اعجاز
خداوند به نیکوترین شیوه انسان را خلق کرد، وی را بالاترین کرامت بخشید و هستی را برایش مسخّر کرد تا سبب تمایز و برتری وی شود. به وی نعمت عقل را ارزانی داشت و بر فطرتی آفرید که بهسوی کمال سیر کند و در او میل به شهوت قرار داد تا با تجربه صبر و شکر در برابر آن، راه نزدیکی به خدا برایش میسور گردد. به او آزادی و اختیار بخشید، تا اعمالش را ارزشمند گرداند. و برایش کتآبهایی فرستاد تا به او الهام کند که پاکیها برایش مجاز و پلیدیها برایش ممنوع است. خداوند این همه را به انسان نمایاند که پروردگارش را بشناسد و بندگی او را بهجای آورد و در نهایت، خوشبختی دنیا و آخرت را برای خویش رقم زند.
حقیقت خداوندی، خلقت آسمانها و زمین را در بر گرفته است، پایدار و هدفمند. اما باطل که غیرخدایی است، بیاساسی و بیهدف است. حقیقت به دایرهای میماند که در بر گیرنده چهار خط متقاطع است؛ خط نقل صحیح، عقل صریح، فطرت سلیم و واقعیت موجود.
نقل صحیح، کلام و بیان خداوند و فرستادگان معصوم اوست. عقل صریح، ابزار سنجشی است که خداوند به انسان اعطا نموده تا از طریق آن خالق خویش را بشناسد. فطرت سلیم همترازویی منطبق و همجهت با شریعت خداست، که در سرشت انسان نهاده شده که اشتباهات خویش را دریابد. اما واقعیت موجود، همان مخلوقات پیرامون انسانند که تحتتأثیر قوانین خداوندی هستند. این چهار رکن حقیقت، همه از یک منبع سرچشمه میگیرند، پس همه باهم منطبق و هماهنگاند.
تمام ادیان خدایی در هر زمان و هر مکان، فقط بر دو اصل اساسی پای نهاده شدهاند و غیر آن دو را نمیتوان تصور کرد، این دو اصل در آیه زیر روشن گشته است:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥﴾[الأنبیاء: ۲۵].
«ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستادهایم، مگر اینکه به او وحی کردهایم که: معبودی جر من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید».
اصل اول عبارتست از: توحید، یعنی شناخت دلایل وجود، یکی بودن کمال و نیز شناخت اسمهای نیکو و صفتهای والای خداوند متعال. و اصل دوم عبادت است یعنی شناخت راه صحیح بندگی خدا که انگیزه خلقت انسان است، عبادت فرمانبرداری آگاهانه و ارادی است که با محبت و خواست قلبی همراه است و اساس آن باور یقینی است و انسان را به سعادتی جاودانه میرساند. در واقع، توحید نمود و قُلّه معرفت، و عبادت نمود عمل است.
خداوند متعال، آسمانها و زمین و تمام جهانیان خاصّتاً انسان را برمبنای قواعد و قوانین بسیار دقیقی آفریده است که واضحترین آنها، نظام سببیت (علت و معلول) میباشد، یعنی توافق دو شیء از نظر وجود و عدم، که یکی از آن دو، بر دیگری مقدم است، اولی را سبب (علت) و دومی را نتیجه (معلول) مینامیم. این نظام جالب را عقل انسان که خود برمبنای اسباب حکم میکند، تکمیل میکند. زیرا عقل بشری، حوادث و اتفاقات را بدون وجود اسباب و علل، نمیپذیرد. خالق هستی نیز در تکمیل رحمت خویش بر ما، اینگونه حکم کرده است که این نظام حاکم بر هستی و آن مبنای درک عقلانی بشری، ما را به آرامی بهسوی پدیدآورنده اصلی (مسببالاسباب) که خود ذات باری تعالی است رهنمون میسازند. روشن است که گامها بر وجود مسیر و آب بر وجود آبگیر (نهر) دلالت دارند. آیا آسمانهای دارای برجها و زمیندارای گذرگاهها، بر وجود خالقی حکیم و آگاه رهنمون نمیسازند؟ باز از رحمت خداوند است که هماهنگی اسباب و نتایج، قاعدهای ثابت را در هستی ایجاد و راه را برای کشف قوانین نهفته در آن هموار نموده و به هر چیزی خصوصیت متمایز و ثابتی میبخشد، تا درک و ارتباط با آن آسان صورت گیرد. و اگر این تلازم و هماهنگی میان علت و معلول نبود، نظام هستی به هرج و مرج و بیهودگی میگرایید و انسان هم در مسیر معرفت ناتوان گشته و بهرهای از عقل و اندیشهاش نمیبرد، نیز باید دانست، اگر شخصی اینگونه بیاندیشد که اسباب به تنهایی عامل ایجاد نتایج است و مبنای اعتقاد او از دایره اسباب فراتر نرود، مرتکب شرک گردیده است. به همین خاطر خداوند متعال برای بازگرداندن این افراد مبتلا به شرک خفی، اینگونه برنامه چیده که گاهی اسباب مورد باور، آنها را از تأثیر باز میدارد و آن شخص با نتایج پیشبینی نشده مواجه میشود. (جانب تفریط قضیه نیز باید مورد دقت قرار گیرد) یعنی اگر کسی به گمان خویش به صرف توکل بر خداوند در بهکارگیری اسباب، اهمال و بیتوجهی کند، دچار نافرمانی و انحراف شده است، زیرا قانون جاری در خلق خدا را نادیده انگاشته و انتظار دارد که خداوند سنتهای حاکم بر هستی را به خاطر او تعطیل کند. در این میان فرد مؤمن صادق از اسباب بهره میجوید، اما نه آنگونه که نقش خدا را در نظام علیت انکار کند و نه آنگونه که اسباب را بیهوده و بیتأثیر بداند، بلکه به گونهای از اسباب استفاده میکند که گویا تمام تأثیر در رسیدن به مقصود به آن بستگی دارد و بر خداوند نیز توکل و اعتماد چندانی میکند که گویا اسباب بدون نقش خدا هیچ ارزشی ندارند و هرچه خدا خواهد همان خواهد شد و اسباب نمیتوانند ما را بدون اراده خداوند به نتیجه رسانند. این بینش توحیدی مثبت است که بسیاری از اهل ایمان نیز از آن بیبهرهاند، تا چه رسد به غیرمؤمنان، ندای خدایی ما را هوشیار میکند که:
﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦﴾[یوسف: ۱۰۶].
«و اکثر آنان که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرک میباشند».
اما باید دانست که گاهی نظام علیت، به هم میریزد و خلاف آن روی میدهد. چه وقت و چگونه؟
وقتی که شخصی میگوید: هرگاه پیامبری از جانب خداوند، برای تبلیغ شریعت او ظهور میکند، مردم حق دارند که از وی دلیلی بر رسالت و آسمانی بودن کتاب او بخواهند، پای معجزه به میان میآید، که دلیلی بر صداقت و حقانیت رسالت و برنامه او باشد. و ما در برخی تعاریف اعجاز میخوانیم که خرق قوانین و سنتهای طبیعت را گویند، که جز از قدرت خالق هستی برنمیآید، زیرا اوست که آن قوانین را قرار داده است. و هم اوست که معجزات را به پیامبرانش اعطا میکند که دلیلی بر صداقت رسالت و پیامشان باشد. معجزه از لحاظ عقلی ممکن است، اما از جهت عادت نامأنوس. و فرق است میان اینکه عقل کاری را محال بداند، با پدیدهای که از فهم آن عاجز باشد و آگاهی نداشتن به یک چیز، دلیل وجود نداشتن آن نیست.
اما باید توجه داشت، زمانیکه اصل دین (که در ایمان به وجود خدا، وحدانیت و کمال او در علم و قدرت و ایمان به توانایی او در هر چه که بخواهد، خلاصه میشود) مورد انکار و شک واقع شود، دیگر جایی برای پرداختن به مسئله معجزات و سخن راندن از جزئیات آنها نیست، معجزاتی که در دایره قوانین و سنتهای طبیعی نمیگنجند، زیرا روش صحیح دعوت بر این است که عموم مردم با اصول دین مورد خطاب واقع میشوند و این مؤمنان هستند که مکلف به پذیرش فروع دین هم میباشند و معجزات هم جزو فروع دین هستند. اما اگر اصل دین موردپذیرش واقع شده بود، بحث از معجزات هم خالی از اِشکال میباشد.
از طرفی دیگر، تمام هستی با مدارهای پرتعداد و گازهایش، با ستارگان عادی و دنبالهدارش، با مسافتهای طولانی و سرعتهای نوری ستارگان حجیماش، با چرخشها و نیروی جاذبهاش، آنگاه زمین با کوهها و درهها و پستیها و بلندیهایش، با دریاها و دریاچهها و چشمهها و رودهایش، با حیوانات و نباتات و ماهیها و پرندگانش، با معادن و ثروتهایش، سپس انسان با عقل و عطوفت و اعضا و دستگاههای پیچیدهاش، با فطرت وسرشت و زوجیت و نسلاش، همه و همه، معجزههایی بسیار شگفتانگیز هستند، و خلاصه کلام آنکه: تمام هستی با آسمانها و زمین و در همین وضعیت عادی، بدون وجود هیچ قانون غیرطبیعی هم، معجزه هستند و بسیار جای تأمل! آیه زیر ما را رهنمون میسازد:
﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٩١﴾[آل عمران: ۱۹۰-۱۹۱].
«مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت (پیاپی، و تاریکی و روشنی، و کوتاهی و درازی) شب و روز، نشانهها و دلایلی (آشکار برای شناخت آفریدگار و کمال و دانش و قدرت او) برای خردمندان است * کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده (و در همۀ اوضاع و احوال خود) یاد میکنند و دربارۀ آفرینش (شگفتانگیز و دلهرهانگیز و اسرارآمیز) آسمانها و زمین میاندیشند (و نقشۀ دلربا و ساختار حیرتزای آن، شور و غوغایی در آنان بر میانگیزد، و به زبان حال و قال میگویند): پروردگارا! این (دستگاه شگفت کائنات) را بیهوده و عبث نیافریدهای؛ تو منزه و پاکی (از دست یازیدن به کار باطل!)، پس ما را (با توفیق بر انجام کارهای شایسته و بایسته) از عذاب آتش (دوزخ) محفوظ دار».
و این انسان است که به دلیل غرق شدن در مشاغل و غفلت از خدا و عادی شدن محیط پیراموناش، جنبه اعجازی هستی را فراموش کرده و از عظمت پروردگارش که در مخلوقات نمایان است، غافل گردیده است و به دلیل جهل و غرور، اینگونه میاندیشد که فقط حوادث غیرطبیعی و خارق عادت، معجزه به حساب میآیند. و بر این مبنا، قوانین و روشهای عادتی و مألوف را معیار سنجش ایمان و کفر خویش میداند. و این نشانه جهل آشکار انسانی است که به بالاترین مراتب تمدن و پیشرفت رسیده است. در حالیکه با اندکی تأمّل درمییابد، آن کس که توانسته است این همه جنبه اعجازی در هستی را بیافریند، برایش میسر است که بر آن اعجازی دگیر نیز بیافزاید یا تبدیل و تغییری در برخی دستگاههای آفرینش اولیه ایجاد کند.
برخی از دانشمندان غربی میگویند: «آن قدرتی که بر خلقت جهان توانا بوده، بر حذف یا اضافه برخی اجزای آن نیز تواناست و جهان اصلاً وجود نداشت، بلکه خدا آن را آفرید»، و اگر به شخص منکر معجزات گفته شود: «جهانی دیگر در حال پیدایش است که چنین و چنان است، فوراً در پاسخ میگوید: این غیرممکن و غیرقابل تصور است. و شدیدتر از معجزات به انکار آن میپردازد» [۱].
آنچه که در این میان مهم است، اینست که بدانیم، پیامبران گذشته فقط برای اقوام خویش مبعوث شدهاند و معجزات آنان، حسی و در محدوده زمان و مکان آنان بوده و مانند روشن شدن چوب کبریت، یکبار برای همیشه روی داده است، که برخی آن را تصدیق و برخی تکذیب کردهاند.
اما پیامبر ما محمد ج، که پایان بخش انبیاء و پیامبران است، بهسوی همه مردم تا آخرالزمان، فرستاده شده و بشارت و انذار داده است. پس لازم است معجزه او هم تا پایان جهان به حال خود باقی باشد، و به همین دلیل است که نشانههای اعجاز علمی در قرآن و سنت، متکی بر علم و قطعی است.
و قرآن کریم در این جهت هزار و سیصد آیه نازل فرموده که از هستی و خلقت انسان، بحث نموده است، یعنی ۱/۶ قرآن را به خود اختصاص داده است. و اگر آیات حامل دستورات خدا، مقتضی اطاعت و آیات شامل نهی مقتضی پرهیز از برخی موارد است، پس آیات آفاق مقتضی چه کاری است؟
جواب اینست که مقتضی تفکراند، در حدیثی آمده است: «تَفَكرُ ساعَهٍ خَيرٌ مِنْ قِيامِ لَيلَهٍ» [۲]یعنی «یک ساعت تفکر در نعمتها و نشانههای خدا، از نماز سنت تهجد در طول شب، ارزشمندتر است».
قابلتوجه است که بنابر حکمت والای الهی، پیامبر ج هیچگونه تفسیری از آیات آفاق بیان ننموده است؛ نه از روی اجتهاد خویش و نه از وحی الهی، زیرا در صورت تفسیر آنها به مقتضای فهم اطرافیانش، برای قرنهای بعدی غیرقابل قبول میبود و اگر هم بر مبنای فهم بشر امروزی، تفسیر میکرد، فهم آن برای افراد پیرامونش، سنگین و غیرقابل درک میشد.
بدین خاطر، تفسیر این آیات به سطح فهم و درک خاص هر عصر مؤکول شده است، تا پیشرفتهای مختلف علمی در هر زمان، زوایای اعجازآمیز این دسته از آیات را روشن کنند و تداوم جنبه اعجازی قرآن نیز تا روز قیامت، اینگونه قابل فهم است.
[۱] منظور مؤلف اینست که، شخص منکر معجزات، طبیعتاً منکر اخباریست که از اکتشافات جدید بشری خبر میدهند. پس کسی که به یافتههای بشر ایمان دارد باید به معجزات نیز ایمان داشته باشد. (مترجم) [۲] مصنف ابن ابی شیبه، از اقوال امام حسن بصری، (ش ۳۵۲۲۳)، و شعب بیهقی از اقوال ابودرداء (ش: ۱۱۸).