شگفتیهای خداوند در جهان آفرینش

فهرست کتاب

مدارهای ستارگان و دنباله‌دار هالی

مدارهای ستارگان و دنباله‌دار هالی

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿لَا ٱلشَّمۡسُ يَنۢبَغِي لَهَآ أَن تُدۡرِكَ ٱلۡقَمَرَ وَلَا ٱلَّيۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِۚ وَكُلّٞ فِي فَلَكٖ يَسۡبَحُونَ٤٠[یس: ۴۰].

«نه خورشید را سزد (در مدار خود سریعتر شود و) به (مدار) ماه رسد. و نه شب را سزد که بر روز پیشی گیرد (و مانع پیدایش آن شود). هر یک در مداری شناورند (و مسیر خود را بدون کم‌ترین تغییر ادامه می‌دهند».

از ظاهر آیه چنین برداشت می‌شود که خورشید و ماه، هر کدام دارای مدارهای جداگانه هستند و از هم فاصله دارند، لذا خورشید با ماه برخورد نمی‌کند و توجه به این قسمت آیه: ﴿وَكُلّٞ فِي فَلَكٖ يَسۡبَحُونَ٤٠نشان می‌دهد که هر چه در آسمان‌ها و زمین است، دارای چنین مدارهایی هستند، که آیه:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُمۡسِكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ[فاطر: ۴۱].

این گفته را تأیید می‌کند. قبلاً نیز بیان شد که «ان تزولا» یعنی اینکه خداوند مانع خارج شدن آنها از مدارهایشان می‌شود و با زوال اصطلاحی که به معنی انحراف خورشید در وقت ظهر از وسط آسمان است، متفاوت است.

از آیه ۴۰ سوره «یس»، چنان برداشت شده است که تمام ستارگان دارای مداری خاص خود هستند و آیه ﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلرَّجۡعِ١١مؤید این مطلب است و حتی برخی دانشمندان آن را دقیق‌ترین وصف آسمان دانسته‌اند و چنان اعتقاد دارند، که هیچ ستاره در آسمان بدون مدار نیست و با حرکت بر روی آن پس از مدتی به همان نقطه اولیه خویش باز می‌گردد، همانند ستاره دنباله‌دار هالی که همه روزه در انتظار دیدن آن هستیم، از زمان خلقت آسمان‌ها و زمین در مدار خویش، جریان داشته و به اندازه یک بند انگشت نیز از مسیر خود منحرف نشده است و در قسمتی از مدار خود به فاصله سیصد میلیون کیلومتری زمین می‌رسد، و مردم می‌ترسند که مسیرش را مستقیماً به‌سوی زمین ادامه دهد و با دنباله نود و سه کیلومتری خویش با زمین برخورد کند، اما

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُمۡسِكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ[فاطر: ۴۱].

«خداوند آسمان‌ها و زمین را نگاهداری می‌کند و نمی‌گذارد (از مسیر خود) خارج و نابود شوند».

ستاره دنباله‌دار هالی میلیون‌ها سال است که در مدار خویش مستقر است، و زمین و خورشید نیز میلیون‌ها سال است که در مدار خویش در جریانند، که خود این استقرار، یکی از نشانه‌های بزرگ خداوند است که در این آیه اشاره نموده است:

﴿لَا ٱلشَّمۡسُ يَنۢبَغِي لَهَآ أَن تُدۡرِكَ ٱلۡقَمَرَ وَلَا ٱلَّيۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِۚ وَكُلّٞ فِي فَلَكٖ يَسۡبَحُونَ٤٠[یس: ۴۰].

و مدار هیچ ستاره‌ای طویل و کوتاه نمی‌شود و سرعت ستارگان را کم و زیاد نمی‌کند. خورشید با ماه برخورد نمی‌کند، چرخش زمین به دور خود ثابت و طول هر شب نیز تغییر ناپذیر است و تمام تقویم‌ها، پس از هزاران سال همان اعداد و ارقام را بیان می‌دارند، و مثلاً می‌توان گفت: که صد سال دیگر در هفدهم آوریل سال سه هزار میلادی، خورشید در ساعت ۶:۲ دقیقه طلوع می‌کند. این گفته به چه معنی است؟ آیا پروردگار، در قرآن نفرموده است که:

﴿وَلَا ٱلَّيۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِۚ وَكُلّٞ فِي فَلَكٖ يَسۡبَحُونَ٤٠[یس: ۴۰].

جالب است بدانیم که لفظ «کلٌّ» که در این آیه آمده است به چه چیزی اشاره دارد؟ به نظر ما به تمام خلقت و خلایق اشاره دارد. حتی یک وسیله چوبی که از اتم‌ها تشکیل شده و هر اتم دارای نوترون‌هایی است که در مداری خاص در گردشند و در واقع سیستم اتم‌ها همانند سیستم کهکشان‌هاست و هرچه که انسان می‌بیند دارای سلول‌هائیست که از اتم‌ها و آن نیز از هسته و الکترون‌های دارای بار مغناطیسی تشکیل شده است که در مدارهای خود به دور هسته و با سرعت ثابتی در گردش هستند. پس هر چه که در عالم هستی وجود دارد، در مدار خویش، شناور است: ﴿فِي فَلَكٖ يَسۡبَحُونَ٤٠ [۳۱].

پس همه اجزای صخره‌ها، سنگ‌ها، چوب‌ها، ظروف، جام بلوری و بازی تخته نرد و هر چه که در منظر چشمان تو قرار دارد، جسمی تشکیل شده از سلول‌هاست و سلول‌های آن نیز از اتم و اتم نیز از هسته و الکترون تشکیل شده است.

[۳۱] [فی فلک یسبحون: یعنی همانند ماهی درون آب در جریان و گردش هستند، خداوند متعال که راستگوترین است می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِحَٰتِ سَبۡحٗا٣و به اسبی که به هنگام حرکت، دست خویش را دراز می‌کند، سابح می‌گویند. در کلمه «یسبحون» یک نکته نحوی هم وجود دارد که طبق نظر سیبویه چون از اشیاء غیرعاقل خبر می‌دهد، باید به لفظ «یَسْبَحْنَ یا تَسْبَحُ» می‌آمد، اما چون فعل عقلا را به آنها نسبت داده و در اطاعت از خدا و فرمانبرداری منزلت عقلا را به آنها داده است، لذا با «واو» و «نون» که علامت جمع مذکر عاقل است، آن را جمع بسته است. تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۲۸۶. ابن عباس می‌گوید: «کل فی فلک یسبحون» یعنی همانند چرخ ریسندگی در محل و حیطه خویش می‌چرخند، ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۷۹.