حدیث در عصر شیخین «ابوبکر صدیق و عمر فاروقس»
الف- در عصر خلافت ابوبکر صدیقسنیز مانند عصر حیات پیامبر جنخستین و آخرین وسیله نقل و نشر احادیث، روایت آنها به وسیلۀ زبان و ضبط آنها در سینهها و در حافظهها بود، و برخی از صحیفههایی که قبلاً از آن بحث کردیم در دست صاحبان آنها باقی مانده و بعد از وفات آنها به دست وارثین میرسید و در این عصر خبری از جمع کردن احادیث و نوشتن آنها به صورت یک کتاب در بین نبود، و چون ابوبکر صدیق نخستین کسی بود که بعد از پیامبر جبر جامعۀ آن روز و بر تمام مسلمانان آن زمان امارت داشت، و در رد و قبول روایتهایی که به عنوان احادیث (منبع دوم دین اسلام) نقل میشدند، مسئولیت کلاً بر ذمه او بود. و پیامبر جهم در حال حیات نبود که دربارۀ صحت یک حدیث به او مراجعه نمایند. به همین علت ابوبکر صدیق در قبول کردن حدیثی که به تازگی روایت میشد یا از نوع «مدبّج» [۴۶]میبود یعنی صحابی از صحابی روایت کرده بود (نه مستقیماً از پیامبر ج) نهایت احتیاط را به عمل میآورد، و در رابطه با همین احتیاط به کارهای زیر اقدام نمود:
۱- صحیفهای که مشتمل بر پانصد [۴٧]حدیث بود، که آنها را نه مستقیماً از پیامبر جبلکه از اصحاب شنیده بود «و از نوع مدبج» بودند، آن صحیفه را سوزاند، مبادا در میان آنها مطلبی بر خلاف حق و واقع بوده و پیامبر جآن را نفرموده باشد، و راوی از روی اشتباه یا ضعف حافظه آن را روایت کرده باشد و اینک عین عبارت ابوبکر صدیق:
«قال خشیت [۴۸]ان اموت وهی عندی فتکون فیها احادیث عن رجل، قد ائئمنته ووثقت ولم یکن کما حدثنی فاکون [۴٩]قد نقلت ذاك»یعنی: ابوبکر صدیق در پاسخ دخترش امالمؤمنین عایشهلکه به او گفت [۵۰]پدر چرا این صحیفه را سوزاندی ـ گفت خیلی نگران بودم و میترسیدم بمیرم در حالی که این صحیفه در نزد من باشد و مردم احادیث مندرج در آن صحیفه را از من روایت کنند، و ممکن بود احادیث در آن وجود داشته باشند که من از مردی مورد اطمینان و وثوق خود نقل کردهام، و واقعیت غیر از آن باشد که آن مرد برای من نقل کرده و من همان خلاف واقع را نقل کرده باشم». [۵۱]
۲- هر گاه [۵۲]یک نفر در رابطه با دعاوی حدیثی را نقل میکرد، ابوبکر صدیق تنها وقتی آن را قبول میکرد که شخص دیگری نیز آن را از پیامبر جشنیده بود و روایت [۵۳]میکرد، همانگونه که روزی «جده» مادربزرگی برای دریافت سهمالارث به ابوبکر مراجعت کرد ابوبکر گفت: «در کتاب الله سهمی برای تو نمیبینم و از این هم خبر ندارم که پیامبر جسهمی برای تو تعیین کرده باشد» مغیره گفت: «من در خدمت پیامبر جبودم که یک ششم از ترکه را به [۵۴]جده داد» ابوبکر گفت: «آیا شخص دیگری شاهد این واقعه بوده و این مطلب را گواهی مینماید»؟ محمدبن سلمه این مطلب را گواهی نمود و ابوبکر به این روایت [۵۵]عمل کرد وبا وجود نهایت آزاد بودن اصحاب در اظهار نظر و رد و قبول عمکرد اُمرا، کسی بر این اقدام ابوبکر صدیق یعنی درخواست متابع و شاهد، ایراد نگرفت و زمینه نیز برای این اقدام و قبول آن قبلاً فراهم شده بود و آن اینکه در دین اسلام طبق نص صریح یکی از آیههای قرآن برای صحت یک سند مالی و جلوگیری از خطر فراموشکاری پس از نوشتن آن سند نیز دو شاهد لازم است، دو مرد یا یک مرد و دو زن:
﴿وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِيدَيۡنِ﴾[البقرة: ۲۸۲].
«و دو نفر از(مردان خود) را شاهد بگیرد».
بنابراین برای ثبوت روایت حدیثی، که سند جاودانه سندها و مصدر و منبع یک حکم دینی است چگونه وجود دو شاهد لازم نمیباشد.
۳- بعد از رحلت پیامبرجابوبکر صدیقسمردم [۵۶]را جمع کرد و به آنها گفت گاهی یکی از شما حدیثی را نقل میکند که دیگری ضد آن را روایت میکند، شما از روایت این نوع مطالب به کلی خودداری کنید و هرگز مطلب ضد و نقیض را بنام حدیث نقل نکنید. تا در حال و آینده سبب تفرق و اختلاف مسلمانان [۵٧]نشوید، و دربارۀ اینگونه مطالب ضد و نقیض هر کس از شما سؤال کرد، بگویید قرآن در بین ما و شما است حلال آن را حلال و حرام آن را حرام [۵۸]بدانید، و زمینۀ قبول این دستور هم قبلاً فراهم شده بود، زیرا از دو مطلب ضد و نقیض نسبت یکی از آنها به پیامبر جقطعاً مجعول یا اشتباه بوده، و چون برای قبول یکی از آنها مرجّحی وجود نداشت پس طبق اصل معروف: «دو دلیل متعارض هر دو ساقط میشوند» هر دو روایت ساقط میگردند و جز متسک به قرآن چارۀ دیگری باقی نخواهند ماند.
ب- حدیث در عصر خلافت عمر فاروق: فاروق در راه احتیاط نسبت به روایت حدیث از ابوبکر صدیق هم چند قدم جلوتر رفت، و در جهت حفظ و حراست احادیث پیامبر جاز جعل و اشتباه و همچنین در جهت نشر بخش اصلی و صحیح احادیث در جهان وسیع اسلام به اقدامات زیر مبادرت ورزید:
۱- فاروق برای قبول حدیث یک نفر مربوط به دعاوی نه تنها شاهد و متابع را میخواست، بلکه اگر راوی مردی میبود، و شاهد و متابعی را پیدا نمیکرد، او را مجازات [۵٩]میکرد، از جمله ابوموسی در بیان علت برگشتن خود از منزل فاروق گفت از پیامبر جشنیدهام که فرمود: «اذا استأذن احدکم ثلاثا فلم یوذن [۶۰]فلیرجع». یعنی: هر گاه یکی از شما سه مرتبه اجازۀ ورود خواست و اجازه نیافت باید برگردد. فاروق گفت اگر کسی را پیدا نکنی که او هم این مطلب را از پیامبیر جشنیده باشد تو را مجازات میکنم، و ابوموسی به مجلس انصار شتافت و جوانی را بنام ابوسعید با خود آورد که بر صحت روایت او شهادت داد. [۶۱]
و همچنین در مورد احکام سقط جنینی که آثار حیات در او مشاهده شده باشد، فاروق با اصحاب مشورت کرد، و مغیره در این مورد حدیثی را نقل کرد، فاروق گفت باید بر صحت روایت خود شاهدی را بیاوری و محمدبن مسلمه صحت روایت این [۶۲]حدیث را تأیید کرد و از جمله فاطمۀ بنت قیس زن صحابیه را روایت کرد هنگامی که شوهرم مرا طلاق [۶۳]باینه داد، خدمت پیامبر جرفتم و عرض کردم آیا استحقاق نفقه را در ایام عده دارم یا خیر؟ پیامبرجفرمود: استحقاق نفقه نداری، فاروق این روایت یک نفری را قبول نکرد، و گفت خدا میفرماید:
﴿أَسۡكِنُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ سَكَنتُم﴾[الطلاق: ۶].
«زنان طلاق داده را [تا پایان عدّه] به اندازه توانگرى خود آنجا سکونت دهید که خود سکونت دارید».
و چون لازمۀ اسکان نفقه است پس به حکم این آیه نفقۀ زنان مطلقه واجب است، و ما به روایت یک زن که ممکن است قضیه را فراموش کرده باشد، کتاب خدا را کنار نمیگذاریم، «لانترک کتاب الله بقول امراةٍ لاندری لعلّها حفظت او نسیّت».
و همچنین دربارۀ خانه ملکی عباس [۶۴]و فروختن آن برای اینکه به مسجد پیامبر جاضافه شود، حدیثی که در این مورد روایت گردید فاروق آن را وقتی قبول کرد که به سبب شهادت دیگری صحت روایت راوی اول ثابت گردید.
۲- فاروق احادیثی را قبول میکرد و منبع صدور احکام شرعی قرار میداد که با عین عبارت پیامبر جروایت شده باشند، نه با لفظ و تعبیرات [۶۵]راوی، و برای عمل به این اصل خودش پیشقدم بود، همچنان که بلاذری در انساب الاشراف با یک سند متصل ـ که امام ابوحنیفه و محمدبن سعد و عبدالحمید بن عبدالرحمن نیز جزو این سند هستند ـ نقل میکند که یک نفر مطلبی را از فاروق سؤال کرد، و فاروق او را جواب داد و سپس گفت: «لولا ان اکره ان أزید فی الحدیث او انقص لحدّثتکم». یعنی: اگر من عمل بدی نمیدانستم که از حدیث چیزی را زیاد یا کم کنم، در این مورد حدیثی را برای شما روایت [۶۶]میکردم، و شرط دیگری برای قبول حدیث این بود که راوی یا راویان احادیث، علاوه بر عدالت و تقوی، اهل حافظه و درک و توجه کافی نیز باشند. و آخرین شرط قبول یک حدیث این بود که راوی توضیح دهد این حدیث را قبل از مسلمان شدن یا بعد از مسلمان شدن، قبل از هجرت یا بعد از هجرت در چه زمانی و در چه شرایطی از پیامبر جشنیده است، زیرا یادآوری این مطلبها در موضوع تخصیص و تقیید و نسخ غیره کاملاً مؤثر بود، و راوی نیز در صورت داشتن حافظۀ کامل به آسانی به مطلبها را توضیح میداد.
۳- فاروق برای اولین بار، تعلیم و تعلم احادیث و نشر آنها را در جهان وسیع اسلام معمول نمود و برای همین منظور شخصیتهای صحابی و محدث و معروفی را مانند ابودرداء و ابوذر غفاری، عقبهبن عامر، و عبداللهبن مسعود و غیره را، از اطراف به مرکز «مدینه» فراخواند [۶٧]، و با همکاری آنها و بقیه محدثین اصحاب جمعیتی را ـ شبیه انجمن محدثین ـ تشکیل داد، و این جمعیت که محل ثابت آن مدینه بود، علاوه بر کارهای تحقیقی و تلاش در راه جدا کردن احادیث صحیح از روایات جعلی یا اشتباهی یکی از وظایف مهمش این بود که یکی از اعضای اصلی خود را در رأس جمعی از محدثین برای تعلیم و تبلیغ و نشر احادیث صحیح به استانهای دور و نزدیک میفرستاد از جمله:
الف- ابن مسعود (عبدالله بن مسعود) به دستور فاروق در رأس جمعی به کوفه اعزام گردید [۶۸].
ب- فاروق، عبدالله بن مغفل را همراه عمرانبن حصین به بصره [۶٩]فرستاد.
ج- فاروق، عبادهبن صامت و ابودرداء را در رأس جمعی به شام فرستاد [٧۰]، و به معاویه ابن ابیسفیان ـ استاندار شام ـ اخطار کرد که از احادیث آنها تجاوز [٧۱]ننمایند.
۴- فاروق نخستین کسی بود که در دوران خلافت خود به فکر نوشتن تمام احادیث و مکتوب کردن آنها افتاد [٧۲]، و بعد از چند بار مشاوره با اصحاب مهاجر و انصار و یک ماه تردید و ادای نماز استخاره به دلیل اینکه اگر تمام احادیث نوشته شوند و به صورت کتابی درآیند در مقابل کتاب خدا، کتاب دیگری قرار داده میشود، و توجه و علاقۀ مردم به کتاب خدا کمتر دیده میشود، از این کار صرفنظر کرد و فاروق در توضیح این دلیل چنین گفت: «عدهای از اهل کتاب پیش از شما با بودن کتاب خدا، کتابهای دیگری را تدوین کردند، و به آنها اشتیاق پیدا [٧۳]نمودند، و در نتیجۀ این عمل، کتاب خدا را کنار گذاشتند بنابراین ما نمیتوانیم مطالب دیگری را با کتاب خدا درآمیزیم.
۵- اعزام هیئتهای محدثین اصحاب از مرکز مدینه به استانهای دور و نزدیک و گسترش تعلیم و تعلم حدیث در جهان وسیع اسلام در عصر فاروق، موجب گردید که مسلمانان بیش از حد لازم به روایت احادیث و بحث از احادیث سرگرم شوند، دیگر مانند زمان پیامبر جو زمان ابوبکر بیشتر اوقات آنان در تلاوت آیههای قرآن و بحث و گفتگو از آنها مصروف نمیگردید و همین تغییر و تحول در روش مسلمانان و سنگینتر شدن کفهی احادیث در مقابل قرآن موجب نگرانی فاروق گردید، و زمزمۀ ممتد روایات احادیث در محافل مسلمانان به جای ترنم دایمی آیههای قرآن، در حکم زنگ خطری بود، که فاروق از شنیدن صدای آن و عواقب وخیم آن به کلی هراسناک شد و تمام سعی خود را به کار انداخت که به موازات اهتمام لازم به روایت احادیث، مسلمانان را وادارد که به عبادت سابق خویش در زمان پیامبر جبرگردند، و بیشتر اوقات خود را به تلاوت آیهها و بحث و گفتگو از معانی و پیام آنها بگذرانند، و تنها در حال مشاوره و نشان دادن دلیلی برای حکمی از احکام شرعی، یا به هنگام اعزام هیئتهای محدثین به استانها و تشکیل جلسات تعلیم و تعلم از احادیث و روایت آنها بحث شود و در همین مورد است که قرظۀ بن کعب [٧۴]میگوید: «هنگامی که عمر ما را بهسوی عراق روانه میکرد خودش تا محل (صراه) با ما آمد و در بین راه از ما پرسید: میدانید چرا شما را همراهی میکنم؟ گفتیم: بلی به خاطر احترام و تکریم، گفت: آری ولی در ضمن احترام موضوع دیگری هم هست و آن اینکه شما به شهری میروید که مردم آن سرزمین با تلاوت آیههای قرآن فضای مسجد و شهر خود را رونق بخشیدهاند و مانند زنبور عسل در کندو، زمزمۀ تلاوت آنها در فضا طنینانداز است، مراقب باشید که آنها را با روایت احادی از این کار باز ندارید، و قرآن را با چیز دیگری آمیخته نکنید و به روایت احادیث از پیامبر جخود را سرگرم نکنید، و در این کار، من هم با شما شریک هستم» [٧۵].
بزرگان اصحاب که شدت اخلاص و حکمت و ژرفبینیهای فاروق را بارها آزموده بودند، و همیشه به هشدارهای او توجه خاصی مینمودند، این بار نیز به ندای مخلصانۀ او جواب مثبت دادند، و برخی نیز از ترس [٧۶]درۀ رعبآور او از سرگرم کردن مردم به روایت احادیث دست برداشتند و در نتیجه عموم مسلمانان مانند زمان پیامبر جبیشتر اوقات خود را به تلاوت آیهها و بحث از معانی و پیام آنها مصروف مینمودند. به عنوان مثال همان قرظۀ بن کعب وقتی از مدینه «دارالسنّه» به کوفه رسید و مردم به دور او حلقه زدند، که بحثها را از احادیث شروع کند و آنها را به روایتها سرگرم نماید قرظه گفت: «نهانا عمرُ!» [٧٧]عمر ما را از این سرگرمی منع کرده است و همچنین سباب بن زید (م ـ ۸۰) یکی از یاران پیامبر جمیگوید: من با سعد بن مالک از مدینه تا مکه همسفر بودم و سعد در طول این سفر حتی یک حدیث را هم روایت نکرد، و شعبی نیز میگوید: یکسال با عبدالله بن عمر هم مجلس شدم و در طول آن سال حتی حدیثی را روایت نکرد [٧۸].
از این توضیحات به خوبی معلوم میشود که در عصر فاروق، تعلیم و تعلم احادیث در جهان اسلام به طور منظم گسترش یافته، اما به جز احادیث صحیح همراه شاهد و متابع و شرایط دیگر اثبات صحت، روایت نشده، و مسلمانان به جای کثرت روایت احادیث و بحث از آنها بیشتر سرگرم تلاوت آیههای قرآن و بحث از معانی و پیام آنها بودند.
[۴۶] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۵ و علوم الحدیث، صبحی صالح، به نقل از طبقات الحفاظ، ص ۲۱. [۴٧] همان. [۴۸] همان. [۴٩] همان. [۵۰] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۲ و اضواء علی السنة المحمدیة، ابوریه، ص ٧۵ بعد از نقل مطلبی گفته است: ابوبکر با این عمل خود اولین شرط حدیث را که صحیح الاسناد بودن است وضع نمود. [۵۱] همان. [۵۲] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۲. [۵۳] همان. [۵۴] همان. [۵۵] همان. [۵۶] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۲ و ۳. [۵٧] همان. [۵۸] همان. [۵٩] صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج ٩، ص ۱۴۲ و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۶، مبحث عمربن خطاب و صحیح مسلم، ج ۶، ص ۱٧٧ و صبحی صالح، ص ۳۱. [۶۰] همان. [۶۱] صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج ٩، ص ۱۴۲ و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۶، و صحیح مسلم، ج ۶، ص ۱٧٧. [۶۲] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ٧. [۶۳] الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص ۲۸۳. [۶۴] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۸. [۶۵] الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص ۱۸٧. [۶۶] همان. [۶٧] همین فراخوانی به منظور تشکیل جمعیت محدثین در مرکز در یکی از روایتها با حبس در مدینه تعبیر شده است اما چنین نبود. چون فاروق خود آنها را برای تعلیم حدیث به استانهای دور فرستاده است. [۶۸] الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص ۲٧٩. [۶٩] همان کتاب و ازالة الخفاء، ص ۶. [٧۰] همان. [٧۱] الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص ۲٧٩ و ازالة الخفاء، ص ۶. [٧۲] همان. [٧۳] تقیید العلم، ص ۵۰ و جامع بیان العلم، ج ۱، ص ۶۴ و طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۲۰۶ و کنز العمال، ج ۵، ص ۲۳٩ به نقل صبحی صالح ذیل، ص ۳۱. [٧۴] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ٧، عمربن خطاب و طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۲۰۶ و تاریخ عمومی حدیث در ص ٧٧ از تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۰۴ نقل کرده: «کان عمر اذا استعمل العمال خرج معهم یشیعهم فیقول.. . جردوا القرآن واقلّوا الرّاویة عن محمد جوانا شریککم»یعنی: «هرگاه عمرسحاکمی را برای شهری انتخاب میکرد وی را بدرقه کرده و در ضمن توصیههای خود میگفت: قرآن را (از هر مطلب غیر قرآنی) تجرید کنید و جدا نمایید، روایت حدیث از محمد ج کم نمایید و من در این کار با شما شریک هستم». [٧۵] همان. [٧۶] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ٧، شرح حال عمربن خطابس. [٧٧] سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۱۲ و طبقات ابن سعد، ج ۴، ص ۱۰۶ و سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۳ و صحیح بخاری، ج ٩، باب خیر المراة الواحدة. [٧۸] همان.