اهل سنت و جماعت - نشانه های خیزش بزرگ

فهرست کتاب

دیدگاه اهل سنت و جماعت درباره‌ی حکم نمودن بر شخصی معین

دیدگاه اهل سنت و جماعت درباره‌ی حکم نمودن بر شخصی معین

اهل سنت بین حکمِ مطلق بر اهل بدعتی که گناهکار، فاسق و یا کافر‌اند و بین حکم بر شخصی معین که اسلامش به یقین ثابت است، ولی بدعتی از او سر زده است و باعث شده که گناهکار یا فاسق یا کافر گردد، فرق می‌گذارند. هرگز تا بر وی اقامه‌ی حجت نشود و شبهات وی را مرتفع ننمایند و مخالفت وی را با سنت برایش اثبات نکنند، حکم نمی‌کنند؛ چنان که میان نصوصِ وعید که به صورت مطلق آمده است و میان مستحق شدن شخص معینی به این وعید در احکامِ آخرت، فرق قایل هستند.

- (من (ابن تیمیه) با این که به شخص معینی نسبت کفر، فسق و یا معصیت دهند، بسیار بسیار مخالفم. مگر زمانی ‌که بر آن فرد به گونه‌ای اقامه‌ی حجت شده باشد که شخص بداند بعد از اتمام حجت، فردِ مخالف، گاه کافر و گاه فاسق و یا گناهکار می‌گردد. بنده معتقدم که الله ـ خطای این امت را آمرزیده است. و این آمرزش شامل خطاها و لغزشهای آنان در مسایل خبری قولی و مسایل علمی ‌می‌گردد... آن‌ چه از قول سلف و ائمه درباره‌ی تکفیرِ برخی افراد نقل شده است، آن هم به دلیل این که چنین و چنان گفته‌اند، درست و به جا است؛ لیکن باید میان تکفیر مطلق و معین، فرق قایل بود. مسئله‌‌ی «وعید» اولین مسئله از مسایل بزرگِ اصولی است که امت در مورد آن اختلاف دارد؛ چرا که نصوص قرآن در مورد «وعید»، مطلق آمده است. مانند: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا[النساء: ١٠] یعنی: «براستی آنان که اموال ایتام را به ظلم می‌خورند..». و نیز دیگر آیات و نصوصی که می‌گویند: اگر شخصی فلان کار را انجام داد، مجازاتش فلان است. عادتاً این گونه نصوص، مطلق هستند. درست همانند اقوال سلفِ صالح که مثلاً می‌گویند: اگر کسی چنین گوید حکمش فلان است. تازه شخص معین، به وسیله‌ی توبه یا نیکی‌هایی که پاک کننده‌ی گناهانش می‌شود،‌ یا مشکلاتی که بر سر راهش می‌آید، ‌یا به وسیله‌ی شفاعتی که شامل حالش می‌شود،‌ وعید را از خود دفع می‌نماید. تکفیر هم وعید محسوب می‌شود وگر چه سخن شخص، به نوعی قول رسول الله  ج را تکذیب می‌کند، لیکن ممکن است آن شخص تازه مسلمان باشد یا در صحرا و بادیه بزرگ شده‌ باشد. چنین فردی حتی اگر مرتکب انکار مسایل دینی هم بشود، تا بر او اقامه‌ی حجت نشود،‌ کافر نمی‌گردد. گاه ممکن است اصلاً شخصِ مورد نظر، نصوص دینی را نشنیده باشد؛ یا شنیده باشد ولی برایش اثبات نشده باشد، یا ممکن است دلیلی به او رسیده باشد که با نصوص در تعارض بوده و شخص اشتباهاً نصوص را تأویل نماید)[٣١٨].

- (گفتاری که از منظر قرآن، حدیث و اجماع، کفر محسوب می‌شود، می‌گویند: مطلقاً کفر است، چنانکه ادله‌ی شرعی بر آن دلالت دارد. چرا که ایمان، از احکامی نیست که مردم از روی هوا و هوس و پندار خویش در مورد آن حکم نمایند؛ بلکه از الله   و رسول الله  ج آموخته می‌شود. و نباید در مورد هر کس که دچار این خطا شد، فتوای کفر صادر نمود؛ مگر زمانی‌که تمام شروط تکفیر در او یافت شود و مانعی برای تکفیرش نباشد. مثل شخصی که به دلیل تازه مسلمان بودن یا زندگی و رشد در صحرا و بادیه می‌گوید: شراب یا ربا حلال است. یا سخنی را شنیده و انکارش می‌کند و نمی‌داند که این سخن، آیه‌ی قرآن یا حدیث رسول  ج است؛ چنان که برخی از سلف صالح، سخن رسول الله  ج را قبل از این که برایش ثابت شود، انکار نموده‌اند. یا مثل صحابه  ش که قبل از سؤال کردن از رسول الله  ج در دیدن الله   شک داشتند)[٣١٩].

- (گاهی برخی از گفتارها مانند انکارِ وجوب نماز، زکات، روزه و حج یا حلال دانستنِ زنا، شراب، قماربازی و ازدواج با محارم، کفر محسوب می‌شود. لیکن گوینده‌ی چنین باوری ممکن است دستور شرع به او نرسیده باشد؛ و یا مانند شخصی که تازه مسلمان است؛ یا در جایی دور از اماکن تعلیم و تعلّم رشد یافته و آموزه‌های دینی به وی نرسیده باشد. چنین فردی اگر مسئله‌ای را انکار کرد و ندانست که این مورد بر رسول  ج نازل شده است، کافر نمی‌گردد. گفتار جهمیه هم از همین نوع است، آنان صفات الله ـ و آن‌چه بر رسولش  ج نازل نموده است را انکار می‌کنند. باورِ آنان در سه مورد بسیار خطرناک است:

نخست: نصوصی که با سخن آنان در تضاد است، در قرآن و سنت و اجماع بسیار فراوان است؛ لیکن آنها این نصوص را با تحریف رد می‌کنند.

دوم: حقیقتِ سخن آنان مساویست با ناتوان دانستن و انکار آفریدگار. گر چه برخی از آنان هم نمی‌دانند که معنای سخن آنان یعنی انکار و ناتوان دانستنِ آفریدگار. چنان که اصل ایمان اقرار به وجود الله   است، اصلِ کفر هم انکار الله ـ است.

سوم: آنان با آن‌چه انسان‌های پاک طینت و تمام گروه‌های دیگر بر آن اتفاق دارند، مخالفت می‌کنند)[٣٢٠].

- (هیچ کس حق ندارد یک مسلمان را مادامی که با او اتمام حجت نشده است و راه برایش نمایان نگشته، تکفیر کند؛ گرچه آن مسلمان مرتکب خطا و لغزش هم شده باشد. و کسی که مسلمانی‌اش به طور یقین ثابت شد، با شک و شبهه از او برداشته نمی‌شود؛ مگر بعد از اقامه‌ی دلیل و پاسخ به شبهات)[٣٢١].

- (سبب اختلاف اهل سنت در تکفیر جهمیه، تعارض ادلّه است. زیرا ادلّه‌ای دارند که بر اثر آن جهمیه لایقِ حکمِ کفر می‌گردد و در عین حال افرادی مشهور از جهمیه که حرفهای کفر آمیز می‌زنند، ایمانی دارند که با وجود آن نمی‌توان وی را کافر خواند. لذا از نگاه آنان، این دو دلیل با هم در تعارض است. در حقیقت از الفاظِ عموم در کلام ائمه، همان حکمی ثابت می‌گردد که از الفاظِ عموم در نصوص شارع به گذشتگان، ثابت می‌گشت. شخص گمان می‌کند هرگاه ائمه گفتند: اگر کسی فلان سخن را گفت کافر است، این حکم شامل تمام کسانی که چنین سخنی بگویند می‌شود. اما متوجه نشدند که تکفیرِ شخصی خاص و معین، دارای شروط و عدم وجود موانع می‌باشد. تکفیرِ مطلق، شاملِ تکفیر شخصِ معین نمی‌شود؛ مگر زمانی که شرایط یافت شده باشد و مانعی هم برای تکفیر وی نباشد. با این توضیح معلوم شد که وقتی امام احمد  / و دیگر ائمه از تکفیر سخن می‌گویند، منظورشان شخص معینی نیست... لذا گفتار امام احمد و دیگران در این که اعیان و افراد خاصِ جهمیه را کافر نمی‌دانند، صریح و واضح است. آن هم جهمیه‌ای که می‌گفتند: قرآن مخلوق است و الله ـ در آخرت دیده نخواهد شد. البته از قول امام احمد  / نقل شده است که وی گروه معینی را در این مورد کافر دانسته است. اما این که در این زمینه از وی دو قول نقل کرده‌اند، جای تأمل و نظر وجود دارد. و یا باید گفت که این مسئله نیاز به توضیح و تفصیل دارد. لذا می‌گوییم: اگر کسی را به صورت معین تکفیر کرده است بر این اساس بوده که شرایط تکفیر در او یافت شده و مانعی هم بر کافر دانستن او وجود نداشه است. و کسی را که تکفیر معین نکرده است، کفر در مورد او منتفی بوده است. البته باید این را هم در نظر داشت که کافر خواندنِ وی بر عموم خود باقی است)[٣٢٢].

- (این گفتار دو اصل بزرگ را بیان می‌دارد:

اولاً: ایمان، علم و هدایت، در دستورات رسول  ج نهفته است؛ و خلافِ آن به صورت مطلق، کفر محسوب می‌شود. پس نفیِ صفات کفر است؛ اعتقاد به این که الله   در آخرت دیده نمی‌شود،‌ یا بر عرش قرار ندارد، یا این که قرآن کلام الهی نیست، یا الله ـ با موسی سخن نگفته است، یا ابراهیم  ÷ را به عنوان خلیل برنگزیده است، کفر محسوب می‌شود؛ و نیز هر مسئله‌ای که در این مفهوم باشد. این باور (کفر دانستن موارد مذکور) معنای کلام ائمه‌ی اهل سنت و حدیث می‌باشد.

اصل دوم: تکفیر عام، همانندِ وعیدِ عام است. باید آن را به همان صورت عام و مطلق به کار بست. اما این‌که بر شخص معینی حکمِ کفر صادر شود و یا او را جهنّمی بخوانند، بسته به دلیل معین است؛ چرا که باید شرایط تکفیر، ثابت گردد و هیچ مانعی هم در کافر خواندش نباشد)[٣٢٣].

- (با توجه به مطالبی که در پاراگراف‌های گذشته نسبت به مسئله‌ی تکفیر دانستیم، تکفیر شخصی معین توسط برخی از مخالفین اهل سنت وهم ‌اندیشان آنان را نباید تأیید نمود و همچون آنها عمل کرد؛ مگر زمانی که بر آن شخص اتمام حجت شود و به وی ثابت گردد که مخالف دستورات پیامبران عمل کرده است. و بدون شک مخالفت با فرامین پیامبران صلوات الله علیهم کفر محسوب می‌شود. این قانون (عدم تکفیر) در مورد تمام افرادِ معین، اجرا می‌گردد.

از آنجا که برخی از بدعت‌ها از برخی دیگر شدیدتر هستند، و در برخی از اهل بدعت ایمانی یافت می‌شود که در بعضی دیگر شاهد آن نیستیم، نباید هیچ یک از مسلمانان را با وجودی که دچار اشتباه و خطا شود، مادامی که بر او اقامه‌ی حجت نشده و راه برایش نمایان نگشته است، تکفیر نمود. و هرکس ایمان وی با یقین اثبات شد، با شک از او زایل نمی‌گردد؛ مگر بعد از برپایی دلیل و برطرف نمودن شبهات)[٣٢٤].

- (لعنت کردن هم از بابِ وعید محسوب می‌شود و عموماً با آن بر اشخاص، حکم هم می‌شود. اما به دلیل توبه یا نیکی‌ها و گرفتاریهایی که پاک کننده‌ی گناهان خواهد شد، و یا شفاعتِ قبول شده در حقِّ شخصِ معیّن، یا دیگر اسبابی که عقوبت را از گناهکار محو می‌کند، وعیدِ به لعن را هم از او دور می‌کند. البته این در مورد شخصی است که گناهش به اثبات رسیده و محرز است.. لذا نمی‌توان برای شخص معینی هم، شهادت و گواهی به بهشت داد؛ مگر با دلیل خاص. همین‌طور هم نمی‌توان جز با دلیل خاص، کسی را جهنمی خواند. به مجرّد ظنّ و گمان هم کسی را در حکم عموم قرار نمی‌دهیم. چراکه ممکن است شخص، ثواب و عقاب را مستحق شود)[٣٢٥].

[٣١٨]- همان: ج ۳ ص ۲۲۹ – ۲۳۱.

[٣١٩]- همان: ج ۳۵ ص ۱۶۵ – ۱۶۶.

[٣٢٠]- همان: ج ۳ ص ۳۵۴.

[٣٢١]- همان: ج ۱۲ ص ۴۶۶.

[٣٢٢]- همان: ج ۱۲ ص ۴۸۷ – ۴۸۹.

[٣٢٣]- همان: ج ۱۲ ص ۴۹۷.

[٣٢٤]- همان: ج ۱۲ ص ۵۰۰.

[٣٢٥]- همان: ج ۳۵ ص ۶۶ – ۶۸، ص ۲۸۲.