مجموعه مبدأ و معاد

فهرست کتاب

در صفت اهل سعادت گويد

در صفت اهل سعادت گويد

اگر اعمال صالح کرده باشد
به امر شرع تن پرورده باشد
ز اعمالش خدا خوشنود باشد
به امر شرع تن‌ پرورد باشد
بشارت در رسد از امر جبّار
که عبدی لاتخف لا تحزن النار [۱۴]
مترس از دوزخ و وسواس شیطان
که جایت جنّت است و باغ رضوان
حجاب از پیش چشمش در ربایند
بهشت و بوستان بر وی نمایند
به رغم دیده‌ی شیطان بدخواه
دهندش وعده‌ی دیدار الله
به امید لقا چندان شود شاد
که از مردن به کلی ناورد یاد
ز مردن هیچ غم در دل نگیرد
خداخوانان به لب خندان بمیرد
ز تن بیرون رود روح منوّر
و زو هفت آسمان گردد معطر
چنان‌جانش‌رود گر شیخ و گر شاب
که از مشکی چکد یک قطره‌ی آب
چنان خوشبو شود از وی فرشته
که گویا مجمری پر عود گشته
لباس جنتش پوشند و خلعت
برندش بر ملأ اعلی ز حضرت
درِ هفت آسمان بر وی گشایند
به طوبی مرحبا او را ستایند
کسان و اهل و فرزندان و خویشان
به مرگ و ماتمش زار و پریشان
ز اندوه فراقش زار و غمناک
به تن سوزان و گریان بر سر خاک
اگر چه همچو جانش دوست دارند
پس از غسل و کفن در خاکش آرند
چو بگذارند بر وی چار تکبیر
نهند آن جا که باشد حکم و تقدیر
به زندان خانه‌ی خاکش سپارند
به تنها در دل خاکش گذارند
زن و فرزند و خویش و بنده آزاد
ز خانه اش باز پس گردند ناشاد
شراک نعل‌ها آید پیاپی
که منکر با نکیر آیند بر وی
به مانند دو شخص خوب رخسار
که از جان مرده با ایشان شود یار
بر آید در جسد جانش دگر بار
گشاید چشم بیند چار دیوار
یقین داند که این منزل نه دنیاست
بداند کاوّلین منزل ز عقباست
یکی نعره زند بیچاره از جان
خلائق بشنوند از غیر انسان
میان قبر او را خوش نشانند
ز مَن ربک و ما دین باز خوانند
ز درد مرگ اگر بر خود بموید
جواب خوب و زیباشان بگوید
که ربم خالق هر دو جهان است
نبیم خاتم پیغمبران است
چو کعبه قبله و قرآن امام است
نصیب از دین و اسلامم تمام است
مرا در دین برادر مؤمنانند
شریعت را جز این راهی ندانند
خطاب آید ز حق صدّقتَ عبدي
پسندیدم ترا در نیک عهدی
به گورش فرش اندازند از نور
لباس حلّه‌اش پوشند چون حور
عروسانه بخوابانندش از ناز
کنند از روضه یک روزن برو باز
ز اعمالش یکی صورت بسازند
که مانند جوانی جان نوازند
به رخ ماه و به قامت سرو قامت
بود یار و ندیمش تا قیامت
بود قبرش فراخ و سبز و روشن
فرح‌بخش وخرم چون سبزه گلشن
برو دایم ز جنّت می‌وزد باد
وی اندر قبر باشد خرم و شاد
بود اندر میان روح راحت
نه قبری روضه‌ای باشد ز جنّت

[۱۴] عبدی لا تخف لا تحزن النار = بنده‌ی من نترس و از آتش دوزخ غمگین مشو. مصحح