در عقد بستن آدم÷
چو آدم به حوا گرم دل کرد
طمع درقند ونار وسیب و گل کرد
شده مائل که لعلش را ببوسد
ز لعلش شربت شیرین بنوشد
خطاب آمد که یا آدم توقف
مکن اندر عروس ما تصرّف
اگر خواهی که لعلش را ببوسی
بده کابین عروس از ما چه خواهی
خطاب آمد که تو ده بار صلوات
فرست از جان به روح شاه سادات
محمد شاه دین صاحب تاج
امین وحی و صاحب سر معراج
بگفت آدم چهشخصاست اینمحمد
که در حضرت شریف است و ممجّد
چو بر صلوات او جفتم حلال است
حقیقت کار او بس با کمال است
خطاب آمد که ختمالمرسلین است
ز خلق هر دو عالم بهترین است
ترا طفل است تو او را طفیلی
هم او سرخیل و تو فراش خیلی
به صورت گرچه از نسل تو هست او
به معنی مایهی اصل تو هست او
ترا باشد فراوان نسل و اولاد
فقیه و عالم و زُهاد و عباد
ز نسلت صد هزار و بیست با چار
نبیّ و مرسلین آیند پدیدار
زمین پر گردد از نسلت تمامی
ز هر قومی ز هر خاصی و عامی