همگام با نبی رحمت در سه سفر سرنوشت ساز

فهرست کتاب

کارنامه‌ی پُر ارج پیامبر ج [۱۲۱]

کارنامه‌ی پُر ارج پیامبر ج [۱۲۱]

پیش از آنکه کولهبار سفرمان را بر زمین بگذاریم و از پیامبر عطوفت و مهربانی خداحافظی کنیم «سزاوار است نگاهی هر چند گذرا بر کارنامهی پُرارج آنحضرت جو دستاوردهای باعظمت رسالت ایشان بیافگنیم؛ دستاورد چشمگیری که حضرت ختمی مرتبت را از دیگر انبیا و مرسلین ممتاز گردانیده و تاج سروری اولّین و آخرین را بر تارک ایشان نشانیده است.

به آن حضرت جفرمان رسید:

﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ ١ قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا ٢[المزمل: ۱- ۲].

«ای جامه به خود پیچیده‌! شب جز اندکی (از آن‌) بیدار بمان».

﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ ٢[المدثر: ۱-۲].

«ای جامه بر سر کشیده (و در بستر خواب آرمیده‌!) برخیز و (مردمان را از عذاب یزدان‌) بترسان».

آنحضرت جنیز قیام کردند و بیش از بیست سال تمام همچنان ایستاده ماندند، و بار امانت کبرای رسالت آسمانی را در این پهنهی زمین بر دوش کشیدند؛ وظیفهی تمامی بشریت را، تمامی وظیفهی عقیده و دین و آیین را، و مسئولیت و کارگردانی مقاومت و مبارزه در میدانهای گوناگون را.

پیامبر گرامی اسلام جمسئولیت جهاد و مبارزهی سختکوشانه را در میدانهای گستردهی وجدان بشری که از دیرباز تحت اشغال تصوّرات و اوهام جاهلیت قرار گرفته، و تحت جاذبههای زمینی و انگیزههای این جهانی زمینگیر شده، و در غُل و زنجیر شهوتپرستی گرفتار آمده بود، یک تنه بر عهده گرفتند، و همینکه از کار پاکسازی و تصفیه وجدان انسانی در وجود شماری از یارانشان فراغت یافتند، و توانستند آنان را از زیر فشار کابوس سهمگین جاهلیت و خواب سنگین زندگانی زمینی رهایی بخشند؛ نبردی دیگر در میدانی دیگر، بلکه نبردهای پیاپی دیگری در میدانهای به هم پیوستهی دیگری آغاز کردند. نبرد با دشمنان دعوت الهی اسلام، که پایگاه نوپای دعوت آسمانی را در محاصرهی خویش گرفته بودند، و از اطراف بر سر باوردارندگان این دعوت ریخته بودند، و پافشاری و اصرار فراوان داشتند بر اینکه نهال نورس این شجرهی طیبه را در همان آغاز رویش و بالندگی از ریشه درآورند، و نگذارند نشو و نما پیدا کند، و در اعماق خاک ریشه بدواند، و در فضای لایتناهی شاخههایش را بگستراند، و رفته رفته قلمروهای بیشتری را زیر سایهی خود بیاورد!؟ و باز، همین که از صحنههای نبرد داخلی در میدانهای جنگ جزیرةالعرب خواستند دمی بیاسایند، ارتش روم در حال آماده شدن برای ضربت زدن به این امّت جدید بود، و برای حملاتی گسترده بر علیه سرزمینهای شمالی قلمرو اسلام آماده میگردید.

در اثنای این سَرایا و غزوات، نبرد نخستین در میدان وجدانی بشری نیز همچنان در جریان بود، و آن نبردهای سرنوشتساز در صحنهی درون و روان تازه مسلمانان و گروندگان احتمالی به آیین اسلام هنوز به پایان نرسیده بود؛ زیرا، این نبرد بیامان، جاودانه است، و علمدار آن شیطان است که لحظهای از کوشش و فعالیت در اعماق وجدان افراد بشر نمیآساید. از سوی دیگر، حضرت محمّد جدر این میان بر پای ایستادهاند، و محکم و استوار به دعوت آسمانی و الهی خویش میپردازند، و کارزار دامنهداری را که در این میدانهای دور از یکدیگر در جریان است، رهبری میفرمایند. در حالی که دنیا بر ایشان اقبال کرده و روی خوش نشان داده است، با تنگدستی روزگار میگذرانند، و در شرایطی که پیروان دینباور آن حضرت جدر پیرامون ایشان زیر سایههای آسایش و امنیت به سر میبرند، خود ایشان پیوسته به کار و کوششی خستگیناپذیر ادامه میدهند، و لحظهای فارغ نمینشینند؛ و با همهی اینها، در تمامی این گیر و دارها صبر جمیل اختیار میکنند، و به شب زندهداری و عبادت خدا و ترتیل آیات و سُوَر شریفه قرآن اهتمام میورزند، و از همه گسسته و به حق پیوستهاند؛ همانگونه که خداوند سبحان به ایشان امر فرموده است [۱۲۲].

به همین شیوه، پیامبر بزرگ اسلام ج، در گیر و دار این نبرد بایسته و پیوسته، بیش از بیست سال تمام به سر بردند؛ در طول این مدّت، هیچ کاری ایشان را از کار دیگر باز نمیداشت، تا آنکه دعوت اسلام در آنچنان میدان گسترده و آنچنان قلمرو پهناوری به پیروزی رسید و فراگیر گردید که خرَدها سرگردان ماندند! سرتاسر عربستان به آیین آنحضرت جگردن نهاد، و غیرت و حمیت جاهلیت از هر کران آن رخت بربست، و اندیشههای بیمار قوم عرب، بیدار گردید، تا آنجا که بُتان را ترک گفتند، بلکه با دستان خویش در هم شکستند. آوازهی توحید در فضای جزیرةالعرب طنینانداز شد، و بانگ اذان نمازهای پنجگانهی شبانهروزی در سرتاسر صحرای پهناوری که آیین جدید آن را زنده ساخته بود، آفاق آسمان را میشکافت، و قاریان قرآن در شمال و جنوب آن سرزمین، آیات کتاب خدا را میخواندند، و احکام الهی را به اجرا در میآوردند.

تیرهها و طایفهها و قبیلههایی که از یکدیگر فاصله گرفته بودند و پراکنده شده بودند، یکپارچه شدند. انسان از بندگی بندگان گسست، و به بندگی خدای جهان پیوست. دیگر، قاهر و مقهور، غالب و مغلوب، بَرده و ارباب، حاکم و محکوم، و ظالم و مظلوم مطرح نبود. همهی مردم بندگان خدایند؛ برادرانی که دل در گرو عشق یکدیگر، و سر در خط فرمانها و احکام الهی دارند؛ خداوند پیرایههای کبر و نخوت جاهلیت و فخرفروشی به واسطهی پدران و نیاکان را از وجود آنان زدوده است، و دیگر نه عرب بر عجم، و نه عجم بر عرب، و نه سفیدپوست و سُرخپوست بر سیاهپوست، شرف و امتیازی نخواهد داشت، مگر به اساس تقوای الهی. مردم همه فرزندان آدماند، و آدم نیز از خاک!؟

با این ترتیب، در پرتو موفقیت و پیروزی این دعوت الهی و آسمانی، وحدت قوم عرب، وحدت بنینوع انسان، عدالت اجتماعی، و سعادت بشری، چه در مسائل و مشکلات دنیوی، و چه در مسائل و مشکلات اُخروی، تحقُّق یافت. مسیر گردش روزگار تغییر پیدا کرد. چهرهی زمین دگرگون گردید، و روند تاریخ به سوی دیگری گرایش یافت، و طرز تفکر افراد بشر به کلّی متفاوت گردید.

پیش از ظهور دعوت اسلام، روح جاهلیت بر تمامی جهان سیطره یافته بود، و وجدان بشری متعفّن، و روح انسان معذّب شده بود. ارزشها و معیارها در آن جوّ تاریک از کار افتاده بودند، و ظلم و ستم و بردگی بر آن سایه افکنده بود، و امواج سهمگین خوشگذرانی تبهکارانه با محرومیت بیچارهکننده در هم آمیخته، و پردههای ضخیم کفر و ضلالت و ظلمت، علیرغم حضور دیانتهای آسمانی امّا تحریف شده، که از ضعف و نقاهت رنج میبردند، از کران تا کران آمیخته بود. ادیان دیگر سیطرهای بر جان انسانها نداشتند، و به صورت مراسمی خُشک و بیروح در آمده بودند.

وقتی این دعوت بزرگ، نقش خود را در زندگانی این جهانی بشر ایفا کرد، روح بشر از اوهام و خرافات، و از بندگی و بردگی، و تباهی و آلودگی، و پلیدی و پوسیدگی رهایی یافت، و جامعهی انسانی از ستم و سرکشی، گسستگی و افسردگی، و اختلاف طبقاتی و استبداد فرمانروایان و تحقیر و تحمیر کاهنان رَست؛ و اسلام بر سازندگی جهان بر پایههای عفّت و طهارت و مُثبتنگری و سختکوشی و آزادگی و نوگرایی و معرفت و یقین و اعتماد و ایمان و عدالت و کرامت، و کار پیوسته در جهت رشد و شکوفایی زندگی انسان، و ارتقاء حیات معنوی بشر، و حق را به حقدار رسانیدن در گردونهی حیات اجتماعی بشر، همّت گماشت [۱۲۳].

در پرتو این تحوُّلات، جزیرةالعرب شاهد نهضتی مبارک گردید که از زمانی که در پیرایهی آبادی بر آن بسته شد، همانند این نهضت را مشاهده نکرده بود، و هرگز صفحات تاریخ قوم عرب، درخششی را که در این ایام بیمانند عمر اجتماعی خویش داشت، دیگر به دست نیاوردند [۱۲۴].

[۱۲۱] این فصل عیناً از فصل شانزدهم کتاب «خورشید نبوّت ترجمهی الرحیق المختوم» که گفتاری زیبا و دلنشین از شهید سید قطب میباشد، نقل میگردد. [۱۲۲] فی ظلال القرآن، سید قطب، ج ۲۹، ص ۱۶۸ ـ ۱۶۹. [۱۲۳] مقدّمهی ماذا خسرالعالم بانحطاط المسلمین ص ۱۴، به قلم شهید سید قطب. [۱۲۴] خورشید نبوت، ص ۸۵۱ ۸۵۵.