اول: معیار و میزان اهل سنت و جماعت در برخورد و تعامل با اهل بدعت
اولین مهمِ اهل سنت در قبال مبتدعین، افشاگریِ اهل بدعت و هشدار به امّت در برخورد با ایشان، آشکار نمودن سنت و آگاهی دادن به مسلمانان در این زمینه است. در پی آن، در قلع و قمع بدعت و دفع تجاوز و دشمنی اهل بدعت هم میکوشند. این رویکرد را در پرتو کتاب الله و سنت، با عدالت هر چه تمامتر اجرا میکنند.
- ( این مسئله را به یاد داشته باش که من (ابن تیمیه) با مخالفِ خود با سعهی صدر برخورد میکنم؛ چرا که او در تکفیر، فاسق خواندن، بهتان زدن و عصبیتِ جاهلی، در حدود الهی علیه من تجاوز میکند، ولی من در مورد او، حدود الهی زیر پا نمیگذارم. بلکه مواظب گفتار و کردار خویش هستم و با ترازوی عدالت آن را میسنجم. و به کتاب الله ـ که آن را بر مردم نازل نمود و آن را در اختلافاتشان مایهی هدایت و رهنمود قرار داد، اقتدا میکنم)[٣٣٠].
- (آنچه را که یک شاهد و گواه یا شخصی دیگر، با آن از کسی انتقاد کند و بر او خرده گیرد و در پی آن عدالت و دینِ شخصِ متهم زیر سؤال رود، باید این شهادت از طریق استفاضه (مشهور) و ثابت شده صورت گیرد؛ نه فقط از قول دیگران یا تجربه. در این صورت این عیب و خردهگیری، عیب شرعی محسوب میشود.. در این مسئله ندیدم کسی اختلاف داشته باشد؛ چرا که تمام مسلمانانِ عصر ما در مورد عمر بن عبدالعزیز و حسن بصری رحمهما الله و امثال این دو که دیندار و اهل عدل و دادگری بودهاند، شهادتی میدهند که فقط از طریق استفاضه (مشهور) به آنها رسیده است[٣٣١]. همچنین مسلمین علیه حجاج بن یوسف، مختار بن ابی عبید، عمرو بن عبید، غیلان قدری، عبدالله بن سبأ رافضی و دیگران، ظلم و بدعتهایی را شهادت میدهند که فقط از طریق استفاضه و شهرت به آنان رسیده است.. البته این حکم برای زمانی است که فرد را فاسق بخوانند؛ تا بدینوسیله او را فاقد شهادت و ولایت بدانند. اما اگر منظور، فقط هشدار و بر حذر بودن از وی باشد، تا دیگران از شرّش در امان بمانند، باید نسبتی کمتر از فسق به او داد .. کسی که به بدعت فرا میخواند به اتفاق مسلمانان مستحق مجازات و عقوبت است. گاهی باید او را کشت و گاها به کمتر از قتل هم بسنده میشود.. ولی اگر تشخیص داده شد که آن شخص مستحق عقوبت و مجازات نیست، یا نمیتوان او را مجازات کرد، باید بدعتش برای مردم اعلان گشته و دیگران را از او بر حذر داشت. چون این رویکرد هم، امر به معروف و نهی از منکریست که الله ﻷ و رسول الله ج بدان دستور دادهاند. بدعتی هم که صاحبش مبتدع خوانده میشود، آنست که مخالفت آن بدعت با قرآن و سنت در نزد علمای اهل سنت مشهور باشد. مانند بدعتِ خوارج، روافض، قدریه و مرجئه.. عبدالرحمن بن مهدی میگوید: جهمیه و روافض دو گروهاند که باید از آنان برحذر بود. شرورترین اهل بدعت این دو گروهاند)[٣٣٢].
- (همچنین کسی که با بدعتی خود ساخته که از قرآن و سنت ثابت نیست، مسلمانان را تکفیر نماید، و جان و مال آنان را مباح بداند، باید او را از این کار بازداشت و حتی شده با قتل یا جنگ، به گونهای مجازاتش کرد که از این کار باز آید. چرا که اگر متجاوزانِ هر گروه مجازات شوند و پرهیزگاران و پارسایان هر گروه بزرگ داشته شوند، این از بزرگترین اسبابی است که باعث رضایت الله ﻷ و رسول الله ج و اصلاح امور مسلمین میگردد)[٣٣٣].
- (هرگاه در شخصی خیر و شر، نافرمانی، طاعت و معصیت، و سنت و بدعت با هم جمع شد، باید به قدر خیر و صلاحی که در او است، مورد موالات و پاداش قرار گرفته و به تناسب شر و فسادی که در اوست، مورد معادات و مجازات قرار گیرد؛ لذا در یک شخص در آنِ واحد، موجبات بزرگداشت و اهانت جمع میشود)[٣٣٤].
- (آنچه که شایسته است در این موضوع بدانیم، این است که شریعت اسلامی ما را به برپایی حدّی از حدود، از قبیلِ قتل، شلاق، یا غیره بر یک شخص امر نموده است؛ که با اجرای این حد، انسانِ گناهکار در آخرت دوباره مورد عذاب قرار نخواهد گرفت. مثلاً با سرکشان و شورشیان و آنان که مسایل را تأویل میکنند، با وجودی که دارای عدالت هستند هم باید وارد جنگ شد. درست همانند اجرای حد بر کسی که بعد از دستگیری، توبهی واقعی نموده است.. البته چنین رویکردی در مورد کسی که تأویل کرده است، صدق نمیکند..
البته هستند مردمانی که با وجود کافر بودن، در دنیا مجازات و عقوبت نمیشوند. مانند اهل «جزیه» که بر کفر خود باقی هستند. و یا مانند منافقینی که در ظاهر مسلمان هستند. این افراد گرچه در آخرت در زمرهی کفار هستند، لیکن طبق احکامِ اسلام با این افراد (به مثابهی مسلمانان) برخورد میشود.. چرا که در حقیقت محل اجرای مجازات و ثواب، سرای آخرت است. لیکن اجرای مجازات و عقوبت در دنیا، برای باز داشتن از ظلم و عدوان مشروع شده است.. بر هیمن مبنا عقوبتِ دنیا مستلزم مجازاتِ اخروی نیست و نیز به عکس. لذا اکثر سلف به قتل اهل بدعتی که مردم ر ا به بدعت فرا خوانده و دین مردم را به فساد میکشند، دستور دادهاند. فرقی ندارد که آن مبتدع را کافر خوانده باشند یا خیر)[٣٣٥].
- (افشاگری ائمهی اهل بدعت یا عبادتگزارانِ (مبتدع) که با کتاب الله و سنت مخالفاند، به اتفاق مسلمین واجب است؛ و باید امت را نسبت به آنان هشدار داد. حتی به امام احمد / گفته شد: شخصی است که روزه میگیرد، نماز میخواند و به اعتکاف مینشیند، و دیگری در مورد اهل بدعت افشاگری میکند، کدام یک در نزد شما محبوبتر است؟ گفت: اگر نماز خوانده، روزه بگیرد و اعتکاف کند، به خودش فایده میرسد، اما در افشا نمودنِ اهل بدعت، عموم مسلمانان بهرهمند میشوند و این بهتر است. میگوید: سودرسانیِ به عموم مردم، از جنس جهاد فی سبیل الله است. چرا که پاک نمودن راه، دین، منهج یا روش و شریعتِ الهی و دفعِ تجاوز سرکشان، بر مسلمین فرض کفایه است. و اگر الله ـ افرادی را برای دفع ضررِ این گروه نمیگمارد، دین به تباهی کشیده میشد. فساد آنان از فساد دشمن که به خاک ما حمله میکند به مراتب بیشتر است؛ زیرا دشمنی که به خاک مسلمانان حمله میکند، در ابتدا قلبها و دینداری را به فساد نمیکشد مگر کمکم و در گذر زمان. لیکن این افراد از همان ابتدا دلها را تباه میکنند)[٣٣٦].
- (دشمنان دین بر دو دستهاند: کفار و منافقان. الله ﻷ هم، پیامبرش ج را به جهاد با هر دو گروه دستور داده است. و چون گروهی از منافقین بدعتهایی مخالف با کتاب الله پدید میآورند و با آن مردم را به اشتباه میاندازند، و این جریان هم برای مردم تبیین نمیشود، دستوراتِ قرآن تباه گشته و دین عوض شده است. چنان که قبل از ما، دینِ اهل کتاب به دلیل تغییر و تبدیل و عدم ایستادگی در مقابل مفسدان، تباه شد. و از آنجا که برخی انسانها منافق نیستند ولی مدام به تبلیغات منافقین گوش میدهند، به خود شک کردهاند؛ تا آنجا که گرچه سخنشان با قرآن در تضاد است، گمان میکنند حق با منافقین است. لذا ناخواسته دعوتگرانی میشوند که به سوی بدعتِ منافقین فرا میخوانند... پس افشا کردن این افراد هم از ضروریات است. حتی فتنه و فساد این افراد بیشتر است؛ چرا که در عین حال، این افراد ناآگاه دارای ایمانی هستند که به خاطر ایمانشان باید با آنان موالات و ارتباط داشت؛ ولی متاسفانه در دام بدعتهای منافقین افتادهاند که دین را به فساد میکشد. از این رو هشدار نسبت به آنان از ضرورات است. حتی اگر لازم باشد باید به صورت خاص، نامشان هم گرفته شود. حتی اگر آن بدعتها را از منافقی هم نشنیده باشند، لیکن گمان کنند که این بدعتها حق و خیر هستند و جزو دین میباشند، در حالی که چنین نیست، باز هم افشاگری آنان واجب است)[٣٣٧].
- (از همین رو باید وضعیت آنان را که در حدیث و روایت، نظر و فتوا، زهد و پارسایی دچار اشتباه میشوند، گوشزد کرد. هر چند مجتهدی که - غیر عمد - به خطا رفته باشد، خطایش آمرزیده شده است و به خاطر تلاشش دارای اجر هم هست، لیکن بیان قول و عملی که کتاب الله و سنت بر آن دلالت دارد، واجب است. هر چند با قول و عملِ مجتهد هم مخالف باشد. اما اگر از کسی اجتهادی به اثبات رسید که گنجایش چنان فتوایی وجود داشت، نباید برای نکوهش و بدگویی و گناهکار دانستن وی، نامش گرفته شود. چرا که الله أ خطایش را معاف نموده است. بلکه به خاطر ایمان و تقوایی که در او وجود دارد، باید با او دوستی و موالات کرده و به او محبت ورزید. و حقوقی و وظایفی را که الله از قبیل تعریف و تمجید و دعا برای وی واجب نموده است باید ادا نمود. هر چند برخی کارهای نفاق هم از او سر بزند. چنان که نفاقِ گروهی در عهد رسولالله ج هم ثابت و هویدا بود.. و همان گونه که دیگر مسلمانان نفاقِ رافضیان را درک کردهاند.. لذا این کارها نفاق نامیده میشود. و اگر بدعتی را اعلان کرد، و ندانست که آیا شخصِ مبتدع منافق است یا مؤمنی که دچار لغزش شده است، باید همان چیزی را که از او میداند، بیان دارد. و جایز نیست چیزی را که نمیداند افشا کند. و در این باب، جز برای چهرهی الهی و این که کلمهی الله بلند و بالا باشد، نباید سخنی دیگر بر زبان براند. و هر کس نا آگاهانه یا خلاف واقع سخنی بگوید، گناهکار است)[٣٣٨].
- (گروهی از شاگردان امام شافعی و احمد رحمهم الله کشتنِ مبتدعی که بر خلاف قرآن و سنت دعوت میدهد را، جایز دانستهاند. همچنین بسیاری از شاگردان امام مالک / هم بر همین باورند. میگویند: امام مالک / و دیگران قتل «قدریه» نه به دلیل ارتداد، بلکه به دلیل فساد در زمین را، جایز دانستهاند.. آنان استدلال نمودهاند که اگر شرّ انسان مفسد جز با کشتنش قطع نمیشود، باید وی را کشت)[٣٣٩].
- (اما شخصی از خوارج یا روافض که دستگیر شده است، هر چند فقها در مورد قتل شخصی که دستگیر شده است اختلاف نظر دارند، لیکن از علی و عمر ب روایت است که باید آنها را کشت. اما در مورد جنگ با کسانی که از انجام دستورات الهی (مثل زکات و ...) امتناع میورزند، اختلافی وجود ندارد؛ زیرا دامنهی قتال و جنگ، از کشتن وسیعتر است. چنانکه با سرکشان و یاغیان که به مردم حملهور میشوند، جنگ میشود. گرچه هر کدام از این افراد که دستگیر شدند، نباید جز به همان روشی که الله ـ و رسول ج دستور دادهاند، مجازات شوند.
روایات زیادی از رسول الله ج در مورد خوارج به صورت متواتر، ثابت است. و علما هم کسانی را که اهل بدعت هستند و از شریعت محمد ج و جماعتِ مسلمانان خارجاند، به صورت لفظی یا معنوی در این وعید داخل میدانند. بلکه چنین افرادی از قبیل «خُرّمیه» «قرامطه» «نُصیریه» و هر کس که انسانی را الله بپندارد، یا غیرِ پیامبری را پیامبر بداند و بنا بر این اعتقاد با مسلمانان بجنگد، از خوارجِ حروریه هم شرورتراند. پیامبر ج نیز از این رو خوارج حروریه[٣٤٠] را اسم میبرد که آنان اولین گروهی بودند که بعد از او ج سر بر آوردند. حتی اولین افراد این گروه در حیات رسول ج ظهور کردند. لذا نامِ آنان (خوارج) را که به عهد وی ج بسیار نزدیک بودهاند، به صراحت گرفته است. چنان که الله ﻷ و رسول ج مواردی از این تخلفات و نامها را به دلیل نزدیک بودن به زمانهی پیامبر علیه افضل السلام، به طور خاص نام گرفتهاند.. هر کس هم که این معانی و ویژگیها در او یافت شد، در لیست آنان قرار میگیرد؛ زیرا اگر دستهای را در نام بردنشان خاص کردند، به این معنا نیست که حکم تنها به آنان اختصاص دارد؛ بلکه بنا بر نیازِ مخاطبینی که در آن زمان بودهاند، آنان را معین نموده است؛ البته این در صورتی است که الفاظش شامل آنان نبوده باشد)[٣٤١].
- (اما فقها در مورد کشتن یکی از خوارج، مثل حروریه، یا یکی از روافض بعد از دستگیری و یا افرادی همانند آنان، دو فتوا دارند. امام احمد / نیز دو قول در این باره دارد. فتوای صحیح آن است که وی کشتنش را جایز میداند، مانند کسی که به اندیشه و روش خود دعوت میدهد. و دیگر افرادی که در آنها فساد و تخریب وجود دارد.. اما اینکه آیا چنین افرادی کافر و همیشه در جهنم هستند یا خیر نیز، علما دو قول دارند. امام احمد / نیز دو فتوا دارد؛ دو فتوا در مورد خوارج و حروریهی مارقین که از دین خارج شدند و نیز روافض و امثال آنان. قول راجح این است که به یقین اثبات شده گفتارِ خوارج و روافض، مخالفِ آموزهها و پیامِ رسول ج بوده و کفر محسوب شده است. همچنین کارهایی که علیه مسلمانان انجام میدادند هم، از جنس کارهای کفار علیه مسلمانان بوده است.. اما شخص معینی از این افراد را تکفیر کردن و فتوای جاودانه بودنش در آتش، بسته به ثبوت شرایط تکفیر و عدم وجود موانعِ کفر است. ما نصوص وعده، وعید، تکفیر و فاسق خواندن را به صورت مطلق بیان میکنیم. و هرگز شخص معینی را وارد این حکم عام نمیکنیم؛ مگر بعد از اثبات آنچه که اقتضای این حکم را بکند و معارضی هم برایش موجود نباشد.. زیرا نمیتوان تا قبل از ابلاغ رسالت کسی را تکفیر نمود. به بسیاری از متخلّفین، نصوصِ مخالفِ با نظرشان ابلاغ نشده است و شخص ندانسته است که رسول ج با چنین دستوری مبعوث شده است. لذا بر چنین سخنی به صورت مطلق، حکم کفر صادر میشود و فقط کسی که بر او به گونهای اقامهی حجِت شود که بداند مخالفت بعد از این ابلاغ، کفر شمرده شود، تکفیر خواهد شد نه شخصی دیگر. والله اعلم)[٣٤٢].
- (نیز مبتدعی که بعضی از دستورات شریعت محمد ج را ترک کند، و خون و اموال مسلمانانی که به سنت پیامبر ج تمسّک جستهاند را مباح بداند، هر چند هم عمل خود را دین تلقی کند و با آن به الله ـ تقرب جوید، از یک فاسق، مستحقتر به جنگ است... از این رو ائمهی اسلام اتفاق نظر دارند که چنین بدعتهای شدیدی، از گناهانی که صاحبانش بر گناه بودن آن معترفاند هم، بدتر است. دستور رسول ج هم بر همین امر بوده است. چنانکه دستور به جنگ با کسانی را میدهد که از سنت خارج گشتند. و همچنین امر فرمودهاند که بر جور و ظلم حاکمان، صبر نماییم و با وجود گناهانی که مرتکب میشوند، پشتشان نماز بخوانیم. و در مورد برخی از اصحابش که بر انجام گناه مصرّ بودند، شهادت داده است که آنان الله أ و رسولش ج را دوست دارند و از لعنت کردن آنها نهی فرموده است. دربارهی ذی الخویصرة و یارانش فرموده است، آنان با وجود عبادت و پارسایی، چنان که تیر از شکار خارج میشود از دین خارج میشوند)[٣٤٣].
- (این هم روش علی س و دیگران که دستور به مجازات سه گروهِ شیعه میدهند. آنان که جرمشان از همه سبکتر است شیعه مفضّله نام دارند[٣٤٤] که او و عمر ب دستور دادند که این فرقه شلاق زده شوند. اما شیعهی افراطی همانند نُصیریه و اسماعیلیان که معتقد به الله بودنِ علی س و نبوت وی و دیگر امامان بودند، به اتفاق تمام مسلمانان باید کشته شوند؛ چرا که این کفار از یهود و نصارا هم کافرترند. اما اگر این باورشان (خدا دانستن علی س) علناً آشکار نشد، در لیست منافقینی هستند که در پایینترین طبقهی جهنم خواهند بود. اما آنکه چنین اعتقادی را آشکار کند، از کفار هم کافرتر است، هرگز نباید به او اجازهی زندگی کردنِ بین مسلمانان را داد، از او جزیه قبول نمیشود و هیچ عهد و ضمانتی و پناهی هم ندارد، ازدواج با زنان آنان جایز نیست و ذبیحهی دستشان خورده نمیشود؛ چرا که آنان بدترین مرتدّین هستند. اما اگر گروهی بودند که از دستوراتِ شرع امتناع ورزیدند، جنگ با آنان همانند مرتدّین واجب است. چنانکه ابوبکر صدّیق س و صحابه ش با یاران مسیلمه کذّاب جنگیدند. گر چه بعد از توبه با شهروندان مسلمان همراه بوده و در میانشان هم زندگی کنند و بر قوانین اسلامی که بر مسلمانان واجب است هم پایبند باشند. این تنها مختصّ رافضیانِ افراطی نیست؛ بلکه در مورد کسی که نسبت به یکی از شیوخ و بزرگان هم چنین افراطی بنماید، اجرا میگردد. مثلا بگوید: فلان شیخ است که به او روزی میدهد یا نماز را از او ساقط میکند؛ یا معتقد باشد که شیخش از پیامبر ج برتر است، یا نیازی به شریعت وی ندارد و به روشی دیگر جدای از شریعت محمد ج به الله میرسد. یا بگوید: یکی از شیوخ با پیامبر ج همکار است؛ چنانکه خضر با موسی ÷ چنین بود. تمام این افراد کافر هستند و به اتفاق تمام مسلمین باید با آنان جنگید. یا هر کدام از آنان که به چنگِ حکومت اسلامی افتاد، باید کشته شود)[٣٤٥].
[٣٣٠]- همان: ج ۳ ص ۲۴۵.
[٣٣١]- یعنی خود مردم معاصر در عصر آنان نبودهاند تا ایشان را دیده باشند و شهادت دهند. ولی در تاریخ مشهور است که این افراد متدین و عادل بودهادند.
[٣٣٢]- همان: ج ۳۵ ص ۴۱۳ – ۴۱۵.
[٣٣٣]- همان: ج ۳ ص ۴۲۳.
[٣٣٤]- همان: ج ۲۸ – ص ۲۰۹.
[٣٣٥]- همان: ج ۱۲ ص ۵۰۰.
[٣٣٦]- همان: ج ۲۸ ص ۲۳۱ – ۲۳۲.
[٣٣٧]- همان: ج ۲۸ ص ۲۳۲ – ۲۳۳.
[٣٣٨]- همان: ج ۲۸ – ص ۲۳۳ – ۲۳۴.
[٣٣٩]- همان: ج ۲۸ ص ۳۴۶
[٣٤٠]- نام روستایی بوده است در نزدیکی کوفهی عراق. (مترجم).
[٣٤١]- همان: ج ۲۸ – ص ۴۷۵ – ۴۷۷.
[٣٤٢]- همان: ج ۲۸ ص ۴۹۹ – ۵۰۱.
[٣٤٣]- همان: ج ۲۸ – ص ۴۷۰ – ۴۷۱.
[٣٤٤]- که علی س را بر دیگر خلفا ش برتر میدانند.
[٣٤٥]- همان: ج ۲۸ ص ۴۷۴ – ۴۷۵.