حدیث در دوران حکومت بنیامیه
در زمان نخستین حاکم بنیامیه «معاویه بن ابیسفیان» نیز مجموعۀ معینی از احادیث که واجد شرایط عصر فاروق بودند، به وسیله محدثین اصحاب روایت میشدند، و مسلمانان از آنها آگاهی داشتند، ولی در کنار این مجموعه از احادیث، سیل روایتهای اهل کتاب همهجا را فراگرفته بود، و معاویه که همان اخلاق و راه و روش و ژرفبینی عمر فاروق و علی مرتضی را نداشت از روایتهای اهل کتاب جلوگیری به عمل نیاورد [۸٧]، اما از روایت هر مطلبی بنام حدیث پیامبر جبه جز احادیثی که در عصر فاروق صحت آنها تأیید شده بود، و محدثین معروف آنها را روایت میکردند به شدت ممانعت نمود، و در این مورد از روش صریح عثمان و از روش صمنی علی مرتضی مبنی بر تأیید احادیث عصر فاروق [۸۸]پیروی نمود، و طی فرمان شدیداللّحنی به مردم چنین اخطار کرد: «ایّاکم والاحادیث الاّ حدیثاً کان في عهد عمر، فان عمر کان یخیف الناس في اللهﻷ» [۸٩]یعنی: من به شما اخطار میکنم که هیچ مطلبی را به عنوان حدیث نقل نکنید، مگر مطلبی که در زمان عمر به عنوان حدیث نقل شده است، زیرا عمر دربارۀ خدایﻷمردم را میترساند و این فرمان تهدید آمیز همانگونه که به طور صریح بر تأیید احادیث عصر عمر دلالت دارد، همچنین به طور ضمنی از آغاز شدن مرحلۀ خطرناکی از جعل احادیث خبر میدهد و نظر تاریخنویسان [٩۰]احادیث را تأیید مینماید که گفتهاند از سالهای چهل و یک به بعد به سبب ایجاد گروهها و پدیدۀ تشکلات گروهی، و نیاز به تبلیغات به وسیلۀ احادیث، برخی از افراد گروهها به جعل احادیث پرداختند، و این امر در حکومت بنیامیه شدت پیدا کرد و موجب سر دادن این فغان و فریادها گردید و در دورۀ عباسیان شدیدتر شد و موجب اعدام چند نفر از جاعلان احادیث [٩۱]گردید، و در آغاز حکومت بنیامیه، رعب و هراس مردم از جعل احادیث به آنجاها رسیده بود که گاهی نسبت به صحت یک حدیث صحیح و واجد شرایط نیز دچار شک و تردید میشدند، هر چند محدثین بزرگوار اصحاب هر حدیثی را صحیح و واجد شرایط صحت میدانستند، رو در روی مقتدرترین حکمران روزگار و علیه منافع و آراء او «یعنی معاویه» نقل و روایت میکردند و به مخالفت او هیچگونه اهمیتی نمیدادند، به مثال زیر توجه نمایید که ابواشعث [٩۲]میگوید: «در یکی از جنگها که معاویه شخصاً فرمانده سپاه بود، و به غنایم زیادی دست یافتیم، و جامی از طلای خالص نیز در میان غنایم بود، معاویه دستور داد که برای پرداخت سهمیۀ سپاهیان فروخته شود، و وقتی این خبر به عبادهبن صامت رسید با نقل و روایت حدیث: «الذّهب بالذّهب.. . » این معامله را یک عمل حرام و خلاف دین اسلام اعلان نمود، و سپاهیان نیز به محض شنیدن حدیث از عبادهبن صامت هر یک آنچه را که از فروش این جام طلا به آنها رسیده بود به صاحبش پس دادند، و وقتی این خبر به معاویه رسید با حالتی از خشم و خروش، بر منبر رفت، و در حالی که تلویحاً عباده را تهدید میکرد، بر مردم فریاد کشید که این چه وضعی است کسانی حدیثی را از پیامبرجنقل میکنند که ما با وجود اینکه مدتها در خدمت پیامبر جو از یاران او بودیم این حدیث را نشنیدهایم، عباده از جای خود برخاست، و با صراحت و قاطعیت بار دیگر حدیث نامبرده را روایت کرد، و بر معاویه [٩۳]فریاد کشید که ما محدثین هر مطلبی را از پیامبر جشنیده باشیم با کمال بیباکی آن را روایت خواهیم کرد، معاویه میخواهد [٩۴]ناراحت باشد و میخواهد غبار نگرانی و اندوه بر چهرهاش بنشیند، و به این مطلب توجه نمیکنیم که حتی تنها یک شب تاریک در سپاه رسولالله جحضور پیدا کرده باشیم».
[۸٧] شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج ۴، ص ۴۲۶. [۸۸] همان. [۸٩] همان. [٩۰] علوم الحدیث، صبحی صالح، ص. [٩۱] الباعث الحثیث، شرح علومالحدیث ابن کثیر، ص ۸۴. [٩۲] شرح نووی بر مسلم ارشاد الساری، ج ٧، ص ۸۱. [٩۳] همان. [٩۴] شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج ٧، ص ۸۱.