در صفت نامه خواندن هر کس
نشاید گفت حال جمله هر کس
نمودار قیامت شمّهای بس
خلایق نامه در دست ایستاده
همه خون دل از دیده گشاده
ز هر یک روز عمر اندر زمانه
بود یک خانه اندر نقش نامه
دران خانه خزانه بیست با چار
وزان بعضی سیاه و تیره چون قار
وزان بعضی دگر پر نور و روشن
فرحبخش وخرم چون سبزه گلشن
وزان بعضی دگر شبرنگ و بدفام
نه در نور و نه در ظلمت به اتمام
شب و روزیست بیست و چار ساعت
دران ساعت که باشد کرده طاعت
دران ساعت بود آن یک خزانه
پر از نور و زند چون خور زبانه
دو ده چار است یک شبانهروز
بود هر ساعتی یک چون خزانه
بود در ساعت فسق و مناهی
خزانه پر ز ظلمات سیاهی
به ما هر کس که یک ساعت گذشته
بود در نامه تاریخش نوشته
نوشته کردهمان در زندگانی
به نوعی کاندران حیران بمانی
ز کرده گفته و دیده شنیده
رقم باشد در آن نامه کشیده
سراسر قول و فعل ما به خامه
نوشته در میان سلخ نامه
به خط اسود و بینور و تیره
نوشته هم صغیره و هم کبیره
دران سال و در آن ماه و در آن روز
در آنشهر معظم نیمهی روز
دران ساعت چنین کردی و گفتی
ز مردم غیبت این و آن شنفتی
شوند از کرده خود حیران و ناشاد
همه گویند واویلا و فریاد
که بر ما کیست این نامه نوشته
که بر وی یک سخن ضایع نگشته
ز عصیان بزرگ و هم خرده
یکایک بیغلط بر ما شمرده
به صد حسرت در آن زاری بمانند
دوا جز ناله و زاری ندانند