در صفت آخر زمان گويد
چو دور آرد به سر افلاک دوار
شود آخر زمان آن گه پدیدار
اسرافیل اندران دم در دمد صور
شود خلق سماء و ارض مقهور
نماند آدمی از نسل آدم
ز اطرافِ جهان در کلّ عالم
نه گاو و گوسفندان و ستوران
ز مار و ماهی و مرغان و موران
ز حیوانی که دارد آدمی زاد
برآرد مرگ از آنها جمله بنیاد
پری و دیو جن و انس و حیوان
نماند یک تنی زنده ازیشان
فتد مرگ ملائک در سماوات
وزان بهره رسد بر حور جنّات
نماند زنده الّا ربّ قهار
خداوندی و ملک او را سزاوار
حیات و موت مخلوقات و انسان
بود پیش خداوندیش یکسان
زمین از زندگانی خالی چهل سال
بود معمور آباد آن به یک حال
همی بارانها در وقت بارد
بروید سبزه و میوه بر آید
رود آب روان در جوی کاریز
بود محکم سرابستان و دهلیز
وزان پس مدتی باران نیاید
نروید سبزه و میوه نیاید
همه آبادها ویران شود پاک
خداوندا جهان و چرخ افلاک
ارادت آن چنان آرد به خاطر
که قدرتها کند بر خلق ظاهر