فصل سوم: نگاهی به حقیقتِ موجود
در پرتو مطالب که ارائه شده، اگر نیم نگاهی به وضعیت اسلامی کنونی بیندازیم، چندین ملاحظهی اساسی استنباط میشود که میتوان این گونه جمع بندی نمود:
۱- فرقههایی که با اهل سنت در اختلاف هستند خواه خوارج، رافضه، قدریه (معتزله)، جهمیه و مرجئه باشند، یا فرقههای جدیدی که زاییدهی آنان است، هنوز که هنوز است سمومِ افکار و عقاید فاسدشان در پیکر امت مسلمان یافت میشود. هر شکافی در این پیکر را برای ورود و اشغال اماکن جدید که برایش نقشهی فکری و جغرافیایی کشیدهاند، غنیمت شمردهاند. در این میان ضعف و شکاف صفوف اهل سنت - که حقیقت این نبرد را از آنان فرا گرفته بودند - و عدم آگاهی و بیداری که بر بسیاری از افراد این امت سیطره مییابد نیز، فرصت شمردند.
۲- افکار منحرفی که این گروهها حامل آنند، منتشر شده و با درجات متفاوتی در فکر و روش بسیاری از مسلمین که حامل این افکارند - و غالباً به حقیقت این افکار و حجم مخالفت آن با فکر اهل سنت توجه ندارند -، تأثیر گذاشته است. حتی برخی به این افکار، دعوت هم میدهند و مخالفین این اندیشه را خطاکار دانسته و میپندارند اندیشهی مذکور، همان اندیشهی اهل سنت و جماعت است.
۳- بسیاری از منافقین و زندیقان عهدهدار افکار این فرقههای گمراهاند. و با آن شبهاتی را در نزد عموم بر میانگیزند و سیطرهی خود بر رسانههای خبری، فرهنگی، مراکز علمی و پژوهشی، غنیمت میشمارند؛ تا پلیدی خود را انتشار داده و سموم خود را در پیکر امت اسلامی بدمند. با آگاهی و هشیاریِ عمیق و کینهی پنهان، با هر اندیشهی صادقی که به حق، نقشِ راه نجاتِ این امت را بازی میکند، مبارزه میکنند.
۴- هم اکنون اردوگاه روافض - کما فی السابق - یکی از اساسیترین خطرهایی است که کیان، فکر و میراثِ اهل سنت و جماعت را تهدید میکند. بلکه آنان نقش خطرناکترین گرایش و حرکتی را بازی میکنند که در نظر دارد در امت اسلامی، ریشهی تنومند اهل سنت را از بیخ برکَنَد. چرا که آنان با چنان عینک بدبینی به اهل سنت مینگرند، که ایشان را از یهود و نصارا علیه خود خطرناکتر میبینند. آنان را کفّار مرتدّی میدانند که از کفار اصلی هم گناهکارتر و خطرناکترند. تازه این جدای از قدرت جهانیست که در پشت آنان ایستاده و آنان را در این نبرد تاریخی و حرکتی، در مقابل اهل سنت پشتیبانی میکند.
۵- جای بسی تأسف است که اردوگاه اهل سنت در بین این ارودگاهها، کمترین نظم و برنامه و همکاری را فی ما بینِ تجمعات و گرایشهای خود در مقابل این هجمهی درنده که وجود، برنامه، و افکارش را تهدید میکند، دارد. عجیبتر اینکه تجمعات سنّیِ اصیلی که داخل کیان، حقیقت و اهل سنتِ بزرگ قرار دارند، دشمن شماره یک و خطرِ حقیقی خارجی را رها کرده و با خود سرشاخ شدهاند و بر سر اموری از هم بریدهاند که برایش هیچ توجیه شرعی و دلیل علمی ندارند. باور کنید این چیزی جز تعصب برای نامها، شعارها، شخصیتها یا تجمعات خاص، نیست. باید ضعف علم شرعی و عدم بیداری عمیق و متکامل از حقیقت موجود، و حقیقت تجمعات کنونی و طبیعت مبارزهطلبیهایی که اهل سنت با آن روبروست را هم مزید بر علت دانست. با این وجود به مفاسد شرعی که پیامد این درگیریها و نزاعهاست هم توجه نمیشود.
پژوهشگر مسایل و حوادث سیاسی جهان اسلام باید متوجه حجم این خطر مهلک، که روافض آن را شکل دادهاند باشند. خصوصاً بعد از برپایی دولتشان در ایران که این کشور تبدیل شده است به صادر کنندهی فتنهای که رهبرانش آن را با شعارهای فریبنده که پوششی بر کینهی پنهانی آنان عیله سنت و اهل سنت است، انقلاب اسلامی نامیدهاند. شعارهایی که در پشت آن سعی دارند درگیریهایی در مناطق سنی نشین برپا کنند و این را فرصتی میدانند برای بسیاری از فریب خوردگان انقلاب و بیخبران از حقیقتِ شعارهایشان؛ تا مقدمهی تجزیهی این مناطق، برای طوفان روافض در این اماکن، فراهم شود.
محوری که با اندیشهی باطنی در شرق، از ایران شروع و به سوی غرب تا لیبی در شمال افریقا امتداد پیدا کرده و از شام میگذرد، به پژوهشگرِ حوادث و اتفاقات، این خبر را میدهد که حجم خطر حقیقیای که خصوصاً اهل سنت را در منطقه تهدید میکند، چه قدر بزرگ است. او خواهد دانست که اعضای این محور به کمک یهود و نصارا در عمیق کردن این شکاف یا کمربند که در یک نوار، عالم اسلامی را به دو نیم میکند، به یکدیگر کمک میکنند.
جای بسی اندوه و تأسف است که بسیاری از اهل سنت به حقیقت موجودِ محل یا کشوری که پیرامون آنان است، توجهی نمیکنند. درس تاریخِ درازمدت و مصائب و مشکلاتی که به دست این باطنیها گریبانگیر گذشتگان آنان شده است را، به خاطر نمیسپارند. حتی درسهای دینی و دروس أئمهی خود، که ایشان را از بدعتیهایی که خطرشان از یهود و نصارا کمتر نیست، بر حذر میدارند هم به خاطر نمیسپارند. جای تعجب اینجاست که برخی از دعوتگران و گروهها، انقلاب آنان را همراهی کرده و به دیگران معرفی میکنند؛ به تقارب (مذاهب!) و نزدیک شدن و همکاری با آنان فرا میخوانند؛ صفحات مجلات آنان را بر روی فرهنگ و اخبار خویش باز میکنند. آن هم در برهه زمانی که این جماعات و گروهها با یکدیگر سرشاخ شدهاند و درگیرند و بر همدیگر هجوم آورده و از هم دور میشوند و یکدیگر را به اموری متهم میکنند که الله متعال برایش دلیلی نازل نکرده است. در حالی که باید این اختلافات ظاهری و درگیریهای عقیم و بیفایده را از بین ببرند و پیرامون قرآن و سنّت و اجماع سلف این امت همکار یکدیگر باشند و در یک صف در مقابل دشمن حقیقی خود بایستند.
۶- این جریان ما را به موقف برخی از جماعتهای اسلامی در کشورهایی که منتسب به اهل سنّت هستند، رهنمود میکند. اکثر اهل این مناطق متدیّن به عقاید اهل سنت هستند. - این رویکرد اغلب کشورهایی است که در امتداد عالم اسلامی پراکندهاند؛ به استثنای ایران - موقف و دیدگاه این گروه و جماعتها واقعاً عجیب است. فرقی ندارد که جماعتهای مشهوری باشند که در میدان حضور دارند یا تجمعات دیگری که در میدان فعالیت اسلامی پراکندهاند. کسی که به شعار این گروهها نظر اندازد، در همان ابتدا با این حقیقت روبرو میشود که واقعاً هیچ فرقی میان شعار این گروهها وجود ندارد که به آنان اجازه دهد هر کدام بر دیگری هجوم آورده و افکار و اندیشهاش را بی اساس و نادرست بداند.
به این دلیل که اگر نگاهی عمیق داشته و با تأنّی و درنگ، افکار، روش و شعار برخی از این گروهها را مطالعه نماییم، در خواهیم یافت که همگی از نظر نقطهی شروع، پایبند اصول عامی هستند که دائماً اهل سنت[٣٧٧] را بر آن یافتهاند. و با وجود اختلاف زمانی و مکانی، با اهل بدعت فرق داشتهاند. و آن اصول، عبارتند از قرآن و سنت، اجماع صحابه، تابعین، ائمهی سلفِ صالح و پایبندی به فقه امامان اهل سنت ش همانند ائمهی چهار گانه و امثال ایشان. چنان که آنها همانند روافض، قدریه، جهمیه و یا مرجئه در ابتدا به شعاری مخالف با اصول اهل سنت و جماعت، پایبند نیستند.
این صحیح است که بسیاری از افکار این فرقهها به کیان و ریشهی امت اسلامی تسرّی پیدا کرده است و در اندیشه و رفتار بسیاری از مسلمین تأثیر گذاشته است، لیکن آنان در اصل معتقد به این افکار نیستند. بلکه غالباً حقیقت این افکار و میزان مخالفت و موافقتش با سنّت را نمیشناسند. آنان این افکار را به صورت موروثی بدون تحقیق و بررسی، از گذشتگان و رؤسا فرا گرفته و به دلیل تعصب نسبت به این افراد، با آن زیستهاند.
عجیبتر اینکه اگر - نه با رؤسا بلکه - با برخی از افراد یکی از این گروهها برخورد کنی، به حقیقت بسیار خطرناک دیگری برخواهی خورد. و آن هم این که میان اندیشه و رفتار افراد یک گروه با دیگر گروهها تمایزی نخواهی یافت. بلکه فقدان ویژگیها و نشانههای فکری واضح و مشخص، یا تشخیص سلوک و رفتاری معلوم و واضح، کار را برای خود افراد این گروهها هم سخت میگرداند که بخواهند خود را به ما معرفی نمایند. چرا باید فعالیت اسلامی از کانال این مجموعهها انجام پذیرد؟ چرا اجازه نمیدهند دیگران در قالب جماعت و یا تجمعی دیگر به فعالیت بپردازند؟ چرا میان این جماعات و تجمعات دیگر فاصله و فرق میگذارند؟ برای دیدگاه خود چه دلیل شرعی و یا الگوی عملی از سلف دارند؟ چرا همگی - هر کدام از طریق جماعت و وضعیت کنونی خود - برای هدف مشترک، مطلوب و مورد نظر جمع نمیشوند و به جای صف کشیدن در برابر یکدیگر و سنگ اندازی علیه هم، یاور هم نمیگردند؟ چرا هر کدام جلوی پیشرفت دیگری را میگیرد؟
و در سایهی نبودِ جوابهای واضح - شرعی یا عقلی - برای این سؤالها، موقف رؤسا و رهبران این گروهها -یا تجمعات - تو را غافلگیر و میخکوب میکند. چرا که اگر تو با یکی از آنان بحث و گفتمان علمیِ آرامی داشته باشی، تا حقیقت اختلافات موجودِ فی ما بین و دیدگاه هر کدام در قبال دیگری را بدانی، ناگهان خواهی دید که میانشان بر اساس التزام به اصول اهل سنّت و جماعت، اختلافی وجود ندارد. همگی ائمه و مراجع علمی را قبول دارند و غالباً همگی از نظر حقایق و معانی در مسایل مورد نظر، اختلافی ندارند؛ گرچه ممکن است در الفاظ و تعبیرات اختلاف وجود داشته باشد.
جملگی هر چند هم که در اسلوب و وسایل کاربردی با هم فرق داشته باشند، بر هدف واحد و به صورت کلی بر وسایل رسیدن به اهداف مورد نظر، اتفاق دارند.
چرا هر کدام اجازه نمیدهند دیگری به راه خودش ادامه دهد؟ چرا بدون دلیل شرعی و یا ترجیح علمی عقل (به جای هجوم و قطع ارتباط و تهمت) حداقل موضع بیطرف نمیگیرند. در آنچه میتوانند با هم همکاری کنند و هر کدام به روش و اسلوب مستقل به خود و با وسایل مورد نظر، (هر کس با جماعت خویش) اگر با برادر خود همکاری کند، متحمل چه ضرر دینیای میشوند؟
ما منکر این نیستیم که هر جماعت - یا تجمع - در میدان اسلامی به صورت کلی، با توجه به حقیقت موجود، حق اجتهادات خاص خودش را دارد. البته با تصور بهترین راه و روشها که با آن امکان حلِّ مشکلات موجود به روش اسلامی وجود داشته باشد. و منکر این نیستیم که اختلاف در این اجتهادات خاص، برای هر گروه رنگ و بوی حرکتیِ خاصی، به آن میدهد. و این اختلافات، فکری و رفتاری نیست. یعنی همگی آنان در ابتدای امر، بر التزام به فکر و سلوک اهل سنت و جماعت اتفاق نظر دارند. اما در هنگام اختلاف بر سر آسیبشناسی موجود و بررسی راههای مقابله با این مشکلات، اختلاف در روش کاری هم به وجود میآید. یک گروه بر بُعد عقیدتی و انتشار آن بین مسلمانان متمرکز میشود و دیگری بر جنبهی آماده سازی وتربیتی، تمرکز میکند. گروه دیگر هم بر بعد سیاسی و آگاهی حزبی حرکتی میکوشد؛ و این یکی هم بر دعوت به سنت و نبرد با بدعت در آداب و رفتار. گروهی دیگر هم اولویّت را در رساندن مفاهیم دینی به عموم مردم و فراخواندن آنان به آموزههای دینی قرار داده است. عدّهای دیگر هم بر مبارزهی مسلّحانه و رو برو شدن با باطل متمرکزند.. و دیگر برداشتها و اجتهادات که معتقدیم در میدان اسلامی همگی به آن نیازمندیم و همه به آن میدان میدهیم. بلکه هر گروه، دیگری را تکمیل نموده و در نهایت همه به یک نقطهی تلاقی میرسند. و آن، بیداری امّت اسلامی از خواب عمیق و تلنگری به این جسم به خواب رفته است تا، بیدار شده و او را به رهبری واقعی، برای نقشی که به دستور الله ـ در زندگی دنیا به او سپرده شده، رهنمون کند.
در ضمن ما منکر وجود شکافهای فکری، منهجی، علمی و عملی این جماعات یا تجمعات هم نیستیم، و نیز باور داریم که برخی از این گروهها مخلصانه برای پر کردن این شکافهای فکری و تکامل رویکردهای علمی و عملی میکوشند. لیکن وجود این شکاف کار برخی از گروهها را که در مقابل دیگری قد علم کرده، و بدون دلیل شرعی یا توجیه علمی یا عقلی، هجوم میآورند و متهم میکنند، توجیه نمیکند. بلکه در مقابل هر نکته ضعف در یکی از این گروهها، شکافها و کمبودیهایی در دیگر جماعات هم یافت میشود؛ تازه اگر همه مبتلا به آن شکاف فکری و منهجی نباشند! بلکه، شاید اگر اکثر این جماعات و تجمعات را با تمام نکات مثبت و منفیاش، اشکال و انواعِ مختلفی از یک عنصر و بنیاد و یک حقیقت تصور کنیم، گزاف نگفته باشیم. فرقهای موجود میان آنان، زاییدهی سلیقهی شخصی، کشش درونی و توانمندی فردیایست که شخص را به سمت و سوی این گروهها میکشاند. راه نجات در دست کشیدن از تعصّب جاهلی، کشش حزبی و علاقهی شخصی است.
۷- ما بعد از گفتگوی علمی و آرامی که با برخی از افراد یا پیشوایان این گروهها یا تجمّعات داشتیم، به حقایقی دست یافتیم که فهرستوار موقف کلی این گروهها را بیان میکنیم؛ خواه فی ما بین خودشان باشد یا در تقابل با دیگران:
۱) فقدان یک رویکرد علمی و عملی با نشانههای واضح و متکامل، که هر یک از این گروهها را از دیگری متمایز کرده و تعدّد این جماعات را توجیه نماید.
۲) عدم بررسی کامل و دقیق علمی پیرامون حقیقت کنونی در مقیاس منطقهای و جهانی در تمام زمینهها، که بتواند رویکرد این مجموعهها را در طرّاحی اسلوبی که میان او و دیگران تمییز قایل میشود، توجیه نماید.
۳) فقدان دلیل شرعی یا عقلی روشنی که بتواند عدم همکاری این گروهها را در مسیری که نهایتش میان همه مشترک است، توجیه نماید.
۴) کمبود یا فقدان دانش شرعیِ رهبران بسیاری از این گروهها در اصول و فروع. و وجود این کمبود در قوانین و افراد تمام گروهها.
۵) عدم وجود هیچ گونه فرق حقیقی میان اندیشه و سلوک افراد این مجموعهها در قبال جریانات اساسیای که تشکیل دهندهی چارچوب عامی است که اهل سنت را از دیگران متمایز میکند.
۸- توجیه حقیقی گروهها که هر کدام شعار اهل سنّت و جماعت بودن را سر میدهند:
شخص در قبال این حقایق از خود میپرسد: اگر جریان این گونه است که میگویید، پس توجیه حقیقی برای این همه درگیری که میان بسیاری از گروهها که همگی شعار اهل سنت و جماعت را میدهند، چیست؟ و از آنجا که ریشهی این اختلافات اندیشه و تعدّد اجتهادات است، اسلوب و راههای فراوانی که این گروهها اتخاذ کردهاند را جوابگوست؛ حال چه چیز عدم همکاری آنان را برای یک هدف مشترک و مطلوب توجیه میکند؟ تازه چه میشود اگر هر کدام از این مجموعهها به شکل کنونی خود در چارچوب جماعتِ مادر که همان اهل سنت و جماعت است هم باقی بماند و اهل سنتِ شرعیِ فراگیر که تعدد اجتهادات و اظهار نظرها را در چارچوب شرع در خود جمع کرده بپذیرد؟
باید گفت: فقدان علم شرعیِ عمیق و متکامل برای روش اهل سنت و جماعت، و عدم وجود چارچوب اخلاقی و رفتاریای که دائماً اهل سنت و سلف صالحمان در دارا بودن آن زبانزد بودند، واقعیت غریب کنونی را برایمان توجیه میکند. حقیقتی که این گروهها با شعار اهل سنّت و جماعت، در آن زندگی میکنند.
جماعت، چنانکه ابن تیمیه / میگوید: در آنِ واحد، هم سبب است و هم نتیجه. پس بر همبستگی، اجتماع، ائتلاف و دوستی برای تمام مسلمین، حریص باش. آن هم بر اساس تقوا و محبّت نسبت به دیگران، و شیفتهی هدایت دیگران باش. خالصانه با حکمت و پند و اندرز نیک و شکیبایی در قبال آنان، خیرخواهشان باش. همهی اینها سبب نزول رحمت الله بر مردم و کامل شدن نعمت برایشان میگردد. یکی از رحمات الهی و نعمات وی بر انسانها، پایبندی و محافظت آنان بر جماعت، و همبستگی و دوستی نسبت به همدیگر است.
۹- نکات منفی جاری میان این گروهها و آنچه حرکت مثبتِ اهل سنّت و جماعت را به عنوان یک کُل، به تعویق میاندازد:
نگاه تنگ حزبی و تعصب مردود نسبت به اشخاص و نامها و باورِ هر گروه که تنها خودش بر حق است، و خط قرمز کشیدن بر دیگر گروهها، که بر اکثر گروههای اسلامی سیطره یافته است، و نیز مقدم داشتن سلیقه و خواستهی شخصی بر حکم شرعی و انضباط فقهی، غالب نمودن مصلحتِ جماعت بر مصالح شرعیِ کُل مسلمانان، و گرفتن حق اظهار نظر و اجتهاد از دیگران که در چارچوبِ اهل سنت و جماعت هستند نیز، جوابی دیگر برای سوال قبل است. باید فقدانِ یک الگوی علمی رفتاری و اخلاقی که ائمهی بزرگوار اهل سنت در هر عصر و نسلی پیاده نمودند را هم بر این موارد افزود.
تمام آنچه اکنون شاهدش هستیم، پیامد آن موقعیّت متلاشی، پریشانی، و پایمال کردن برنامه، سلوک و رفتار بسیاری از این گروههاست.
باور مشهوری که میان بسیاری از گروهها رایج است، این است که تنها خودشان اهل سنت، گروه نجات یافته، و گروه پیروز هستند و بس. و تنها اوست که مسئول این دین است و اوست که میتواند تمام کارها را یک تنه انجام دهد. اوست که توانِ بستن تمام شکافها و گذشتن از همهی مراحل را دارد. میتواند در تمام معرکهها وارد شود و از نقطهی صفر شروع کند و خلافت را بر پا دارد و کلید تمام امور و ادارهی آن را به دست گیرد!!!.
در جواب میگوییم در دین ما واقعاً که این تفکر، تفکرِ عجیبی است. هرگز با واقعیت و تاریخ این دین همخوانی و سنخیّت ندارد. این فکر نتیجهی عدم فهمِ روش و رویکردِ اهل سنّت در تعامل و برخورد با حقایق امور و اشیاء است.
به تجربه ثابت است که سلف و ائمّه با هم اختلاف نظر داشتند و اجتهادات آنان در بسیاری از مسایل علمی و عملی متعدد بوده است. و به پیامد آن گرایشهای فکری و حزبی زیادی به وجود آمد و بعضی از ایشان لغزشهای اجتهادی و یا تاویلات نادرستی نمودند. اما خلوص نیّت آنان فقط برای الله، راستی در گفتار و عمل و پایبندی به علم شرعی و اخلاق نبوی ج، آنان را بر آن داشت تا در خلال این اختلاف نظرها، یکصدا باشند و بر حفظ جماعت بکوشند، و در گفتمان، نقد و تحمّل مخالف، هر خطایی را هم که مرتکب شده باشد، ادب را رعایت کنند، برایش دعای خیر کرده و هدایت میطلبیدند.
اما هر کدام آنچه را باور داشت و صحیح میدانست، بدان پایبند بوده و دیگران را به آن دعوت میداد؛ چرا که آنان این حقیقت را خوب میدانستند که همکاری با هم، محافظت بر جماعتِ فراگیر، ائتلاف و همصدایی و ایستادن در یک صف در مقابل دشمن مشترک، زندگی و یاریشان و رحمت الله ـ برای آنان را در پی دارد.
قطعاً تنوع قدرت ذهنی، تعدّد استعدادها و تنوعِ تواناییها، حقیقتی موجود و سنتی کَونی و شرعی ثابتی است که قبول و درک آن با سینهای باز و درکی عمیق، ضروری است. و از آنجا که «پایندی و التزام» در نزد اهل سنت، اصلی است که از نصوص شرعی ثابت و پابرجاست، در هنگام تنازع و اختلاف، رجوع به قرآن و سنّت و فهم سلف صالح ش که همان صحابه و تابعین و پیروان آنان از جمله ائمّهی بزرگوار است، دستور داده است. پس اگر آنچه آنان میتوانستند بر سرش اختلاف نظر کنند، چرا برای ما گنجایش نداشته باشد؟ آیا ما از آنها نسبت به دینِ الله داناتر و حریصتریم؟
تعصب بسیاری از گروههای معاصر، نسبت به نامها و شعارها، هیچ دلیل شرعی از جانب الله ـ ندارد. استقلال طلبی و تعیین دوستی بر اساس انتساب به اشخاص و دیدگاهها، نه بر اساس تقوی و عمل صالح و موالاتِ عمومی برای تمام مسلمانان، همراه با عدم پذیرش حق و خضوع در مقابل آن از مصادر و منابع شرعی، بلکه از نگاه تنگ حزبی و انحصار دانستن رهبری، عاملی است که عقل و سلوک و رفتار را در محدودهی هر جماعتی خشک و انعطاف ناپذیر میکند. اینها همان حصارهای موهومی است که هر جماعت خود را با آن احاطه کرده است. همین رویکرد است که سرانجام، تنها بر حق بودن خویش و بطلان، خطا و انحراف دیگر گروهها را ترسیم میکند.
تلاش و کار گروهیِ منظم، واجب شرعی و خواستهی عقلی و یک واقعیت است. فرقی ندارد که برای مسلمانان باشد یا غیر مسلمانها. این قانونی از قوانین الهی است. موفقیّتها و پیروزیهای خواسته شده از جماعت را، فرد یا افرادِ جدا از هم نمیتوانند، به انجام برسانند. جماعت و گروه هم نمیتواند اهداف مورد نظر خویش را به دست آورَد؛ مگر زمانی که تمام توانایی، استعدادها و پتانسیل افراد خود را با تمام تنوع و تفاوتهایی که دارند، به صورت علمی و منظّم در یک راستا و هماهنگ، جهت محقّق نمودن مصالح شرعیِ عام و به نفعِ جماعت، به بهترین وجه ممکن غنیمت بشمارد. و نباید این رویکرد را برای مصلحت فردی از افراد گروه، انجام دهد.
همچنین جماعت نخواهد توانست به موفقیّت دست یابد مگر اینکه اولاً پیشوا و در ثانی افراد آن جماعت به این سنتها و قوانین ایمان داشته و قانع شده باشند. باید دانست که فرد هم هر چند توانایی، بخشودهها و استعداهایش عالی باشد، نخواهد توانست با روشهای الهی مقابله نماید، نمیتواند کاملاً به تنهایی کار خواسته شده از گروه را محقّق کند؛ بلکه باید به عنوان یک فرد، تمام توانش را در آنچه به مصلحت گروه است بدون ایجاد اختلال در روند حرکت کل گروه، به کار گیرد. هر جماعت از جماعات اسلامی، در نهایت به منزلهی یک فرد در ارتباط با دیگر گروهها، گروه مادر یا پایه را به معنای گسترده و فراگیر از منظر اهل سنت، تشکیل خواهد داد؛ البته با چشمپوشی از حصار خیالی که برخی از گروهها بر خود لازم داشته و یا دیگران بر آن گروه فرض میگردانند، و نیز با چشمپوشی از مرزهای جغرافیاییِ ساختگی که پیکر امت را به خُردهدولتها، عصبیتها، مناطقِ مشخص از قبیلِ شهرها، استانها، دولتها یا حکمرانی، طایفه یا حزب و دیگر گرایشها یا شعارهایی که ذرهای ارزش در میزان الهی ندارد، تقسیم نموده است.
کار برای اسلام در خلال این جماعت و گروهها، امریست که شرعاً و عقلا هیچ عیب و ایرادی ندارد. و نیز خدمت برای دین اسلام در خلال تجمّعی منظم و هماهنگ همراه با تلاش دیگران، از همان ابتدا واجب شرعی و مورد نظر است، راه گریزی از آن وجود ندارد. البته بدون توجه به این که این کار چگونه و به چه روشی در این میان محقّق میگردد. برای دست یافتن به هدف مورد نظر و محقق نمودن این خواستهها، پایبندی و تمسک به تعهّدات و پیمانهای شرعی که بر آن اتّفاق شده است، امری مشروع و واجبی واضح و معلوم است. اما خطا و انحراف از رویکردِ اهل سنت و جماعت این است که، دوستی با جماعت و گروه کوچک را بر موالات و دوستی جماعت بزرگ[٣٧٨]، مقدم نماید.
همچنین مقدم کردن مصلحتی خیالی و موهوم برای جماعتِ کوچک، ضدِّ مصلحت شرعیِ حقیقی برای جماعت بزرگ، و فدا کردن هدف مطلق و وظیفهی بزرگ، در راه مصلحتِ مرجوح و کوچکتر، خطا و انحراف شمرده میشود. الله ﻷ شیخ الاسلام ابنتیمیه / را رحمت نماید که گفت: «اگر شخص مقصود شریعت را دانست، برای محقّق کردنش رساترین و مطمئنترین راه را پیموده است»[٣٧٩].
بعد از نگاه به وضعیت واقعیِ تجمعات اسلامی، حقیقت دینیای بروز خواهد کرد که فکر نکنم از ذهن خوانندهی هوشیار دور بماند. گرچه میترسیم این حقیقت در اثنای نبرد اهل سنت و جماعت با دیگر فرقههای گمراه که به اسلام منتسب هستند، نابود شده و یا از چشم پنهان مانده باشد.
به راستی یکی از مبارزهطلبیهای بسیار بزرگ - اگر نگوییم مطلقاً خطرناکترین آنها – که در این عصر با اهل سنت مواجه است، تبلیغات و شعارهای بیاساس، افشای گفتار نامفهوم و گنگ و انتشار شعارهای فریبندهای است که عِلمانیت کافر – با افکار، افراد و تجمّعات خود – سمومش را در اندیشه و قلب فرزندان این امت، میپراکند.
۱۰- سطح مطلوبِ جدیّت و وضوح در دل اهل سنت، جهت رویارویی با علمانیت (سکولاریزم یا بیدینی)
و برای رسوا کردن و رو برو شدن با این بیدینی (سکولاریزم) باید جریان رویارویی سطحِ مطلوبی از قاطعیت و وضوح در دل خود اهل سنت برسد؛ زیرا بدون این جدیت و عدم وضوح و روشنی، تجمّعات اهل سنت - علما و اندیشمندانش - نمیتوانند وظیفهی خود را در این مدت تنگ ادا نمایند. و در مقابل، تجمعات جاهلیت - که بیدینی هم جزو آنهاست - که خود را کافر نمیدانند، به زانو در میآید. و در پی آن گروههای اهل سنت مشخص کردن اهداف حقیقیاش را هم گم میکند. آنهم به این دلیل که نقطهی شروع مقابله با این تجمعات جاهلی را گم کرده است؛ چرا که این گروهها فعلاً موجود بوده و خیالی نیستند. و میان گمان و واقعیت فاصلهی زیادیست... واقعاً زیاد.
با توجه به انحراف و تاریکیای که در اذاهان مردم این عصر از تصورات و برداشتهای اسلامی پدید آمده است، و از آنجا که دشمنانِ آشکار یا پنهان اسلام شبهات و اباطیلی را میپراکنند، لازم است که اهل سنت و جماعت این تصورات را توضیح داده و شبهات را برطرف کرده و حقیقت الحاد و بیدینی را هم افشا کند. همچنین بگوید توحید که بزرگترین حقیقت اعتقاد اسلامی - بلکه در تمام هستی - است، در عین حال بزرگترین نقیض، علمانیت و بیدینی است. لذا باید آن را چنان که شایسته است، شناخت و در تمام مراحل دعوت به سوی الله ـ بر آن تأکید نمود. در ضمن باید راههای زنده نمودن امت اسلامی در تمسّک و پیروی از رویکرد و اصول اهل سنت و جماعت را نیز، بیان داشت.
وقتی معنی «لا إله إلا الله» کفر به طاغوت و ایمان به الله ﻷ است، امام ابن قیّم جوزی / بهترین تعریف را از طاغوت ارائه میدهد. و آن: «هر آنچه که بنده پا را از گلیم خویش درازتر کند، خواه خود را معبود بخواند یا متبوع و یا مورد اطاعت. لذا طاغوتِ هر قوم کسی است که به جای الله أ و رسول ج حکم و قضاوت را به او بسپارند، یا به جای الله ـ او را پرستش کنند، یا بدون بینش الهی او را پیروی کنند، یا در اموری از او اطاعت کنند که ندانند این اطاعت مخصوص الله ﻷ است».
با الگوپذیری از این مفهوم - که در حقیقتِ امر از نگاه اهل سنت و جماعت از ضرورات دینی است - میتوانیم به روشنی و سهولت، حکم اسلام در مورد علمانیت یا بیدینی را بدانیم. نیز میتوانیم به سطح مطلوبی از قاطعیت و وضوح در نفوس اهل سنت و آنان که میخواهند بیدینی و سکولاریسم را رسوا کرده و در مقابلش بایستند، برسیم.
خلاصهوار باید گفت: علمانیت، نظامی طاغوتی جاهلی و کافر است، کاملاً و به تمام معنا با «لا إله إلا الله» در تضاد و منافات است، فرقی نمیکند که در سطح جماعتها باشد یا افرادی که معتقد به این روش و رویکرد هستند.
علمانیت یعنی حکم بر خلاف آنچه الله متعال نازل فرموده و نیز حاکم نمودنِ غیر شریعت الهی. همچنین به معنای قبول حکم، قانونگذاری، طاعت و پیروی از طواغیت دیگر به جای الله ﻷ، و این یعنی بنای زندگی بر بیدینی و لائیکی. در نتیجه این اندیشه، یک نظام جاهلی است که برای شخص دارای اعتقاد، نظام و قوانین این اندیشه، از همان ابتدا در دایرهی اسلام جایی وجود ندارد؛ بلکه به استناد قرآن کریم این قانون کفرِ محض است.﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾[المائدة: ٤٤].
یعنی: «و کسانی که بر طبق آنچه الله نازل کرده داوری نکنند، هم اینانند که کافرند».
پس آیا اکنون بعد از این توضیحات، جهت مبارزهی قطعی و روشنِ اهل سنت علیه «علمانیت یا بیدینی» جایی برای شک و تردید باقی میماند؟
حقیقتاً دیگر جایی باقی نمانده است. لیکن پنهان بودن حقایق اسلامی از ذهنها و دلها و تاریکی شدیدی که افکار منحرف به بار آورده است، این دو عامل، بسیاری از مردم را بر آن میدارد تا شبهات پوچی که بهای کمترین توجه را ندارند، پخش کنند؛ البته اگر این واقعیت کنونی دردناک وجود نداشت.
از این شبهات میتوان سخت بودن اطلاق لفظ کفر یا جاهلیت از طرف مردم بر نظامها، اوضاع، و افرادی را نام برد که الله متعال آنان را کافر یا جاهل نامیده است. آن هم با این توجیه که میگویند این نظامها - خصوصاً دموکراسیِ بیدینی یا سکولاری - منکر وجود الله ـ نیستند. و نیز بهانه میآورند که نظامهای دموکراسیِ علمانی، مانع برپایی علایم تعبّد نمیشوند، همچنین دلیل میآورند که برخی از افرادِ آن، شهادتین را بر زبان جاری نموده و شعائری از قبیل نماز، روزه، حج، صدقه را انجام داده و مردان دین یا روحانیت و مؤسسات دینی را محترم میدانند(!)... . در سایهی چنین شبهات بیارزش و مردودی بر بعضی از مردم - و با تأسف شدید، بعضی از آنان که امروزه پرچمدارِ دعوت اسلامی هستند - سخت است که بگویند: نظامهای دموکراسیِ علمانی، نظامهایی کافر و جاهلاند؛ و مؤمنانی که از آنان پیروی میکنند ناآگاهانند! بسیار روشن است آنان که این شبهات را تکرار میکنند، معنی «لا إله إلا الله» و مفهوم اسلام را نمیدانند؛ بلکه داعیان ملحِد - بعد از برنامهریزی و فکر - چیزی پلیدتر و خطرناکتر آوردند؛ یعنی شروع به ساختن پایگاههایی کردند که حکم به غیر ما أنزل الله (خلاف حکم الهی) میکرد، و درست در همان زمان، ادعای اسلام کرده و به عقیده احترام میگذاشت! احساس همگان را کشتند؛ و ادعا کردند که دوستشان دارند و در پی آن شریعت را منهدم کردند؛ با خیالی راحت که دیگر این انتفاضه بر نخواهد خاست.
به همین منظور اربابان نظام دموکراسی لائیکی جرأت نکردند صراحتاً اعلان الحاد یا بیدینی کنند، یا بگویند که بر ضد شریعت الهی هستند؛ لیکن - با افتخار تمام - به صراحت اعلان کردند که مثلاً آزادیخواه و اهل دموکراسی هستند و مقالات و اندیشهی بیدینان که در ریشه و جوهر، تعبیری از حقیقتِ جاهلیت بود، متبلور گشت. اما با خباثتی شدیدتر و تدبیری محکمتر سعی نمود با تکبری غریب و مکری شوم، به دین منتسب شود تا که مسلمانان از این افکار متنفر نشوند. آنان خواستند که علمانیت و بیدینی به آرامی در عقل و دلِ عموم مسلمانان، همچون حرکت سَمّ که بدون احساسِ جسم، جان صاحبش را میگیرد، تسرّی پیدا کند.
آیا دقیقاً این همان چیزی نیست که مدعیان اسلام، یعنی علمانیها (بیدینان) و حامیان شعارِ (دین از آنِ الله و وطن از همگان است) و شعارِ (عدم مداخله دین در سیاست و سیاست در دین) میخواهند. عادت منافقین و زندیقان - که منتسب به این دین هستند - عدم انکارِ صریح و روشن، و عدم اظهار دشمنی آشکارا علیه اسلام است. با اسلحهی تظاهر و پنهانکاری سعی کردند که در حین نبرد بنیان کن، مسلمانان را سرگرم کنند، تا ناگهان بر مسلمین یورش آورند. بدین منظور این زندیقان بیدین و هماندیشان آنان شعارهایی را سر دادند، که با آن سعی کردند بیشترین تعداد مسلمانان را فریب دهند و دل عدهی اندکی را که در برابر نیّت افرادی که شعارهای بیدینی سر دادهاند، و به شک و شبهه افتاده است را، تسکین دهند. اما به واقع در عمل، تلاش کردند اسلام را آرام آرام، از ریشه برکنند!!!
به این منظور شعارهای همچون (مدرسهی عقلانیت)، (حکومت مردم بر مردم)، (آزادی شخصیت)، (ملت، منبع قدرتهاست)، (آزادی فرهنگ و اندیشه) بالا گرفت. برخی هم خواستند بخشی از احساسات اسلامگرایان را آرام کنند؛ لذا شعار (به روز کردنِ شریعت)، (انعطاف دادن به شریعت برای همگامی با نیازهای روز) را علَم کردند. و چون کاسهی صبرِ بعضی از آنان لبریز شد، صراحتاً – به عنوان اعتراض - این شعارها را سردادند (حاکمیت دین یا حق قانونگذاری برای دین !!)، (جدایی دین از سیاست)، (در سیاست دین نیست و در دین سیاست)، (دین برای الله و وطن برای همه)، (حقِّ قیصر برای قیصر و حق الله برای الله).
آیا این همان کاری نیست که برخی در رسانههای ابلیسی، در قالب برنامههایی به نام برنامههای (روحی) پیاده میکنند؟ و همچنین افرادی که برای جریانات شخصی در سایهی احکام جاهلی، احکامی از خود میسازند؟ نیز آنانی که در تمام روزنامهها و مجلات بیدینی و جاهلیِ خود، صفحهای به نام (اندیشهی دینی) میگشایند!. میگویند جای دین فقط در مساجد است. و گاهی برای عموم مردم وانمود میکنند که جهت عمره به بیت الله الحرام رفتهاند و عمداً آن را در رسانهی تبلیغاتی خویش نمایش میدهند؛ حال آنکه تمام وقت با شتاب هر چه بیشتر به قصد خانهی دشمنان الله ـ در شرق و غرب مسافرت میکنند!!.
علمانیت (بیدینی) و سکولاریسمی که در دامن جاهلیت چشم به جهان گشود و رشد یافت، همان کفر آشکاری است که هیچ پوشیدگی و التباسی در آن نیست. لیکن این سیاهنمایی و التباس و دور زدن، از کردهی خودِ دعوتگران بیدینی و علمانی است. زیرا خوب میدانند که زندگی و ادامهای برای جاهلیت آنان در بلاد اسلامی نیست، مگر از مسیر همین سیاهکاری و پنهانکاری بر عموم مسلمین. آن هم از خلال تبلیغات بیاساسی که حقیقت کار و باطن دعوتشان را بر مسلمانها، و جریان دین و عقیده را بر عموم انسانها پنهان میدارد. بلکه آنان را علیه برادران درستکاری که به حقیقت این نبرد آگاهاند و نسبت به خطر آن بر دین و دینداران روشنگری میکنند، نیز تحریک میکنند.
جبههها و گروههای گمراه و منتسب به دین معرکههایی علیه اهل سنت و جماعت به راه میاندازند، - که دائماً رافضیهای باطنی خطرناکترین آنها بودهاند - و نیروها و ارتشهای جاهلی جهانی آنان را جهت نابودی اهل سنت - به گمان اینکه اینها خطر حقیقی و فعال علیه این قدرتها هستند -، کمک و ساپورت میکنند. اهل سنت باید بداند که با این وجود، مدام دژهای این جبههها و معرکهها از درون متلاشی و منهدم است. همچنین قوای علمانی و سکولاری که از درون، علیه آنان دست به دست هم دادهاند، و غالباً در خفا و گاهاً آشکار با آنان وارد نبرد هستند، همان چیزی است که امروزه اساسِ جنگ موجود میان اسلام و جاهلیت را بیان میدارد. و به راستی بزرگترین و سهمگینترین مراحل این نبرد، مرحلهی افشاگری قوای علمانیِ پلید و رسوایی آنان در انظار مسلمین است. تا راه مجرمانی که قصد فریب و پوشاندن دین را بر ایشان داشتند و مسلمین هم نمیدانستند، روشن گردد.
آیا اکنون وقت آن نشده است که اهل سنت، نسبت به این خطرهای بسیار شدید داخلی و خارجی که دنیا و آخرتشان را تهدید میکند، هوشیار باشند؟ آیا وقت آن نشده است ایشان هم اولاً برای دفاع از خود و عقیدهی خویش و در ثانی برای هجوم علیه تجمعات وحشی و ددمنش جاهلی، با هم متحد شوند؟ آیا وقت آن نشده که همگی یا اکثرشان جنگهای وهمی و خیالی و اختلافات ظاهری و بیاهمیت را کنار گذاشته و تمام قوا و توان مادی و معنوی مشترک خود را برای مقابله با این جنگطلبیهای تاریخی و نبردهای بنیانکنِ حقیقی و ریشهای، متمرکز کنند؟ آیا وقت اینها نرسیده است؟
﴿أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾[الحديد: ١٦].
ترجمه: «آیا برای اهل ایمان وقت آن نرسیده که دلهایشان برای یاد الله و قرآنی که نازل شده نرم و فروتن شود؟».
از الله ـ هدایت و ترقی را خواهانیم؛ چرا که توفیق و رهنمون کردن فقط کار اوست
و او تعالی بر هر چیزی توانمند است.
[٣٧٧]- با استثنای جماعات شاذ و تکرویی همچون صوفیان منحرف و فرقههای خوارج و ... که از همان ابتدا پایبند منهج یا روش و اصول اهل سنت و جماعت نبودند.
[٣٧٨]- همان اهل سنت و جماعت به معنای عام و فراگیر.
[٣٧٩]- مجموع الفتوی ج ۲۸ ص ۲۰۷.