در دميدن صور اسرافيل÷صور دوم
اسرافیل اندران دم در دمد صور
شود جانها ز شاخ صور منشور
صفت از صور بشنو هفتشاخ است
سر هر شاخ چو دنیا فراخ است
به هر شاخی ازان جان گروهی
خلایق را ازان آید شکوهی
خدا زندازهاش قول یقین است
ز زیر عرش تا هفتم زمین است
چو یاران زان برون آید روانها
طلبگار جسدها گشته جانها
به امر کردگار هر دو عالم
شود زنده به یک ره خلق عالم
به هر جسمی که جانی اندر آید
ازان بانگی و افغانی بر آید
از آن بانگ و فغان خیزد خروشی
فتد اندر خلایق فزع و جوشی
ز بانگ و جوش برخیزد فغانی
که اندر هم زند حالی جهانی
بریزد آسمان اختر ز اندوه
چو پشم اندر هوا پرّان شود کوه
[۱۸]
ز هیبت آسمان چون مس گدازد
زمین از فزع و هیبت پاره سازد
زمین و آسمان جمله برد باد
وزان هر دو نماند هیچ بنیاد
ز سک صحرا زمین را گسترانند
خلایق بر زمین حشر رانند
ستاده عاجز و حیران و گریان
بهلب عطشان بهتن جوعان وعریان
ز تن نیرو رود از دل رود هوش
کنند از بیخودی خود را فراموش
زن و مردان سر از پاها ندانند
که از هامون بَر از دریا ندانند
بود یک میل از ایشان به خورشید
نباشد سایهای از سرو تا بید
ز خاص و عام خلق از هیچ پایه
نباشد سایهای إلا سه سایه
یکی زان سایهی عرش خداییست
دوم سایه لوای مصطفاییست
کشند اندر قیامت صف صدوبیست
که پانصدسال هرصفرا درازیست
ثمانین امتّان مصطفیاند
چهل صف زان دیگر انبیا اند
فرشته روح نامی در بهشت است
زمحض نور و زرحمتسرشت است
نشسته در بهشت و زر گدازد
ز بهر حوریان پیرایه سازد
به حکم وعدهی حق روز محشر
شود با جمله و صفها برابر
بود در طول و عرض و قد و قامت
برابر با همه خلق قیامت
بهشت از راست و زچپ دوزخ ونار
میان هر دو بالا عرش جبّار
[۱۸] اشاره است به آیه کریمة: ﴿وَتَكُونُ ٱلۡجِبَالُ كَٱلۡعِهۡنِ ٱلۡمَنفُوشِ﴾«و کوهها مانند پشم رنگین حلاجیشده میگردد!». مصحح