رموز مِثل دنيا و عمل دنيا و آخرت و نيك و بد آن
سه تن با هم به تجاری رفیقاند
که هر سه مهربانند و شفیقند
روند از شهر خود سه به شهری
جدا با هر یک از سرمایه بهری
یکی عاقل بود دانای و هوشیار
نگه دارد قماش از دزد طرّار
ز فکرت ثابت و از رای صائب
نفیسها خرد خوب و غرائب
چنان در بیع او محمود باشد
که دیناری هزارش سود باشد
به کام دل چو آید از سفر باز
بود در ناز و در نعمت سرافراز
یکی دیگر بود بیرای و تدبیر
که از داد و ستد باشد به تقصیر
قماش خود نگه دارد ز دزدان
ز تجارت نیارد سود چندان
اگر چه نبود او را سود چندین
چو دارد مایه نبود زار و غمگین
یکی دیگر بود بیعقل و جاهل
به کلی گردد از سرمایه غافل
کمین آرند بر وی دزد طرّار
ربایند از کفش سرمایه یک بار
چو در مسکن رسد باشد به ناچار
پشیمان و پریشان زار و غمخوار
ولی چون رفتش از کف مایهیسود
ندارد جز پریشانی جوی سود
سخن از رمز گفتم با معانی
بگویم با تو روشن تا بدانی
مسافر روح و مایه عمر و ایمان
عملهای جوارح سود و نقصان
سفر دنیا و مسکن آن جهان است
عمل یا سود باشد یا زیان است