سوم: ضوابط شرعی از منظر اهل سنت و جماعت در تعامل با اهل بدعت
اهل سنت و جماعت وقتی نسبت به رویکرد اهل بدعت روشنگری میکنند و با دست و زبان در این حیطه به تلاش مشغولند، تعامل خویش را با دو ضابطهی اساسی شرعی بر پا میدارند:
اول: کارشان صرفاً خالصانه برای الله ـ، اطاعت از وی، همسویی با دستور الله متعال و با آرزوی اصلاح صورت میگیرد؛ نه برای ارضای نفس یا انتقامجویی از فرد یا عداوت دنیوی با او.
دوم: تمام این روند باید بر اساس دستور شرعی صورت گیرد. به گونهای که مصلحت را محقق و مفسده را به تناسب وضعیت و حالات مختلف دور گرداند. در غیر اینصورت عملِ مذکور، شرعی نبوده و طبق دستور صورت نگرفته است.
– (حال که این را دانستیم، پس هجرت شرعی از جمله کارهایی است که الله أ و رسول الله ج بدان امر فرمودهاند. طاعت باید خالصانه برای الله متعال باشد و مطابق با دستور او تعالی؛ در این صورت درست خواهد بود. پس کسی که برای دلِ خویش چیزی را ترک کند، یا به روش غیر شرعی با کسی ترک ارتباط نماید، از این مقوله خارج است. چه بسیار است که گاهی درون انسان، کاری را که دوست دارد و شخص آن را انجام میدهد و گمان میکند که آن را به خاطر الله انجام داده است. ترک ارتباط و قهر، به قصد خالی شدن از ناراحتی و تشفّی، نباید از سه روز بیشتر به طول انجامد... این گونه تَرک ارتباط و قهرکردن، در حق یک انسان حرام است. لیکن نوعی خاص از قهر کردن هم جایز قرار داده شده است. مانند اجازهای که به شوهر داده شده است که در صورت نافرمانی خانم، از خوابیدن در رختخوابش امتناع ورزد؛ یا مانند اجازهی قهر به مدت سه روز. پس شایسته است میان قهر و ترکِ ارتباط به خاطر الله أ و میانِ قهر برای راضی نمودنِ خویش، فرق قایل شد. به مورد اول دستور داده شدهایم و از دوّمی نهی و برحذر شدهایم. چرا که مؤمنان برادر یکدیگرند)[٣٥٢].
- (زیرا از آنجا که قهر و ترک ارتباط از جمله عقوبات شرعی است، پس از جنسِ جهاد فی سبیل الله است. این کار را انجام میدهیم تا کلمهی «الله» بالا و برتر باشد و تمام دین برای الله ﻷ باشد. بر مؤمن است که موالات و معاداتش برای الله ـ باشد. لذا اگر شخصِ مورد نظر مؤمن است، باید با او موالات داشت؛ هر چند هم که به انسان ظلم نماید؛ چرا که ظلم نمیتواند موالات ایمانی را قطع کند. الله ﻷ میفرماید: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا...﴾[الحجرات: ٩]: «و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آنها صلح و آشتی برقرار کنید..» تا ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾[الحجرات: ١٠]: «قطعاً همه مؤمنان با هم برادرند». میبینیم با وجود جنگ و سرکشی میان آنها، آنان را برادر خطاب کرده و دستور به اصلاح ذات بین داده است.
باید که مؤمن فرق میان این دو نوع را بداند، چه بسیار شده که این دو را با هم در میآمیزند. باید دانست که موالات با مؤمن واجب است هر چند علیه تو ظلم و تعدّی نماید. و با کافر باید معادات و عدم دوستی داشت؛ هر چند به تو نیکی و احسان کند. چرا که الله متعال کتابها نازل نمود و پیامبران را گسیل داشت تا که تمام دین برای الله ـ باشد. دوستی برای دوستانش و عداوت علیه دشمناش صورت گیرد. احترام و بزرگداشت در حق اولیایش باشد و اهانت و بی توجهی نثار دشمنانش گردد. پاداش و جوایز از آنِ دوستانش و عقاب و مجازات نصیب خصمش گردد)[٣٥٣].
- (کیفیّت این قهر و ترکِ ارتباط بر حسب قدرت و ضعف، یا تعداد ترک کنندهها متفاوت میشود. چرا که هدف از این کار، بازداشتن متّهم و تربیت وی و نیز بازداشتن عموم، از ارتکاب به عملکردی همانند عمل آن شخص است. اگر مصلحتِ قهر و ترک ارتباط بهتر و مفیدتر است و شر و فساد ضعیف و کم میشود، که مشروع است؛ ولی اگر شخصِ خاطی و امثال وی از کردهی خویش باز نمیآیند و شر و تباهی بیشتر میشود و قهر کننده ضعیف و ناتوان است، به گونهای که مفسده بر مصلحت غالب است، قهر کردن، تحریم و ترک ارتباط نامشروع است. بلکه تسامح و تساهل یا به عبارتی الفت و نرمی برای برخی کار آمدتر از تحریم و ترک رابطه است. اما برای برخی دیگر عکس این جریان سودمندتر خواهد بود. از همین رو رسول الله ج با گروهی مهربانی و نرمی و با دستهای دیگر قطع رابطه مینمود. چنانکه سه نفری که از جنگ تبوک عقب ماندند به مراتب از بسیاری از «مؤلفة قلوبهم»[٣٥٤] بهتر و نیکتر بودند و از آنجا که این مؤلفة القُلوب در میان ایل و عشایر خویش، آقا و سرور بودند، مصلحت در به دست آوردن دلهای آنان بود؛ ولی آن سه صحابه مؤمن بودند و امسال آنان فراوان. لذا در تحریم و قهر با آنان، عزت و شوکت دین و پاک شدنشان از گناه، نهفته بود. چنانکه گاهی جنگ با دشمن و گاهی آشتی و صلح با او و گاهاً هم دریافت جزیه از وی به تناسب موقعیت و مصالح، مشروع میگردد.
جواب امام احمد / و دیگران هم در این باب قهر و ترک ارتباط، بر همین اصل میباشد. به همین مناسبت میان اماکنی که بدعت در آن فراوان بود، همچون قَدَریه در بصره، جهمیه در خراسان و تشیّع در کوفه و میان اماکنی که چنین نبود، فرق قایل میشدند. همچنین بین حکمرانانی که حرفشان در میان مردم خریدار داشت و میان دیگران فرق وجود داشت. لذا زمانی که هدف شریعت فهمیده شد، بهترین و کارآمدترین راه برای رسیدن به هدف اتخاذ میگردد)[٣٥٥].
- (اسحاق / گوید که به ابو عبدالله (امام احمد /) گفتم: کسی که بگوید قرآن مخلوق است، چه حکمی دارد؟ گفت: کاملا بیچاره و بدبخت شده است. گفتم: آشکارا با آنان عداوت کنیم یا مدارا نماییم؟ گفت: خراسانیان توان مقابلهی با آنان (جهمیه) را ندارند. این سخن را میگوید در حالی که خودش در مورد قَدَریه گفته است: اگر روایت از قدریه را ترک میکردیم، از اکثر اهل بصره روایت نمیکردیم. با وجودی که در دوران محنت و سختی و شکنجه به بهترین روش با آنان تعامل داشت و با دلیل و برهان آنان را مورد خطاب قرار میداد. این برخورد ایشان، کلام و گفتارش در باب قهر، تحریم و نهی از همنشینی و صحبت با آنان را تفسیر میکند. حتی در برههای از زمان با افراد بسیار بزرگ و مشهوری ترک ارتباط کرده بود و به سبب نوعی اندیشهی جهمیه که در آن افراد بود، دستور به ترک ارتباط با آنان داده بود. زیرا ترک ارتباط، نوعی تعزیر است و عقوبت، نوعی از انواع هَجر و ترکِ گناهان محسوب میشود... قطع کردن و بریدن از کسی، گاهی اگر برای دوری از گناه باشد، نوعی تقوا به حساب میآید... و گاهی هم از جنس جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، و نیز برپاییِ حدود و عقوبتی است علیه ظالم تجاوزگر..
مجازات و تعزیر ظالم، بسته به قدرت و توان فرد یا افرادِ بازدارنده است. از همین رو حکم شرع دربارهی دو نوع ترکِ ارتباط میان توانمند و ناتوان و میان تعداد افراد ظالم و مبتدع و قوت و ضعفش، متفاوت است. چنان که حکم به آن در دیگر انواع ظلم، کفر، فسق و گناه تغییر مییابد. چرا که هر آن چه الله متعال حرام دانسته است، ارتکابش ظلم است؛ حال یا این ظلم در حق الله ﻷ است و یا در حق بندگان و یا هر دوی آنها. دستوراتی که مبتنی بر قطع رابطه و بازآمدن، و عقوبت و تعزیر صادر شده است، برای زمانی است که در انجام آن، مصلحت دینی وجود نداشته باشد؛ وگرنه اگر در بدی کردن و گناه، نیکیِ راجحی وجود داشته باشد، که نمیتوان گفت آن چیز بد است. و وقتی در عقوبت و مجازات، مفسدهی راجحی بر انجامِ جرم و جنایت باشد، که نیکی محسوب نمیشود، بلکه عینِ بدی است. و اگر هم دو طرفِ آن یکسان باشد که نه نیکی شمرده میشود و نه بدی)[٣٥٦].
- (پس گاهی هدف از قطع رابطه، ترک بدعتی است که خودش عینِ ظلم، گناه و فساد است؛ و گاهی هدف از آن، انجام کار نیک مثل جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و مجازات ظالمان است. تا که از کارشان باز آیند و دست بردارند. و تا که ایمان و عمل صالح را در نزد صاحبانش تقویت کند؛ زیرا عقوبتِ ظالم باعث میشود دلها از ظلم کردن روی برتابند و به ایمان و سنت و... تشویق نمایند. پس زمانی که ترک ارتباط با ظالم باعث باز آمدن و کوتاه آمدنِ کسی از ظلم نشود، بلکه خیلی از حسنات و نیکیهایی که به آن امر شدهایم هم پایمال شود، به چنین قهر و بریدنی امر نشدهایم. همانطور که امام احمد / در مورد خراسانیان گفت: آنان تاب مقابله با جهمیه را ندارند. پس زمانی که از اظهار عداوت با آنان عاجزاند، وظیفه از آنان ساقط است و باید با مدارا کردن نیکی کنند؛ چرا که مدارا کردن با چنین افرادی، یعنی دفع ضرر و خسارت از مؤمنانِ ضعیف و ناتوان. و شاید هم به نوعی دلِ فاجرِ قوی، به دست آید).
و زمانی که بحثِ «تقدیر و قدریه» در بصره اوج گرفت، اگر از قَدَریها حدیث روایت نمیشد، بخش اعظم علم و سنن و آثارِ ضبط شده نابود میگشت. حال که نمیشود واجبات علمی و جهاد و غیره را بر پا داشت مگر با تحملِ بدعتهای رسوخ کرده در آن، که ضررش کمتر از ترکِ آن واجبات است، به دست آوردن مصلحتِ واجب، با مقدارِ کمی مفسده بهتر از عکسِ آن است. به همین منظور سخن دربارهی این مسایل مفصّل است. و بسیاری از پاسخهای امام احمد / و دیگران در جواب کسی است که ائمه وضعیتش را خوب میدانستهاند، یا در مورد فردی خاص فتوا میدادند که وضعش معلوم بوده است. و این رویکرد به منزلهی فتواهای خاص رسول الله ج در مورد افرادی خاص بوده است که آن حکم در موارد مشابه هم اجرا میشده است.
گروهی این هَجر و ترک رابطه را عام دانسته و به گونهای آن را به کار بستند که بدان دستور داده نشده بودند؛ نه دستورِ وجوبی و نه مستحب. و گاهاً با این کار واجبات یا مستحبات را ترک کرده و مرتکب محرمات شدند. برخی هم که کلاً از آن روی بر گرداندند. یعنی بدیهای نوپیدا و بدعتی که به ترکِ آن امر شده بودند را ترک نکردند. بلکه به میل خود نخواستند که آن را انجام دهند؛ نه مانند کسی که از انجامش خسته شده و آن را ترک کرده است. یا مرتکب آن بدعتهای زشت شدند ولی از آنجا که مطابق سلیقهی آنان نبود، ترکش نموده و باز آمدند؛ ولی دیگران را از آن باز نداشتند و کسی را که مستحقِ ترک رابطه و هَجر بوده، با قهر و تحریم، عقوبت نکردند. لذا نهی از منکری را که به صورت وجوب و مستحب بدان دستور داده شده بودند، رها کردند. متأسفانه یا منکر را انجام دادند، یا نهی از منکر را ترک کردند. یعنی از آنچه نهی شده بودند انجامش دادند و به آنچه دستور داده شدند، ترکش کردند. حال آنکه دین الله ـ میانه و وسط است. نه افراط و نه تفریط. والله ـ اعلم)[٣٥٧].
[٣٥٢]- همان: ج ۲۸ ص ۲۰۷ – ۲۰۸.
[٣٥٣]- همان: ج ۲۸ ص ۲۰۸ – ۲۰۹.
[٣٥٤]- کسانی که با نوعی امتیاز دادن و لطف کردن به آنان، میتوان دلشان را به دست آورد. (مترجم).
[٣٥٥]- همان: ج ۲۸ – ص ۲۰۶ – ۲۰۷.
[٣٥٦]- همان: ج ۲۸ ص ۲۱۱ – ۲۱۲.
[٣٥٧]- همان: ج ۲۸ ص ۲۱۲ – ۲۱۳.