همگام با نبی رحمت در سه سفر سرنوشت ساز

فهرست کتاب

آغاز این سفر شگفت‌انگیز (مدرسه‌ی سیار)

آغاز این سفر شگفت‌انگیز (مدرسه‌ی سیار)

پیامبر جروز شنبه ۲۵ ذیقعده پس از غسل و پوشیدن لباس و عبای تازه و استعمال خوشبویی و برگزار کردن نماز ظهر، همراه یارانش از مدینه خارج شدند، تا به «ذوالحُلیفه» [۹۱]رسیدند، و شب را در آنجا بسر بردند.

فردای آن روز دوباره غسل کردند، و حضرت عایشهل [۹۲]با دست خود بر بدن پیامبر جعطر میمالید، عطریاتی که مُشک نیز در آن بود، سر و بدن آنحضرت جرا خوشبوی گردانید، به اندازهای که عطریات از لابلای گیسوان آنحضرت جو محاسن ایشان برق میزد، و بدون آنکه سر و صورتشان را بشویند، آن عطریات را به حال خود واگذاشتند، و پس از ادای نماز ظهر، از همانجا احرام بستند و به یارانش دستور دادند که احرام حج و عمره را ببندند و نیت حج و عمره را همزمان داشته باشند. فرمودند:

«اَتانی اللَّیلَةَ آت من رَبِّی فقال: صَل هذا الوادی المُبارك و قُل: عُمرَةٌ فی حَجَّةٍ» [۹۳].

«در شبی که سپری کردیم، پَیکی از سوی پروردگارم نزد من آمد و گفت: در این وادی پربرکت نماز بگزار و نیت کن که یک عمره و یک حج را با هم برگزار کنی!»

سپس «لبیک» گویان از آنجا حرکت کردند؛

«لَبَّیك اللَّهُم لَبَّیك‌، لَبَّیك لاَ شَریْك لَك لَبَّیك‌، إن الـْحَمْدَ وَالنَّعْمَةَ لَك والـْمُلْك‌، لاَ شَریك لَك‌».

«پروردگارا! ما در پیشگاهت حاضر هستیم، خداوندا! هیچ شریکی برایت وجود ندارد، تمام خوبیها و نعمتها متعلق به توست، و در حکومت و مُلک تو هیچ شریکی نداری.»

حضرت جابرسمیفرماید:

«سرم را بلند کردم و به اطراف نگریستم، تا جایی که چشم کار میکرد، جمعیت موج میزد. هنگامی که آن حضرت جلبیک میگفتند، از هر طرف صدای ولولهانگیز لبیک گویان، به گوش میرسید و تمام دشت و کوه از صدای لبیک به تکان در آمده بود.»

مردم نیز همراه آن حضرت جلبیک میگفتند، در کلمات لبیک کم و زیاد میکردند، امّا آن حضرت جایراد نمیگرفت. تلبیه جاری بود. بعد از حرکت در نقطه «العرج» فرود آمد. مرکب آن حضرت جو ابوبکرسیکی بود.

از آنجا به راهش، ادامه داد به «ابواء» آمد، بعد از آن به وادی «عسفان» در «سرف» رسید. سپس از آنجا به «ذی طوی» رفت و شب یکشنبه، چهارم ذیالحجة را آنجا گذراند بعد از ادای نماز صبح استحمام فرموده، به سوی مکه حرکت کرد، هوا روشن شده بود که از قسمت بالایی مکه وارد شهر شد و به وقت چاشت به مسجد رسید [۹۴].

در فتح مکه در جاهایی که رسول اکرم جنماز گزارده بودند، مردم به قصد تبرّک مساجدی را در آنجا بنا کرده بودند، آن حضرت جدر آن مساجد نماز خواندند. این سفر از مدینه تا مکه، نُه روز به طول انجامید [۹۵].

وقتی نگاهش به «بیت الله» افتاد فرمود:

«اَللَّهُم زدْ بَیْتَك هَذا تَشریفَاً وَتَعظیمَاً وَ تَكْریمَاً وَ مَهَابَة».

بار الها به شرافت و عظمت و بزرگداشت و هیبت خانهی خود بیفزای.

دستها را بلند کرده و تکبیر میگفت و این دعا را میخواند:

«اَللَّهُمَّ اَنت السَّلاَمُ وَمنْك السّلاَم، فَحَیِّنَا رَبَّنَا بالسّلاَم»، وقتی داخل مسجد گردید مستقیماً به سوی بیت رفت و همین که در مقابل «حجرالاسود» قرار گرفت، آن را استلام کرد، بعد به سمت راست رفت و بیت را در سمت چپ خود قرار داد و طواف نمود و در این طواف در سه دور اول «رمل» کرد.

آنحضرت جبا سرعت گام برمیداشت اما فاصلهی گامها به هم نزدیک بود.

ردای خود را بر یک شانه انداخته و شانهی دیگرش ظاهر بود. هرگاه که از «حجرالاسود» میگذشت، آن را با چوبدستیاش استلام مینمود. هنگامی که از طواف فراغت یافت به پشت «مقام ابراهیم» تشریف آورده این آیه را تلاوت فرمود:

﴿ وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗى [البقرة: ۱۲۵].

«محل قدم ابراهیم را جایگاه نماز اختیار کنید».

بعد از آن دو رکعت نماز را ادا فرمود. هنگامی که از نماز فراغت یافت، رو به «حجرالاسود» نموده، آن را استلام فرمود. بعد از آن، از در مقابل به جانب «صفا» رفت و همین که به نزدیک آن رسید، فرمود:

﴿ إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِأبدأ بمَا بَدَأ اللهُ به.

«صفا و مروه از شعایر و نشانه‌های خدای تعالی هستند»، آغاز میکنم به آنچه که الله آغاز کرده است.

بعد بالای «صفا» تشریف برد، تا این که بیتالله در معرض دید قرار گرفت. سپس به سوی قبله متوجه شده، وحدانیت و عظمت خدای عزِّوجل را اعلام نمود؛ و فرمود:

«لاالهالاالله وَحدَه لاَ شَریك لَه، لَه الْـمُلك وَ لَه الـْحَمدُ وَ هُوَ عَلی كُل شَیءٍ قَدیر. لاالهالاالله وَحْدَه، اَنْجَزَ وَعدَه وَنَصَرَ عَبْدَه وَهَزَم الاَحزَاب وَحدَه».

«به جز «الله» کسی معبود به حق نیست. او یکتاست و شریکی ندارد، پادشاهی از آن اوست و ستایش برای اوست و او بر هر چیزی تواناست. به جز «الله» کسی معبود به حق نیست، یکتاست، وعدهاش را تحقق بخشید، بندهاش را کمک کرد و به تنهایی تمام گروهها را شکست داد».

رسول اکرم جروزهای یکشنبه، دوشنبه، سهشنبه و چهارشنبه را در مکه معظمه اقامت نمود. روز پنجشنبه هنگام چاشت به اتفاق مسلمانان به «منی» رفتند و آنجا نماز ظهر و عصر را به جای آوردند. شب جمعه را آنجا گذراندند. و روز بعد، با طلوع خورشید به سوی عرفه حرکت کردند [۹۶].

پیامبر جدر عرفات مشاهده کردند که قُبّهای برای ایشان در «نمرة» برپا کردهاند. در آن قُبّه منزل کردند. وقتی آفتاب از نیمروز گذشت، دستور دادند ناقهی قصواء را برای ایشان آماده کردند، و بر آن سوار شدند و به میانهی بیابان عرفات آمدند و در حالی که یکصد و بیست و چهار هزار یا یکصد و چهل و چهار هزار تن از مسلمانان در اطراف آن حضرت جگرد آمده بودند، در میان مردم برای ایراد خطابه ایستادند، در این محل بر روی شتر خطبهی مهمی ایراد فرمود که طی آن، اصول اسلام را شرح و توضیح داد و اساس شرک و جاهلیت را منهدم نمود؛

«أَیُّهَا النّاسُ! اسْمَعُوا قَوْلِی، فَإِنّی لَا أَدْرِی لَعَلِّی لَا أَلْقَاكُمْ بَعْدَ عَامِی هَذَا بِهَذَا الْمَوْقِفِ أَبَدًا».

«إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ حَرَامٌ عَلَیْكُمْ كَحُرْمَةِ یَوْمِكُمْ هَذَا فِى شَهْرِكُمْ هَذَا فِى بَلَدِكُمْ هَذَا».

«أَلاَ كُلُّ شَىْءٍ مِنْ أَمْرِ الـْجَاهِلِیَّةِ تَحْتَ قَدَمَىَّ مَوْضُوعٌ، وَدِمَاءُ الـْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعَةٌ، وَإِنَّ أَوَّلَ دَمٍ أَضَعُ مِنْ دِمَائِنَا دَمُ ابْنِ رَبِیعَةَ بْنِ الْحَارِثِ؛ كَانَ مُسْتَرْضِعًا فِى بَنِى سَعْدٍ فَقَتَلَتْهُ هُذَیْلٌ».

«وَرِبَا الـْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعٌ، وَأَوَّلُ رِبًا أَضَعُ مِنْ رِبَانَا رِبَا عَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَإِنَّهُ مَوْضُوعٌ كُلُّهُ».

«فَاتَّقُوا اللَّهَ فِى النِّسَاءِ فَإِنَّكُمْ أَخَذْتُمُوهُنَّ بِأَمَانِ اللَّهِ وَاسْتَحْلَلْتُمْ فُرُوجَهُنَّ بِكَلِمَةِ اللَّهِ وَلَكُمْ عَلَیْهِنَّ أَنْ لاَ یُوطِئْنَ فُرُشَكُمْ أَحَدًا تَكْرَهُونَهُ. فَإِنْ فَعَلْنَ ذَلِكَ فَاضْرِبُوهُنَّ ضَرْبًا غَیْرَ مُبَرِّحٍ، وَلَهُنَّ عَلَیْكُمْ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْـمَعْرُوفِ».

«وَقَدْ تَرَكْتُ فِیكُمْ مَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ كِتَابَ اللهِ».

«وَأَنْتُمْ تُسْأَلُونَ عَنِّى فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ؟» [۹۷].

«هان، ای مردمان! سخن مرا بشنوید؛ که من نمیدانم، شاید دیگر سالهای آینده شما را در این موقف نبینم!؟»

«ای مردم! همانا خونها و اموالتان همانند حرمت این روز، در این ماه و در این سرزمین، بر یکدیگر حرام است.»

«بدانید، تمام رسوم جاهلیت زیر پاهای من پایمال میشود، خونبهای هر خونی که در جاهلیت ریخته شده، ملغی و بیاثر است. و نخستین خونی که آن را بیاثر اعلام میکنم، خون (عموزادهام) «ربیعه ابن حارث» است، که در میان «بنی سعد» شیر خورده بود و «هذیل» او را به قتل رساندند. رباهای جاهلیت همه ملغی میشود. و اکنون (برای اولین قدم) نخستین ربایی که الغای آن را اعلام میکنم، رباهای عمویم «عباس بن عبدالمطلب» میباشد، که همه باطل است.»

«ای مردم! درباره زنان از الله بترسید؛ زیرا شما ایشان را به عنوان امانت الهی به اختیار دارید و به نام الله دامن ایشان را بر خویش حلال کردهاید. حق شما بر آنان این است که کسی را که خوش ندارید بر جایگاه شما ننشانند، اگر چنین کنند، شما آنان را بزنید، اما نه چندان که آسیب ببینند، حق آنان بر شما این است که خوراک و پوشاکشان را در حد متعارف مهیا کنید.»

«من در میان شما چیزی گذاشتهام که اگر به آن چنگ بزنید گمراه نخواهید شد، و آن قرآن کریم است.»

«ای مردم! شما درباره من سؤال خواهید شد، پس چه خواهید گفت؟!»

صحابهی کرام ـ رضیالله عنهم اجمعین ـ گفتند:

«ما گواهی میدهیم که شما پیام الهی را رساندید و امانت الهی را ادا کردید و نسبت به امّت خیرخواهی نمودید.»

آنگاه رسول اکرم جدر حالی که انگشت شهادت را به سوی آسمان بلند کرده بود سه مرتبه فرمودند:

«اللَّهُمَّ اشْهَدْ»«بارالها! تو گواه باش« [۹۸].

در بیابان عرفات، آن کسی که سخنان رسول خدا جرا با صدای بلند به مردم میرساند، ربیعة بن اُمیة بن خَلَفسبود [۹۹].

پس از فراغت نبی اکرم جاز ایراد خطبه در بیابان عرفات در میان انبوه مسلمانان، این آیهی شریفه بر آن حضرت جنازل گردید:

﴿ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ [المائدة: ۳].

«امروز دینتان را برایتان کامل گردانیدم‌، و نعمتم را بر شما تمام کردم‌، و اسلام را به عنوان دین برای شما انتخاب کردم».

وقتی این آیه نازل شد، حضرت عمرسگریست. نبی اکرم جبه او گفتند:

«مَا یُبكیك؟»چرا میگریی؟!

(حضرت عمرس) گفت:

«سبب گریهی من آن است که تاکنون همواره دینمان رو به ازدیاد بود، امّا، اینک کامل شد، هرگز هیچ چیز کامل نگردد مگر آنکه رو به نقصان گذارد!»

(پیامبر) جفرمودند:

«صَدَقت»راست میگویی! [۱۰۰]

پس از اتمام خطبه، بلالساذان داد و اقامه گفت، و رسول خدا جنماز ظهر را با آن جماعت انبوه گزاردند. بلافاصله، بلال اقامهی نماز عصر را گفت و آن حضرت جنماز عصر را (با جماعت) گزاردند و بین دو نماز، نافله نخواندند. آنگاهسواره به سوی موقف [۱۰۱]آمدند [۱۰۲].

و بالای شتر ایستادند و مشغول دعا، تضرّع و ابتهال و اظهار عجز و نیاز گردیدند.

در حال دعا، دستهایش را تا سینه بالا میبرد، گویی مسکین و بیچارهای است که برای نان شب تکدّی میکند. در دعایش این کلمات را بر زبان میآورد:

«اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَسْمَعُ كَلامِی، وَتَرَى مَكَانِی، وَتَعْلَمُ سِرِّی وعلانیتِی، لا یَخْفَى عَلَیْكَ شَیْءٌ مِنْ أَمْرِی، أَنَا الْبَائِسُ الْفَقِیرُ الْـمُسْتَغِیثُ الْـمُسْتَجِیرُ الْوَجِلُ الْـمُشْفِقُ الْـمُقِرُّ الـْمُعْتَرِفُ بِذَنَبِهِ، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْمسكینِ وأَبْتَهِلُ إِلَیْكَ ابتهالَ الْـمُذْنِبِ الذَّلِیلِ، وَأَدْعُوكَ دُعَاءَ الْـخَائِفِ الضَّرِیرِ، مَنْ خَضَعَتْ لَكَ رَقَبَتُهُ، وَفَاضَتْ لَكَ عَیْنَاهُ، وذلَّ جَسَدُهُ، وَرَغِمَ أَنْفُهُ لَكَ.

اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْنِی بدُعائِكَ رَبِّ شَقِیًّا، وَكُنْ بِی رَؤُوفاً رَحِیمًا، یَا خَیْرَ الْـمَسْئُولینَ وَیَا خَیْرَ الْمُعْطِینَ» [۱۰۳].

«ای الله! تو سخن مرا میشنوی و جای مرا میبینی و راز و آشکار مرا میدانی. بر تو هیچ چیزی از حال من پوشیده نیست.

من مصیبتزده و محتاج و فریادگر هستم. پناهنده، پریشان و بیمناکم. به گناهان خود معترف و اقرار کنندهام، از تو میخواهم مانند خواستن مسکینی، در حضور تو تضرّع میکنم مانند تضرّع گناهکار و ذلیل، و تو را میخوانم مانند خواندن بیمناک نابینا، مانند کسی که گردنش در حضورت خم شده و جسمش خوار گشته و بینیاش خاکآلود گردیده است.

بار الها! مرا با دعا کردن در حضور خود، ناکام و محروم مگردان، و با من مهربان و بخشنده باش، ای بهترین خواستهشدگان و ای بهترین عطا کنندگان».

پیامبر اکرم جاُسامهسرا پشت سرشان سوار کردند، و شتابان تاختند تا به «مُزدلفه» رسیدند. در آنجا نمازهای مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه گزاردند و در فاصله بین دو نماز به ذکر و تسبیح نپرداختند. آنگاه استراحت کردند تا وقتی که سپیده دم طالع شد، نماز صبح را، هنگامی که هوا به خوبی روشن شد، با یک اذان و یک اقامه گزاردند؛ آنگاه بر ناقهی قصواء سوار شدند و به مشعرالحرام رفتند، و رو به قبله ایستادند، و دعا کردند و تسبیح و تکبیر و تهلیل سر دادند و همچنان سرپا بودند تا اینکه روز کاملاً برآمد.

آنگاه، از مُزدلفه پس از آنکه خورشید طالع شد به سوی «منی» شتافتند، و فضل بن عبّاسسرا پشت سرشان سوار کردند، و رفتند تا به بَطن «مُحسّر» رسیدند. اندکی دیگر تاختند، آنگاه راه میانهای را که به «جمرهی کبری» منتهی میگردید در پیش گرفتند تا به جمرهی کبری که در کنار آن در آن زمان درختی بود، و آن را «جمرهی عقبه» و «جمره اولی» نیز مینامیدهاند، رسیدند. آنحضرت ج، جمره عقبه را با هفت سنگریزه رمی کردند، و با پرتاب هر سنگریزه «الله اکبر» میگفتند. سنگریزهها نه خیلی ریز و نه خیلی درشت بودند، و آن حضرت جآن سنگریزهها را از همان وادی جمع کرده [۱۰۴]بودند [۱۰۵].

آنگاه به طرف «منی» بازگشت و موعظه بلیغی برای مردم ایراد فرمود و طی آن، مردم را از حرمت و بزرگداشت «یومالنحر» آگاه ساخت و دربارهی ارزشی که این روز در پیشگاه حق دارد، توضیحاتی داد. نیز دربارهی حرمت و فضیلت «مکه» بر دیگر شهرها تأکید نموده و به اطاعت و فرمانبرداری از فرمانروایی که طبق کتاب الله فرمانروایی کند، دستور داد و به حضار فرمود که مناسک و احکام حج را از آن حضرتجیاد بگیرند و تأکید کرد مبادا بعد از او، راه کفار را بگیرند و یکدیگر را گردن زنند و فرمود این مطالب را به دیگران برسانید [۱۰۶]و سپس این خطبه را ایراد فرمود:

«أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی، وَلا أُمَّةَ بَعْدَكُمْ، أَلا فَاعْبُدوا رَبُّكُمْ، وَصَلُّوا خَمْسَكُمْ، وَصُومُوا شَهْرَكُمْ، وَأَدُّوا زَكَاةَ أَمْوَالَكُمْ طَیْبَةً بِهَا أَنْفُسَكُمْ، وتَحُجُّونَ بیتَ رَبِّكُمْ، وَأَطِیعُوا وُلاةَ أَمْرِكُمْ، تَدْخُلُوا جَنَّةَ رَبِّكُمْ».

«ای مردم! پس از من پیامبری دیگر نخواهد بود، و پس از شما امّتی دیگر نخواهد بود. هُشدار، که خدایتان را پرستش کنید، و پنج نمازتان را بگزارید، و یک ماهتان را روزه بگیرید، و زکات اموالتان را با میل و رغبت ادا کنید، و خانهی خدایتان را حج بگزارید، و زمامدارانتان را فرمان ببرید، تا به بهشت خدایتان وارد شوید!» [۱۰۷]

آنگاه به «منحر» [۱۰۸]منی تشریف برد و ۶۳ شتر با دست مبارک، ذبح فرمود (این تعداد شتر، برابر با عمر مبارک آن حضرت جبود) بعد از آن به حضرت علی ـ کرمالله وجهه ـ دستور داد که باقیمانده آن یکصد شتر را ذبح نماید. هنگامی که از ذبح قربانیها فراغت حاصل شد، سلمانی را طلب کرد و موی سر مبارک را تراشید و موهای مبارک را بین کسانی که نزدیک بودند تقسیم فرمود. بعد سوار شتر شد و به سوی «مکه» حرکت کرد. آنجا طواف زیارت (طواف افاضه) کرده، نزد زمزم آمد و در حالت ایستاده، آب زمزم نوشید [۱۰۹].

سپس به سراغ فرزندان مطلّب رفتند که بر سر چاه زمزم ایستاده بودند و حاجیان را آب میدادند، و به آنان گفتند:

«انْزِعُوا بَنِى عَبْدِ الْـمُطَّلِبِ، فَلَوْلاَ أَنْ یَغْلِبَكُمُ النَّاسُ عَلَى سِقَایَتِكُمْ لَنَزَعْتُ مَعَكُمْ».

«ای فرزندان مطلّب! به آب کشیدن از زمزم ادامه دهید که اگر نبود خوف اینکه مردم عملاً سمَت سقایت را از دست شما باز بگیرند، من نیز همراه شما از زمزم آب میکشیدم!»

فرزندان مطلّب دلوی به دست آن حضرت جدادند، و آن حضرت جاز آب زمزم نوشیدند [۱۱۰].

در روز عید قربان، «یوم النِّحر»، دهم ذیحجّه، نیز نبی اکرم جهنگامی که آفتاب پهن شده بود، در حالی که بر استری خاکستری رنگ سوار بودند، و حضرت علیسصدای آنحضرت جرا با تکرار سخنانشان به مردم میرسانید، و مردم بعضی ایستاده و بعضی نشسته بودند [۱۱۱]، به ایراد خطبه پرداختند، و در این خطبه برخی سخنان خطبهی پیش را تکرار کردند؛ چنان که بخاری و مُسلم از ابوبکرة روایت کردهاند که گفت:

«پیامبر اکرم جدر روز عید قربان برای ما خطبه خواندند، و گفتند:

«إِنَّ الزَّمَانَ قَدِ اسْتَدَارَ كَهَیْئَتِهِ یَوْمَ خَلَقَ اللهُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ، السَّنَةُ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا، مِنْهَا، أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ، ثَلاَثٌ مُتَوَالِیَاتٌ، ذُو الْقَعْدَةِ وَذُو الْحِجَّةِ وَالـْمُحَرَّمُ، وَرَجَبُ مُضَرَ الَّذِى بَیْنَ جُمَادَى وَشَعْبَانَ».

«گردونهی زمان همواره با همان وضعیتی که در روز آغاز آفرینش آسمانها و زمین داشته است گردنده است. سال دوازده ماه دارد که چهار ماه آن ماههای حراماند: ذیقعده، ذیحجّه، محرّم و رجب مُضَر که میان جمادی و شعبان قرار دارد».

بعد، فرمودند: اکنون کدام ماه است؟

گفتند: خدا و رسول او دانایند!

آن حضرت جسکوت کردند، به گونهای که گمان کردیم میخواهند این ماه را با نام دیگری بنامند،

گفتند: مگر ذیحجّه نیست؟

گفتیم: چرا؟

گفتند: اینجا کدام شهر است؟

گفتیم: خدا و رسول او دانایند! آن حضرت جسکوت کردند به گونهای که گمان کردیم میخواهند این شهر را با نام دیگری بنامند.

گفتند: مگر این شهر مکه نیست؟

گفتیم: چرا؟

گفتند: امروز چه روزی است؟

گفتیم: خدا و رسول او دانایند! آن حضرت سکوت کردند به گونهای که گمان کردیم میخواهند این روز را با نام دیگری بنامند.

گفتند: مگر روز نَحر نیست؟

گفتیم: چرا!

گفتند:

«فَإِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ عَلَیْكُمْ حَرَامٌ كَحُرْمَةِ یَوْمِكُمْ هَذَا، فِى بَلَدِكُمْ هَذَا فِى شَهْرِكُمْ هَذَا».

«وَسَتَلْقَوْنَ رَبَّكُمْ فَیَسْأَلُكُمْ عَنْ أَعْمَالِكُمْ، أَلاَ فَلاَ تَرْجِعُوا بَعْدِى ضُلاَّلاً، یَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ».

«أَلاَ هَلْ بَلَّغْتُ؟».

«اینک، خونهای شما و اموال شما و آبروهای شما محترم است و حریم حرمتش را باید همچون حُرمت امروز در این شهر و در این ماه رعایت کنید!»

«آری، خدایتان را ملاقات خواهید کرد، و او راجع به اعمال شما از شما پُرس و جو خواهد کرد؛ بنابراین، پس از من به قهقرا نروید و گمراه نشوید و گردن یکدیگر را نزنید!»

«آگاه باشید؛ آیا پیام خدا را به شما رسانیدم؟»

مردم گفتند: آری.

رسول خدا جگفتند:

«اللَّهُمَّ اشْهَدْ! فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ، فَرُبَّ مُبَلَّغٍ أَوْعَى مِنْ سَامِعٍ» [۱۱۲].

«بار خدایا، شاهد باش! این پیام مرا حاضرین به غایبین برسانند، چه بسا کسی که با واسطه پیام مرا دریافت میکند فراگیرندهتر از آن کسی باشد که بیواسطه میشنود!» [۱۱۳]

خطیب تبریزی در مشکاة المصابیح جملاتی دیگر را بدین شکل نقل کرده است:

«أَلاَ لاَ یَجْنِى جَانٍ إِلاَّ عَلَى نَفْسِهِ، أَلاَ لاَ یَجْنِى جَانٍ عَلَى وَلَدِهِ وَلاَ مَوْلُودٌ عَلَى وَالِدِهِ، أَلاَ وَإِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ أَیِسَ مِنْ أَنْ یُعْبَدَ فِى بَلَدِكُمْ هَذَا أَبَدًا وَلَكِنْ سَتَكُونُ لَهُ طَاعَةٌ فِیمَا تَحْتَقِرُونَ مِنْ أَعْمَالِكُمْ فَسَیَرْضَى بِهِ» [۱۱۴].

«آگاه باشید! هر کس جنایتی بکند فقط به خویشتن (ظلم) کرده است، و بدانید! هیچ پدری بر فرزندش ظلم نمیکند و هیچ فرزندی نیز بر پدرش ظلم نمیکند، و بدانید و آگاه باشید که شیطان از اینکه در این شهر او را عبادت و بندگی کنند ناامید شده است، اما در لابلای کارهایی که آنها را ناچیز میشمارید، پیروی او را میکنید و به همین اندازه خشنود و راضی میگردد!» (پس در این مورد نیز مواظب باشید)

سپس در همان روز به طرف «منی» حرکت کرد، شب را در همان جا گذراند و روز بعد تا زوال آفتاب منتظر ماند. آنگاه از سواری پایین آمد و جهت «رمی جمار» (سنگ باران شیطان) تشریف برد. نخست «جمره اولی»، بعد «جمره وسطی» و در آخر «جمره عقبی» را رمی نمود. در «منی» دوبار ایراد خطبه فرمود (یکی روز قربانی که قبلاً گذشت و دومی روز دوم یوم النحر).

در اینجا توقف فرمود، تا اینکه روزهای سهگانه ایام تشریق را کامل کرد (و به ادای مناسک و تعلیم احکام شریعت، و ذکر خدا، و برقراری سنّتهای قربانی مطابق آیین ابراهیم÷، و زدودن آثار و نشانههای شرک پرداختند) بعد به سوی «مکه» حرکت نمود و سحرگاهان، طواف وداع را به جای آورد.

پیامبر بزرگوار اسلام، همینکه از ادای مناسک حج فراغت یافتند، به سرعت به سوی مدینهی منوّره رکاب کشیدند، نه برای آنکه در آنجا قدری از رنج سفر بیاسایند، بلکه به سوی مدینه میشتافتند تا بار دیگر مبارزه و کار و کوشش را برای خدا و در راه او از سر بگیرند [۱۱۵].

وقتی به محل «غدیر خُم» [۱۱۶]رسید، خطبهای ایراد فرمود و فضیلت سیدنا «علی بن ابیطالبس» را بیان کرد و فرمود:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ» [۱۱۷].

سبب ایراد این خطبه این بود که بعضی از مردم دربارهی حضرت علیس(بدون سبب) پیش آن حضرت جشکایت کردند. نیز برخی از افراد که در یمن، همراه حضرت علیسبودند، علیه او اعتراضاتی مطرح کردند. با آن که روش حضرت علی (کرم الله وجهه) کاملاً مبنی بر عدل و انصاف بود، ولی آنها روش او را ظلم و جور پنداشتند. به همین سبب، رسول اکرم ج، منزلت حضرت علیسرا توضیح داد [۱۱۸].

«هر کسی من دوست او هستم، پس «علی» هم دوست اوست، خدایا! هر کسی «علی» را دوست بدارد، تو هم او را دوست بدار، و هر کسی با وی عداوت کند، تو او را دشمن بدار».

هنگامی که به «ذوالحلیفه» رسید، شب را همانجا گذراند، همین که نگاهش به «مدینه» افتاد، سه بار تکبیر گفت و فرمود:

«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیكَ لَهُ، لَهُ الـْمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ. آیِبُونَ تَائِبُونَ عَابِدُونَ سَاجِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ، صَدَقَ اللهُ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ» [۱۱۹].

«به جز «الله» کسی معبود به حق نیست. او یکتاست و شریکی ندارد، پادشاهی از آن اوست و ستایش برای اوست و او بر هر چیزی تواناست. بازگشتگانیم، توبهکنندگان، عبادتگزاران، سجدهکنندگان و سپاسگزاران برای پروردگارمان. خداوند وعدهاش را تحقق بخشید، بندهاش را کمک کرد و به تنهایی تمام گروهها را شکست داد».

و آن حضرت جهنگام روز وارد «مدینه» گردید [۱۲۰].

[۹۱] ذوالحلیفه: میقات اهل مدینه میباشد که در ۶ مایلی مدینه قرار دارد. [۹۲] پیامبر جدر این سفر تمامی ازواج مطهرات را همراه داشت. [۹۳] صحیح بخاری به نقل از حضرت عمرس. [۹۴] نبی رحمت، ص ۳۸۷. [۹۵] فروغ جاویدان، ج ۲، ص ۱۶۳. [۹۶] نبی رحمت، ص ۳۸۷-۳۸۸. [۹۷] خورشید نبوت، نبی رحمت، فروغ جاویدان و... نقل از سیره ابن هشام، صحیح مسلم و بخاری باب «حجِّةُ النبی». [۹۸] نبی رحمت، ص ۳۹۳. [۹۹] سیرة ابن هشام، ج ۲، ص ۶۰۵. [۱۰۰] خورشید نبوت، نقل از تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۵؛ الدُّرّ المنثور، ج۲، ص۴۵۶. [۱۰۱] موقف، یعنی جای وقوف و ماندن، در این جایگاه رسول اکرم جتا دیر وقت به دعا مشغول بود. این جایگاه، هنوز هم معروف و مشخص است. [۱۰۲] منبع سابق، ص ۸۶۳. [۱۰۳] معجم کبیر طبرانی، و نبی رحمت، ص ۳۸۹. [۱۰۴] سید ابوالحسن ندوی/در نبی رحمت نوشتهاند که پیامبر جقبل از رسیدن به وادی «محسّر» به «ابن عبّاسب» دستور دادند که هفت عدد سنگریزه را برایش جمع کند. [۱۰۵] خورشید نبوت، ص ۸۶۳. [۱۰۶] نبی رحمت، ص ۳۹۱. [۱۰۷] خورشید نبوت، نقل از معدن الاعمال، ح ۱۱۰۸ ۱۱۰۹ به روایت از ابنجریر و ابن عساکر. [۱۰۸] منحر: کشتارگاه. [۱۰۹] نبی رحمت، ص ۳۹۱. [۱۱۰] خورشید نبوت، نقل از صحیح مسلم، «باب حجِّة النِّبی»، ج۱، ص ۳۹۷ ـ۴۰۰. [۱۱۱] سُنن ابیداوود، «باب ای وقت یخطب یوم النحر»، ج ۱، ص ۲۷۰. [۱۱۲] صحیح البخاری، «باب الخطبة اَیام منی»، ج ۱، ص ۲۳۴ و... [۱۱۳] خورشید نبوت، ص ۸۶۵. [۱۱۴] ترمذی، ابنماجه و مشکاة المصابیح در کتاب الحج. [۱۱۵] خورشید نبوت، ص ۸۶۷. [۱۱۶] غدیر خم، منطقهای است بین مکه و مدینه که دو میل از «حجفه» فاصله دارد. [۱۱۷] سیرة النبی جلابنکثیر، ج۴، ص ۴۱۵ ـ ۴۱۶ به روایت امام احمد و «نسائی». [۱۱۸] ابن کثیر ج ۴، ص ۴۱۶. جهت تفصیل بیشتر و آگاهی از واقعهی غدیر به رساله «حدیث غدیر، مولای مؤمنان و ما اهل سنّت» به قلم حافظ محمد سلیم آزاد مراجعه شود. [۱۱۹] زاد المعاد، ج۱، ص ۲۴۹. [۱۲۰] نبی رحمت، ص ۳۹۲.