مجموعه مبدأ و معاد

فهرست کتاب

درخواست نمودن خلایق شفاعت از پیغمبران صلوات الله علیهم اجمعین

درخواست نمودن خلایق شفاعت از پیغمبران صلوات الله علیهم اجمعین

ز آدم تا فنای دور عالم
خلایق جمله در اندوه و در غم
خلائق جمله پیش آدم آیند
ز آدم جمله این خواهش نمایند
که یا آدم تو در خلقت صفائی
پدر هر انبیاء و اولیائی
به یدّ خود خدایت آفریده
ز خلق هر دو کونت برگزیده
به حضرت نه قدم نیّت خدا را
وزان حضرت شفاعت خواه ما را
بگوید نیستم اهل شفاعت
که در جنّت نبودم با قناعت
ز عصیان و خطا گندم بخوردم
ز حضرت شرمسار و روی زردم
ولی با نوح این معنی بگویید
شفاعت خواستن از نوح جویید
خلایق جمله پیش نوح آیند
شفاعت را ازو خواهش نمایند
بگوید من دعایی عام کردم
چه سازم با شما خود روی زردم
شفاعت کار ابراهیم باشد
خلیل است او مگر بی‌بیم باشد
چو از نوح هم مراد دل نیابند
روان سوی خلیل الله شتابند
خلائق پیش ابراهیم باشد
خلیل است او مگر بی‌بیم باشد
خلائق پیش ابراهیم آیند
سلام آرند ازو خواهش نمایند
بگویند ای خلیل ربّ رحمن
خدا را شو به درد ما تو درمان
ز بهر ما شفاعت کن خدا را
ازین خوف و خطر برهان ما را
رخ خود را ز خجلت خود بشوید
جواب مردم ابراهیم گوید
دران حضرت ندارم من فروغی
که در حق بتان گفتم دروغی [۲۲]
شفاعت کار موسی کلیم است
سخن گو با خداوند عظیم است
بر موسی روند آن قوم یکسر
بگویند: ای کلیم ربّ اکبر
رسول حق تویی موسای عمران
ز بهر ما شفاعت خواه غفران
رسول با مجال آبرویی
که با خالق سخن گستاخ [۲۳]گویی
چو تو با قرب و با جاه و مجالی
ز بهر ما شفاعت خواه حالی
بگوید من چنین پایه ندارم
که‌شخصی کشته‌ام زان شرمسارم [۲۴]
شفاعت گر کند عیسای مریم
که‌ماچون قطره‌ایم و اوست چون‌یم
فرو مانده به زیر بار اندوه
بر عیسی روند آن خلق انبوه
بدو گویند ای عیسای مریم
دمت بر هر جراحت هست مرهم
ترا عیسای روح الله نام است
دمت جان‌بخش پوسیده عظام‌است
شفاعت خواهِ ما و مردمی کن
جراحت بین ما را مرهمی کن
بگوید نیست بر من این حوالت
کنم تا بر شفاعت خواه دلالت
شفاع نیست الّا کار آن کس
که بر وی نیست ذنب پیش با پس
گناه پیش و پس بخشیده او را
ز جمع مرسلین بگزیده او را
محمد سید سادات عالم
که هست او بهترین اولاد آدم
شفاعت کار ختم المرسلین است
که امروز او شفیع المذنبین است
به وی مخصوص شد حوض و شفاعت
کسی دیگر ندارد استطاعت
خلائق شاد پیش شاه آیند
زبان‌ها بر ثنایش بر گشایند
بگویند ای نبی برگزیده
تو تاج تارکی و نور دیده
تو خالق را حبیبی و مطیعی
گنه‌کاران امت را شفیعی
سزاوار تو شد ختم رسالت
شفاعت بر تو کرد ایزد حوالت
اگرچه پر گناه و شرمساریم
به رحمت‌های حق امیدواریم
که چون خواهی ز بهر ما شفاعت
بدل گردد گناه ما به طاعت
به ما رحمت کند فضل خداوند
خلاص ما دهد از غصّه و بند
دل سید بر ایشان رحمت آرد
در آید پیک حضرت رخصت آرد
خطاب آید که ای محبوب مرسل
ز جمع مرسلین هستی تو افضل
گنه‌کاران که در عین تباهند
چو بر عفوت شفاعت می‌پناهند
شفاعت کن که رخصت بر تو دادم
درِ این مرتبت بر تو گشادم
شفاعت کن که رحمت همچو باران
فرو ریزم ز بهر جرم‌کاران
ببخشم بر تو چندانی گنه‌کار
که فضل و قدرت ما گردد اظهار
ز فضل حق دل سید شود شاد
ز اندوه خاطر او گردد آزاد
ز سر بردارد او تاج کرامت
نهد سر در سجود از بهر امّت
چنان کالهام ربّانی در آید
به تحمید ثنا لب بر گشاید
سر اندر سجده تحمیدی بخواند
که آن تحمید جز سیّد نداند
به سجده در دعا خواهد ز معبود
که جز امت ندارم هیچ مقصود
ندا آید که سر بردار و در خواه
که مقصود تو شد حاصل ز درگاه
ببخشیدم به تو اهل کبائر
فراوان از صغائر وز کبائر
به تحمید و به سجده چهار نوبت
کند غفران طلب از بهر امّت
به هر سجده که تحمیدی بخواند
فراوان عاصی از دوزخ رهاند
کند آمرزگار از فضل و رحمت
شفاعت زو قبول از بهر امت
ببخشاید بدو چندان گنه‌کار
که حد او نشاید کرد اظهار
کسی کز صدق دل بی‌کُره و اجبار
بگفت اندر جهان توحید یک بار
یقین در قول و دل گردد موافق
نباشد قول او قول منافق
ببخشاید خداوند کریمش
کند ایمن به کل از خوف و بیمش
قیامت گرچه دارد لبث بسیار
به چشم مردم ابرار و اخیار
درنگ او چو یک فرض نماز است
ولی بر عاصیان دور و دراز است
اگر پرسی ز مؤمن مدت خاک
اگر خفته بود صد قرن افلاک
بگوید لبث ما در خاک ایّام
ز صبحی تا ضحی یا عصر تا شام

[۲۲] اشاره به آیۀ کریمه: ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا فَسۡ‍َٔلُوهُمۡ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ ٦٣می‌باشد. مصحح [۲۳] گستاخ = در اینجا به معنای: آزاد و بی‌قید. مصحح [۲۴] اشاره به آیۀ: ۱۵ سورۀ مبارکه‌ی قصص می‌باشد.