سُنن نسائی
نسائی یعنی احمدبن شعیب خراسانی، در سال (۲۱۵) [۳۸۳]متولد گردیده، بعد از کسب معلومات در خراسان برای تکمیل آن به عراق و حجاز و مصر و شام و جزیره سفر کرده است [۳۸۴]. و از محضر اساتید بزرگواری همچون «قتیبهبن سعید و اسحاق بن راهویه، و هشامبن عمار، و عیسیبن رغبه، و محمدبن نصر مروزی» کسب فیض نموده است [۳۸۵]، و در آگاهی از احادیث و حفظ و روایت آن به فوق تخصص نایل گشته و برای تعلیم و افاضه در مصر سکونت گزیده است، و از شخصیتهای اهل فضل جمع زیادی در محضر او مستفیض شدهاند از جمله: «ابوبشر دولابی، ابوعلی حسین، و حمزه کتانی، و حسنبن خضر سیوطی [۳۸۶]و ابوالقاسم طبرانی و غیره».
سنن نسائی که آن را «مجتبی» نامیده مشتمل بر (۵٧۶۱) حدیث صحیح و برگزیده از تألیف بزرگتر نسائی بنام «السنن الکبری» است توضیح اینکه نسائی در آغاز کتاب مفصلی از احادیث پیامبر جرا تألیف نمود و آن را «السنن الکبری» [۳۸٧]نامید و به عنوان ارمغان برای فرمانروای رمله (یکی از شهرهای فلسطین) فرستاد [۳۸۸]، و چون فرمانروا از نسائی پرسید [۳۸٩]آیا همۀ روایات این کتاب احادیث صحیح است؟ نسائی در جواب گفت: در این کتاب احادیث صحیح و احادیث حسن و احادیث نزدیک به این دو نوع گردآوری شده است، فرمانروای رمله از او خواست که در یک کتاب مجرد احادیث صحیح را استخراج کند، نسائی به این کار مبادرت نمود و پس از تلخیص سنن کبری و تجرید احادیث صحیح، آن را «مجتبی» نامید (سنن نسائی، شرح سیوطی، ج ۱، ص ۵).
نسائی در انتخاب احادیث صحیح مجتبی، نسبت به بخاری و مسلم شرایط سختتری [۳٩۰]را اعمال میکرد، و بعداً یکی از صحاح ششگانه به شمار آمده است [۳٩۱]. و برخی از محدثین معتقدند که سنن نسائی از جهت صحت روایات و تنظیم ابواب فقهی همتای سنن ابوداود و از حیث اعتبار در مرتبۀ بعد از آن قرار دارد [۳٩۲]. سنن نسائی به کثرت تکرار نیز معروف و حتی یک حدیث (حدیث نیت) شانزده بار در آن تکرار گردیده است [۳٩۳].
نسائی هنگامی که در راه حج به شهر دمشق رسید، و میدید که جمع زیادی نسبت به علی مرتضی هیچ ارادتی نداشتند، کتابی را بنام «خصایص علی» نوشت تا مردم شهر را نسبت به امام علی÷ ارادتمند نماید، و وقتی مردم شهر به او پیشنهاد کردند که در فضایل و خصایص معاویه هم کتابی را بنویسید در پاسخ گفت: چه حدیثی را در فضیلت معاویه روایت کنم؟ مگر همین حدیث که پیامبر نسبت به او فرمود: «اللهم لاتشبع بطنه» [۳٩۴]یعنی: «خدایا شکمش را سیر نکن» و مردم شهر همین رفتار و گفتار او را بر سنیستیزی و تمایل او به تشیّع حمل کرده و به طور دستهجمعی او را کتک زدند و از شهر اخراج نمودند، و او را به رفتن به مکه مجبور کردند و در آنجا در شعبان سال (۳۰۳) متوفی گردید و در بین صفا و مروه به خاک سپرده شد.
[۳۸۳] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۶٩۸ و ۶٩٩ و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۱۳۱ و ۱۳۲. [۳۸۴] همان. [۳۸۵] همان. [۳۸۶] همان. [۳۸٧] کشف الظنون، ج ۲، ص (۱۰۰۶) ضمن نقل آن را «السنن الکبیر» نام برده است اما «السنن الکبری» مناسبتر است. [۳۸۸] همان. [۳۸٩] سنن نسائی، شرح سیوطی، ج ۱، ص ۵. [۳٩۰] همان. [۳٩۱] همان. [۳٩۲] اصول الحدیث، معلومه و مصطلحه، ص ۳۲۵. [۳٩۳] علم الحدیث، ص ۵۴. [۳٩۴] استیعاب ابن عبدالبر، هامش الاصابه، ج ۲، ص ۴۰۱.