پروردگار توانا حافظ بندهی مخلصش
اگر مؤمن داعی کاملاً به پروردگارش یقین و توکل نماید، خداوند او را از مکر و نقشههای دشمنان آگاه ساخته و اجازهی آسیب رساندن به او را نخواهد داد و در تمامی احوال و اوضاع محافظتش مینماید.
پس از اتمام وحی و باخبر شدن از ماجرا، پیامبر جدر گرماگرم ظهر همان روز که معمولاً کسی تا وقت خنک شدن هوا بیرون نمیآمد، دوان دوان به سوی منزل یار سفر و حضَرَش یعنی ابوبکر صدیقستشریف برده تا همسفرش را نیز از نحوهی خروج مطلع سازد.
امام بخاری/حدیث طولانی را از حضرت عایشهلدر این مورد نقل کرده است، که بخشهایی از آن را ذکر میکنیم:
«دقیقاً هنگام ظهر بود که در منزل پدرم ابوبکر نشسته بودیم. شخصی گفت: رسول الله جتشریف آورد. باور کردنی نبود چون آن حضرت جهمیشه یا صبح به خانهی ما تشریف میآوردند و یا پس از عصر (و این کار هر روزش بود)، اما امروز وقت گرمای ظهر! ابوبکر بلند شد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد! حتماً کار مهمی پیش آمده است!
رسول اکرم جپس از اجازه گرفتن، وارد شد در حالی که لنگی بر سر داشت، فرمود: ای ابوبکر! میخواهم تنها صحبت کنم، افراد بیگانه را بیرون کن! ابوبکر عرض کرد: پدرم فدایت باد! یا رسولالله! غریبهای نیست، اینها محرم خودت هستند.
پس پیامبر جفرمود: فإنی قد أذن لی فی الخروج!به من اجازهی هجرت داده شد.