دوم: تعاملِ اهل سنت با مبتدعی که بدعتش پنهان است و با مبتدعی که بدعت خویش را آشکار نموده و با کسی که به سوی بدعتش فرا میخواند، فرق دارد
اهل سنت با مبتدعی که بدعتش را آشکار میکند، با مبتدعی که چنین نیست، یکسان برخورد نمیکند. زیرا کسی که بدعتش را آشکار نموده و به سوی آن فرا میخواند، ضررِ بدعتش متوجه دیگران میشود. لذا باید جلویش را گرفت و به روشی همانند ترک ارتباط و غیره، مجازاتش نمود که از کردهاش باز آید. اما به کسی که بدعتش پوشیده است، باید پنهانی تذکر داد. چرا که نهایتاً کارش همانند منافقینی است که پیامبر ج ظاهرشان را میپذیرفت و درون آنان را به الله ـ وا میگذاشت.
- (هر کس با کتابِ روشنگر و سنتِ ثابت و مشهور یا با اجماع امّت مخالفت ورزد، البته اگر عذری هم نداشته باشد، با او بسانِ اهل بدعت برخورد خواهد شد.. مسلمانان بر این باورند که باید با کسی که نشانههای گمراهی از آنان مشهود است و بدعتها را بروز داده و به آن دعوت میدهد و گناهان کبیره را نمایان میکند، ترک ارتباط نمود.
اما کسی که در خفا خطایی میکند و یا بدعتی که کفر محسوب نمیشود را پنهانی انجام میدهد، نباید با او ترک ارتباط نمود. کسی که آشکارا به بدعتش دعوت میدهد طرد و رانده میشود. چرا که قهر کردن، خود نوعی مجازات و عقوبت است. و کسی گرفتار عقوبت میشود که قول و عملِ گناهی را آشکار نماید. اما کسی که ظاهر کردارش خیر بود، از او میپذیریم و درونش را به الله ﻷ واگذار میکنیم. نهایتاً وضعیت چنین فردی همانند منافقینی است که رسول الله ج ظاهرشان را قبول میکرد و درون آنان را به الله ـ میسپرد.
بر همین اساس بود که امام احمد / و اکثر آنان که قبل و بعد از وی میزیستند، مانند مالک / و دیگران، روایت داعیِ به بدعت را نمیپذیرفتند و با او همنشینی نمیکردند. بر خلاف کسی که ساکت بود و به بدعتش فرا نمیخواند. لذا نویسندگانِ کتب حدیثِ صحیح، از گروهی که ساکت ولی متهم به بدعت بودند، روایت نمودهاند و آنان را در لیست دعوتگرانِ به بدعتها قرار ندادهاند)[٣٤٦].
- (ترک یا هَجرِ شرعی بر دو نوع است:
اول: ترک منکرات.
دوم: عقوبت و مجازات بر انجام گناه.
منظور از مورد اول این است که شخص بدون هدف، در جمع منکرات حاضر نمیشود.. بر خلاف کسی که برای تذکر و جلوگیری از انجام منکرات، در جمع آنان حاضر میشود یا یکی دیگر او را به اجبار وارد چنین جمعی میکند.. این نوع هجر و ترک ارتباط، از جنسِ باز داشتنِ خویش از گناهان توسط خود انسان میباشد. هجرت و ترک بلاد کفر و فسق، به سوی دار الاسلام و ایمان، نیز از همین نوع است. زیرا شخص زیستن در میان کفار و منافقین که اجازهی اجرای دستورات الهی به او نمیدهند را، ترک میکند..
نوع دوم ترک ارتباط از شخص، برای ادب نمودنش میباشد. این ترک در حق کسانی است که وارد منکرات میشوند. با چنین شخصی قطع ارتباط میشود تا از گناهش توبه نماید و باز آید. چنانکه رسول الله ج و مسلمین این کار را با سه نفر از صحابه ش که از جنگ تبوک بدون عذر عقب ماندند، انجام دادند. تا این که الله ـ از قبول توبهی آنان خبر داد. و با کسانی که خیر و نیکی از آنان مشهود بود، حتی اگر منافق هم بودند ترک ارتباط نشد. پس «هَجر» در اینجا به منزلهی مجازات تعزیری میباشد. و تعزیر علیه کسی به کار گرفته میشود که واجبات را ترک و مرتکب محرّمات شود. مانند تارک الصلاة و مانع الزکاة و یا آشکارا ظلم و کار خلاف کردن، فرا خواندن به بدعتی که با کتاب الله و سنت و اجماع سلف امت در تضاد است.
و این حقیقتِ سخن سلف و ائمهای است که گفتهاند: گواهی و شهادتِ داعوتگران به بدعت، پذیرفته نمیشود. اقتدای نماز به آنان هم جایز نیست و نباید از آنان علم آموخت و با آنان ازدواج و وصلت هم نباید صورت گیرد. این مجازاتی است برای آنان تا که از کارشان باز آیند. از همین روست که بین مبتدعی که داعی است و بین آن که دعوتگر به بدعت نیست، فرق قایل شدهاند. چرا که داعیِ به بدعت، منکرات را علنی کرده است و در نتیجه سزاوارِ عقوبت است. بر خلاف کسی که بدعتش مخفی و پنهان است. زیرا او از منافقینی که رسول الله ج اکثرشان را میشناخت و ظاهر کارشان را قبول میکرد و درونشان را به الله أ واگذار مینمود، بدتر نیستند.. لذا منکراتِ ظاهری را باید انکار و جلوگیری کرد. بر عکس منکراتِ باطنی که عقوبتش فقط دامنگیر صاحبش میگردد)[٣٤٧].
- (هر کس منکراتی از قبیل، کارهای فاحشه، شراب، دشمنی و غیره را مرتکب شد، بر حسب قدرت و توان باید جلویش گرفته شود.. اگر شخص آن را پنهانی انجام داد و علنیاش نکرد، به صورت پنهانی به او اعتراض شود و این اعتراض را علنی نکنند.. مگر این که ضرر کارش دامنگیر دیگران هم بشود. که در این صورت باید جلوی متجاوز گرفته شود. و اگر شخص او را در تنهایی از کارش باز داشت، لیکن او کوتاه نیامد، در صورتی که ترکِ ارتباط و غیره، منفعتِ دینیاش زیاد بود، باید با او ترک رابطه کرد.
اما اگر منکرات را آشکارا و نمایان مرتکب شد، باید در ملأ عام جلویش را گرفت؛ و سزاوار تذکّر پنهانی نمیشود. چنین شخصی را نباید سلام کرد و جواب سلامش را هم نباید داد. البته اگر تذکر دهندهی به آن شخص، توانایی اجرای این عقوبت را داشت و منجر به مفسدهای بزرگتر نمیشد، باید به فردِ خاطی تذکر دهد. شایسته است انسانهای صالح و دیندار چنانکه در حیاتِ شخص، از او بریدند، بعد از مرگش هم کاری به کارش نداشته باشند. البته اگر چنین رویکردی زمانی باید صورت گیرد که افرادی همانند این مجرم را از کارش باز دارد. لذا نباید در تشییع جنازهاش شرکت کنند)[٣٤٨].
- (به اتفاق علماء در مورد برخی افرادِ بزهکار میتوان غیبت کرد. مثلاً:
نخست: در مورد کسی که آشکارا فسق و فجور میکند. مانند ظلم، خلافِ آشکار و بدعتهای مخالف با سنّت. هنگامی که خلاف به اثبات رسید بر حسبِ قدرت باید جلوی آن فرد گرفته شود.. باید با او ترک ارتباط کرده و به خاطر کارش مورد مذمّت و نکوهش قرار گیرد.. بر خلاف آنکه گناهش را پنهانی و دور از چشم دیگران انجام میدهد. بر چنین شخصی باید چشم پوشاند و او را در خفا و پنهانی نصیحت نمود. و کسی که از وضعیت این فرد آگاهی دارد، باید با او قطع ارتباط نماید تا که از کارش باز آید. و نکته ضعفش را با نصیحت و خیرخواهی به او گوشزد کند.
دوم: برای ازدواج، معامله، برخورد و شاهد گرفتنِ فرد خاطی و گناهکار، باید مشورت شود. و باید فردی که قصد معامله، ازدواج یا کاری دیگر با این بزهکار را دارد، آگاه نمود که ارتباط با چنین شخصی به صلاح نیست. لذا مشورت کننده را نصیحت کرده و وضعیت آن شخص را برایش بازگو نماید)[٣٤٩].
- (اگر شخصی نمازها را ترک کرده و مرتکب منکرات میشود، و کسی با او همنشینی میکند که ترس تباهیِ دینش وجود دارد، باید وضعیت تارک الصلاة را به همنشینش توضیح داد تا از مصاحبت با او پرهیز نماید. و اگر طرف، انسان مبتدعی است که به عقاید مخالف با قرآن و سنت دعوت میدهد، یا راهی خلاف قرآن و سنت برگزیده است، و میترسد که او با کارش مردم را گمراه نماید، باید وضعیتش برای مردم توضیح داده شود تا مردم از گمراهیاش در امان باشند و حقیقت کارش را بدانند. تمام این موارد باید بر اساس خیرخواهی و نصیحت و خالص برای الله ـ انجام گیرد. نه برای تخلیهی عقدههای شخصی. مثلاً میان دو شخص عداوتی دنیایی، حسادت، کینه توزی یا درگیری برای پست و مقام بوده است و بر این مبنا به بهانهی نصیحت، بدیهایش را رو کرده و در دل به دنبال تخلیهی شخصی وانتقام جویی باشد. بدون شک چنین رویکردی شیطانی است. چرا که «إنّمَا الأَعمالُ بِالنّیَّاتِ وإِنَّمَا لِکُلَّ امرِیءٍ مَا نَوَی». یعنی: «اعتبار کارها به نیت است و برای هر شخص همان است که نیت کرده است». بلکه باید ارادهی ناصح و خیرخواه این باشد که الله ـ آن شخص را اصلاح نماید و دین و دنیای مسلمین را از شرش در امان دارد. و باید که در این مسیر آسانترین راه ممکن را بپیماید)[٣٥٠].
- (الله أ گاهی کشتن را برای اصلاحِ مخلوق مباح و مشروع گردانده است. او تعالی میفرماید: ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾: «و فتنه از کشتار بزرگتر است». یعنی گرچه در قتل و کشتار شر و فساد نهفته است، اما در فتنهی کفّار، شر و فساد بیشتری از قتل، موجود است. لذا کسی که مسلمین را از اقامهی دین الله ﻷ منع نمیکند، کفر و فسادش فقط دامنگیر خودش میشود. از همین روست که فقها میگویند: کسی که به بدعتِ مخالف با قرآن و سنت فرا میخواند، به گونهای مجازات میشود که شخص ساکت آن گونه عقوبت نمیشود)[٣٥١].
[٣٤٦]- همان: ج ۲۴ ص ۱۷۲ – ۱۷۵.
[٣٤٧]- همان: ج ۲۸ ص ۲۰۳ – ۲۹۶. ج ۲۸ ص ۲۱۶ – ۲۱۷.
[٣٤٨]- همان: ج ۲۸ ص ۲۱۷ – ۲۱۸.
[٣٤٩]- همان: ج ۲۸ ص ۲۱۹ – ۲۲۰.
[٣٥٠]- همان: ج ۲۸ ص ۲۲۰- ۲۲۱.
[٣٥١]- همان: ج ۲۸ ص ۳۵۵.