، بدون عذر مخالفت نماید، با او بسانِ اهل بدعت برخورد خواهد شد.

اولین موضع‌گیری و برخوردی که اهل سنت و جماعت در قبال اهل بدعت اتخاذ می‌کنند، افشاگری آنان و برحذر داشتن مردم از گفتارِ آنها است. البته در کنار آن، سنت را آشکار نموده و آن را تعریف می‌کنند. سپس قلع و قمع بدعت، و ریشه کن کردن تجاوز و دشمنی اهل بدعت، سرلوحه‌ی کار آنان می‌باشد.

ائمه‌ی سنّت بر این باورند که بدعت‌های بزرگ و مغلّظه از گناهانی که صاحبانش معتقدند این کارشان گناه است، بدترند. از این رو بازداشتن اهل این بدعت‌ها و دفع شرّ آنان واجب است. حتی اگر راهی برای دفع شرّ آنان نباشد جز با جنگ یا کشتن، باید این کار را کرد. سلف، به کشتن دعوتگری که با دعوت به بدعت، مردم را گمراه می‌کند، امر کرده‌اند. چرا که کارش باعث فساد دینی می‌شود. فرقی ندارد که او را کافر خوانده باشند یا خیر. عقوبات دنیا به این دلیل مشروع شده است که به وسیله‌ی آنها ظلم و عدوان دفع شود و ضرر و فساد مرتفع گردد. عقوبت دنیا مستلزم مجازات اخروی نیست و نیز بالعکس.

گاهی شخص به دلیل خطای اجتهادی یا تأویلی نادرست، بدعتی را اظهار می‌کند و در آن سنت و بدعت، و خیر و شر را در هم می‌آمیزد. سپس بر مبنای سنّت و خیری که بدان معتقد است، دوستی کرده و پاداش می‌دهد. و عداوت و عقوبتش هم مبتنی بر بدعت و شری است که به آن باور دارد. گاهی علما و دینداران برای تنبیه مبتدعین، بر آنان نماز جنازه نمی‌خوانند، لیکن از دیگران می‌خواهند که بر او نماز بخوانند و خود در پنهان برایشان دعا می‌کنند. و کسانی همچون نُصیری‌ها و اسماعیلی‌های افراطیِ رافضی و دیگران، و همانند زنده پرستان و مرده‌پرستان، و بندگان ضریح و گنبدها، و وحدت الوجودی‌ها و حلولیان و اهل اتّحاد، از بدترین مرتدها هستند و از کفار اصلی و اهل کتاب هم کافرترند. ازدواج با زنانشان درست نیست، ذبیحه‌ی دست آنان خورده نمی‌شود، حتی اگر جزیه پرداختند و اهل ذمّه هم شدند، نباید در بین مسلمین زندگی کنند. اما اگر از دستورات حکومت اسلامی امتناع ورزیدند، باید همچون مرتدین با آنان جنگید.

اهل سنت و جماعت میان مبتدعِ دعوتگر با غیر دعوتگر فرق می‌گذارد. داعی بدعتگرا، ‌بدعت را برای همگان علنی می‌کند؛ لذا مستحق مجازاتی از قبیلِ ترک رابطه، رد گواهی و شهادتش، ترک نماز پشت وی، فرا نگرفتن علم از او و ترک ازدواج با وی می‌شود تا از کارش باز آید. اما اگر کسی بدعتی را که به درجه کفر نرسیده باشد، پنهان می‌دارد، نهایتاً همانند منافقینی است که پیامبر  ج ظاهر کارشان را پذیرفت و ضمیرِ ایشان را به الله ـ سپرد. تذکّر به او هم باید پنهانی و در خفا باشد، مگر این‌ که ضررش به دیگران سرایت نماید؛ و ترس این باشد که مردم را فاسد و از راه به در کند. در این صورت باید حقیقت کارش را به مردم اعلان نمود تا از معاشرت با او باز آیند و مواظب گمراهی وی باشند و او را بشناسند.

اهل سنت و جماعت وقتی نسبت به رویکرد اهل بدعت روشنگری می‌کنند و با دست، زبان و یا قهر از وی، در این حیطه به تلاش مشغولند، تعامل خویش را با دو ضابطه‌ی اساسیِ شرعی بر پا می‌دارند:

اول: نقطه‌ی آغازین کارشان صرفاً و خالصانه برای الله ـ، اطاعت از وی، همسویی با دستورش و با آرزوی اصلاح، دفع ضرر از آنان و دعای خیر و رحمت برای همگان صورت می‌گیرد، نه برای ارضای نفس یا انتقام‌جویی از فرد یا عداوت دنیوی، حسادت، بغض و درگیری بر سر ریاست و پُست؛ به گونه‌ای که گویا در ظاهر دارد طرف را نصیحت می‌کند، حال آن که در باطن عقده‌ی خود را علیه او می‌ترکاند و انتقام می‌گیرد. لذا بدون مجوز شرعی از جانب الله ـ و با سوء نیت، به آبرو و مال و خون شخص لطمه می‌زند؛ آن‌هم فقط برای ارضای نفس نه برای حقوق شرع.

دوم: تمام این روند باید بر اساس دستور شرعی، از طریق قطع رابطه یا با دست و زبان صورت گیرد. به گونه‌ای که مصلحتِ شرعی معتبر را محقّق، و مفسده‌ی ثابت شده از دید شرع را به تناسب وضعیت و حالاتِ مختلف، دور گرداند. در غیر این‌صورت عمل مذکور شرعی نبوده و طبق دستور صورت نگرفته است. مثلاً قهر و ترک رابطه با مبتدعی که جلوی بدعتش گرفته نمی‌شود و بلکه بر شرارت او افزوده می‌شود، و قهر کننده ضعیف و ناتوان است، به گونه‌ای که مفسده‌ی این تنبیه بر مصلحت آن غالب است، شرعاً نباید با او قهر و ترک ارتباط نمود؛ بلکه گاهاً به دست آوردن دلِ برخی از بدعتیان، سودمندتر از قهر با آنان است. اصل این است که خون، اموال و آبروی مسلمانان محفوظ است. هرگاه شخص مبتدع با دیگران در هم آمیخت، با هر شخص از منظر شریعت به تناسب رفتارش معامله می‌شود، کسی به گناه دیگری مؤاخذه نمی‌شود. بدعت با بدعتی‌ دیگر، پاسخ داده نمی‌شود. قاعده‌ی شرعی این است که اگر مسلمان در شهری از شهرهای مسلمین می‌زیست که شعار سنّت در آن برپا می‌شد، باید که با مسلمانان نماز بخواند و در جمعه و جماعت شرکت نماید. با مؤمنان موالات و دوستی داشته و عداوت نورزد. اگر مشاهده کرد کسی از آنان منحرف و سرکش است، و توان راهنمایی و ارشادش را داشت، این کار را بکند. و گر نه باید بداند که الله ـ جز به قدر توان مسئولیت نمی‌دهد. هرگز مسلمانی به سبب انجامِ گناه یا لغزش، تکفیر نمی‌گردد؛ مانند مسایلی که مسلمین در آن اختلاف نظر دارند. حتی اگر مسلمان در تکفیر یا جنگِ با مسلمانی دیگر تأویلی داشت، نباید کافرش خواند. بلکه از دوستی، مصونیت و حرمتی مانند دیگر مسلمانان برخوردار است؛ مادامی که ضرر و معضل وی منجر به تعدّی و تجاوز به دیگر مسلمانان نشود[٣٧٠]. لیکن اگر بدعت بسیار گشت و مسلمان دوست داشت برای حفظ دینش، مستحباً فقط پشت کسی نماز گزارد که او را می‌شناسد، این حق را دارد. لیکن کسی را که با او هم نظر نیست، وادار به این کار نکند. البته نباید از منظر آنان که شرکت در جماعت را واجب می‌دانند، جمعه و جماعات را از دست بدهد؛ چرا که نماز پشت امامی که وضعیتش معلوم نیست، به اتفاق تمام اهل سنت جایز است. همچنین نباید بعد از اقامه‌ی نماز به امامت انسان مبتدع، آن نماز را اعاده نمود. کسی که نماز پشت سرِ فردی که ناشناخته است را باطل یا حرام بداند، با اهل سنت و جماعت مخالفت نموده است. نماز و دعا بر شخصی که نفاقش معلوم و آشکار است، جایز نیست. و هر کس که نفاق یا کفرش بر کسی معلوم نیست، نماز و استغفار برایش جایز است؛ گرچه بدعتی هم در او یافت شود و هر چند هم که مرتکب گناهانی بشود.

[٣٦٧]- الانتقاء ص ۳۵.

[٣٦٨]- شرح نووی ۱۳/ ۶۷.

[٣٦٩]- شیخ ابو بطین گوید: «منظور این نیست که آنان با شمشیر غالب‌اند، بلکه همیشه با دلیل و برهان و گاهی هم با شمشیر». الرسائل النجدیة (۸ / ۲۲۸).

[٣٧٠]- در اینجا باید با او برخوردی شود که از کارش باز آید و تجاوزش از دیگران مرتفع گردد.