تاریخ حدیث و ضبط و ثبت احادیث

فهرست کتاب

۲- علم مختلف الحدیث

۲- علم مختلف الحدیث

شعبۀ دیگری از شعبه‌های علم الحدیث درایتی «علم مختلف الحدیث» است و آن عبارتست از قواعدی مانند قاعدۀ تقیید مطلق و تخصیص عام و تعدد حادثه و.. . که به وسیلۀ آن‌ها تضاد و تعارض ظاهری که در بین دو حدیث مشاهده می‌گردد به حالت توافق و تعاضد در می‌آید، و چون به وسیله قواعد علم مختلف الحدیث غبار تعارض از چهرۀ نورانی احادیث دور می‌گردد آگاهی از این علم بر هر عالم دانشمندی واجب است.

شیخ سیوطی در تدریب الراوی [۶۰۲]نوشته است نخستین کسی که در زمینه مختلف الحدیث به بحث پرداخت محمدبن ادریس شافعی (م ـ ۲۰۴) بود، که وی علاوه بر اینکه در خلال مباحث فقهی خود در کتاب «اُمّ» اصولی را جهت جمع کردن روایات اختلافی وضع نمود، کتابی را نیز با عنوان «اختلاف الحدیث» تألیف [۶۰۳]کرد، که در آن کتاب به تفصیل جمع بین روایات اختلافی را مورد بحث قرار داد، و این کتاب اخیراً در جلد هشتم اُمّ از صفحۀ ۵۸۶ تا ۶٧۸ در ٩۲ صفحه به چاپ رسیده است. این علم را «علم تلفیق الحدیث»۶۰۴نیز نامیده‌اند. و بعد از امام شافعی ابن قتیبۀ دینوری (م ـ ۲٧۶) در این علم کتابی را با عنوان: «تأویل مختلف الحدیث» تألیف نمود و از دیگر کسانی که در قرن سوم و چهارم در این علم به تألیف کتاب‌های توفیق یافته‌اند می‌توان از ابن جریر طبری (م ـ ۳۱۰) و ابویحیی زکریای بن یحیی الساجی (م ـ ۳٧۰) و ابوجعفر طحاوی (م ـ ۳۲۱) نام برد، و نام کتاب ابوجعفر طحاوی «مشکل الآثار» است که در هند به چاپ رسیده است و در اوایل قرن پنجم ابوبکر محمدبن حسن بن فورک (م ـ ۴۰٩) کتاب «مشکل الحدیث و بیانه» را تألیف کرده که در هند به طبع رسیده است و در اواخر قرن ششم ابن جوزی (م ـ ۵٩٧) با تألیف کتاب مفید و مهم «التحقیق فی احادیث الاختلاف» گام بلندی را در راه جمع و توافق بین روایات اختلافی برداشت.

صبحی صالح بعد از بحث [۶۰۵]از این علم و برخی از مؤلفین آن، مثالی نیز برای رفع تعارض بین دو حدیث را، اینگونه بیان کرده است: «مثال مانند فرمودۀ پیامبر ج(لاعدوی) یعنی: بیماری از کسی به دیگری منتقل نمی‌شود و فرمودۀ دیگر پیامبر ج: «فرّ من الـمجذوم کما تفرّ من الاسد»یعنی همان‌گونه که از شیر درنده می‌گریزی از مبتلا به بیماری جذامی بگریز. که هر دو حدیث صحیح هستند و اولی انتقال بیماری‌ها را نفی و دومی سرایت بیماری‌ها را اثبات می‌نماید و ظاهراً با هم تعارض دارند، و صبحی صالح تعارض ظاهری این دو حدیث را (به نقل از التدریب، ص ۱٩۸ و شرح نخبه (ص ۱۵) اینگونه رفع کرده. «انّ هذه الامراض لاتعدی بطبعها، لکن الله جعل مخالطة الـمریض للصحیح سبباً لاعدائه مرضه وقد یتخلّف ذلك عن سببه کما في غیره من الاسباب»یعنی: منظور حدیث اول این است که این امراض به اقتضای طبیعت خود از کسی [۶۰۶]به دیگری سرایت نمی‌کند، اما خداوند متعال اختلاط و آمیختن افراد سالم را با افراد بیمار سبب سرایت بیماری از بیمار به شخص سالم قرار داده است و گاهی این امر از سبب خود تخلف می‌کند مانند موارد دیگری از اسباب» [۶۰٧].

اما به نظر نگارنده توجیه و تأویل فوق نه با علوم تجربی می‌سازد و نه با تفکر جاهلیت قبل از اسلام سازگاری دارد، و به اعتقاد من بهترین توجیه و تأویل برای برطرف کردن تعارض بین آن دو حدیث این است که بگوییم اولاً سرایت بیماری‌‌هایی میکروبی یک امر قطعی است و باید از سرایت آن‌ها با وسایل ممکن جلوگیری کرد، همان‌گونه که در دوران خلافت [۶۰۸]امام عمرسبیماری واگیر و مسری «وبا و طاعون» در نهرهای شام بروز نمود و برای جلوگیری از سرای آن طبق فرمودۀ پیامبر ج: «در هر جایی و با بروز کرد از آنجا خارج نشوند و به آنجا هم وارد نشوند» عمل نمودند [۶۰٩].

ثانیاً در دوران جاهلیت قبل از اسلام در میان عرب‌ها و حتی بعد از اسلام نیز در میان برخی از روستاییان دور از محافل علما و دانشمندان. بعضی معتقد بودند که با گفتن کلماتی یا انجام دادن حرکات و اعمالی امکان دارد بیماری را از کسی به کس دیگر اینگونه منتقل کرد که در یک زمان شخص سالم، بیمار گردد و بیمار، سالم شود، درست مانند منتقل کردن اجسام از جایی به جای دیگر که محل اولی خالی می‌ماند و این عبارت را گاهی بر زبان می‌آوردند «بیماری خودم را به تو دادم، بیماری من از آن تو باشد» و پیامبر جبا حدیث «فرّ من الـمجذوم...» به مطلب اول و با حدیث «لاعدوی» به نفی مطلب دوم اشاره فرموده است که هر دو امر کاملاًَ درست و مطابق علوم تجربی و تفکر دوران جاهلیت قبل از اسلام هستند.

[۶۰۲] تدریب الراوی، سیوطی، ج ۲، ص ۱٧٧، (کشف الظنون، ج ۱، ص ۳۳۵). [۶۰۳] همان. [۶۰۴. - منهل الحدیث، زرقانی، ص ۱۱ و توضیح الافکار، صنعانی، ص ۴۲۳. [۶۰۵] علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۱۱۰، به نقل از تدریب، سیوطی، ص ۱٩۸ و شرح نخبه، ابن حجر، ص ۱۵. [۶۰۶] همان. [۶۰٧] همان. [۶۰۸] کامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۵۵٩ و ۵۶۰، توجه: «فرّ من المجذوم» به معنی «فرّ من الجدام» است و ممکن است در اصل چنین بوده و راوی به عین لفظ روایت نکرده یا از باب استعمال اسم مفعول در مصدر باشد زیرا فرار از علت و بیماری لازم است نه از معلول و بیمار بیچاره. [۶۰٩] همان.