رضایت پروردگار
درس دیگری که از این صحنهی دردناک میآموزیم این است که رضایت و خشنودی پروردگار بر هر چیزی برتری دارد، و اگر محبوب حقیقی از داعی خشنود و راضی باشد، تحمل هر ناراحتی سهل و آسان میگردد، اما اگر نارضایتی پروردگار و خشم و غضب او در کار باشد، هیچ موفقیتی ارزش ندارد.
باغی که پیامبر جبه آنجا پناه برد متعلّق به «عُتبه» و «شیبه» فرزندان «ربیعه» بود. آن دو مدتی پیامبر جرا نگریستند که در حال دعا بود و با سر و صورت خونین و غبارآلود در سایهی درخت پناه گرفته بود، عاقبت احساسات و عواطفشان تحریک شد و قلبشان به رحمت روی کرد.
مقداری انگور به غلامشان، «عداس» که فردی مسیحی بود، دادند تا برای پیامبرجببرد.
«عداس» انگور را جلوی پیامبر گذاشت. وقتی پیامبر جبه سوی انگورها دست دراز کرد فرمود: «بسمالله الرحمن الرحیم»سپس انگور را خورد.
«عداس» به سیمای نورانی آن حضرت جبه دقّت تمام نگریست، سپس گفت: قسم به خدا مردم این سرزمین با این کلام آشنایی ندارند و تا به حال این جمله را از کسی نشنیدهام.
پیامبر جفرمود: ای عدّاس! اهل کدام سرزمینی و دینت چیست؟
عداس گفت: اهل نینوا و پیرو دین مسیح هستم.
پیامبر جفرمود: اهل آن سرزمینی هستی که آن مرد صالح، «یونس بن مَتّی» از آنجاست.
عداس گفت: شما یونس را از کجا میشناسید؟
آن حضرت جفرمود: برادرم یونس، پیامبر خدا بود، من هم پیامبر الهی هستم.
عدّاس مجذوب گشت و بر دست و پای آن حضرت افتاد و آن را بوسید. (و مشرّف به اسلام شد).
یکی از دو برادر به دیگری گفت: این مرد، غلامت را به فسادی و گمراهی کشاند! [۱۱].
فرزندان ربیعه از این صحنه در شگفت افتادند ولی از دین خود دست بر نداشتند و همین که عدّاس پیش آنها برگشت بدو گفتند: این مرد تو را از دینت باز ندارد! دین تو از دین او بهتر است!
اذیت و آزاری که محمّد جاز ثقیفیان دید، خشم آنها را تخفیف داد، اما از جمودشان نکاست و به پیرویش تن ندادند. [۱۲]
[۱۱] حیاة الصحابه، ص ۳۲۵. [۱۲] زندگانی محمد، ص ۲۶۲.