در خمیرکردن حضرت عزت گل آدم÷
منزّه مالک قدوس سبوح
چو بست اندر ازل این عهد با روح
کریم کارساز عالم افروز
سماء و ارض و مافیها به شش روز
به قدرت آفرید از قدرت خویش
دو عالم با عجایب کم و بیش
به چشم دل در آن قدرت نظر کن
نکو بین و ز خودبینی حذر کن
گل آدم که آن خاص جهان بود
که گنج معرفت در وی نهان بود
خمیر طینت صافی آدم
به یدّ قدرت خود شاه عالم
چهل روز اندر آن گل کار میکرد
عنایتها درو ایثار میکرد
به هر روزی کزان اندر شمار است
بهدور سال و مه چون یک هزار است
به نیکوتر صفت خلقی میخواست
به شکل عالم ثانی بیاراست
هر آن چیزی که اندر این جهان بود
به واحد این تنش گنج نهان بود
سماء و ارض و دریا چشمهی آب
بهشت و دوزخ و خورشید و مهتاب
به قدرت کرد شایستهی تمیزی
نماینده به هم چیزی به چیزی
گرامیتر شد از هر آفریده
چنان کادم ز خلقان برگزیده
سرشت آن گل به آب و آتش و باد
فعلّم علم الأسماء
[۹]بدو داد
لغت هفت صد هزارش کرد تعظیم
معزّز کردش از تحریم و تکریم
کرامتهای بیحد و فتوحش
به صد عزت بیاوردند روحش
چو کرد روحش ز نور معرفت بود
گلش را مایهی اربع صفت بود
بهیمی و ددی دیو و فرشته
شد اندر طینت آدم سرشته
بهیمی و ملک خیر و ثواب است
ملکعقلوبهیمیخوردوخواباست
ددی و دیو خشم است و خدیعت
خطا این هر دو در راه شریعت
خدایا قسمت اینها تو کردی
مده ما را در آن جا روی زردی
ددی و دیو از طبعم جدا کن
تو با خوی ملک ما آشنا کن
پس آن گه روح از آن قندیل انور
به سوی جسم رفت از حکم داور
از آن قندیل پر نور و منور
میان خاک تیره شده مقرر
به بسیاری کراهیت دران شد
دران رفتن غمین و دل گران شد
دران رفتن پشیمان گشت چندان
که شخصی را ز باغ آرند به زندان
نشد یک لحظهای را جسم دمساز
چو مرغی بود اندر عزم پرواز
که از راه مشامش باز گردد
رود با قدسیان دمساز گردد
بزد جبریل پری بر مشامش
پراگنده شد اندر جسم و جانش
تنش زان هیبت اندر لرزه افتاد
دهن و جسم او در عطسه افتاد
جهانی نغز دید و خوب دلخواه
سپاسش کرد گفت الحمدلله
[۹] اشاره به آیة کریمه: ﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ فَقَالَ أَنۢبُِٔونِي بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٣١﴾[البقرة: ۳۱]. میباشد. مصحح