خدیجه اف. آر. فضوئی [۱۹]
(انگلیس)
چون از کلیسای انگلیس – که در آن رشد کرده بودم – راضی نبودم و از بی روحی و عدم اختیارات آن رنج میبردم، در سن بیست سالگی عضو کلیسای رم شدم. تغییر اعتقادات من با مخالفت اقوام و خویشان، سالها مرا معذب نمود. از اینکه خویشان و دوستان خود را ناراحت کرده بودم رنج میبردم، اما صمیمانه عقیده داشتم که فقط کلیسای رم ایمان واقعی را میآموزد و لذا من باید خواست خداوند را به هر قیمت قبول کنم و به آن تن در دهم اگرچه دوستان و خویشان من از آن ناراضی باشند.
سپس دریافتم که عضویت من در کلیسای رم به ارزش از دستدادن قضاوت فردیام تمام شده است. من میبایستی به لغزش ناپذیری کلیسا و به آنچه که تعلیم میداد اعتقاد میداشتم بدون اینکه بتوانم دلیل آورم و بدون اینکه علت ناقض آنها را با دلیل و برهان مورد سئوال قرار دهم. اگر دلایل من برای قبول یک مسئله مرا در تردید قرار میداد – همچنان که اغلب چنین بود – میبایستی برحسب تعالیم کلیسا دلائل خود را مورد تردید قرار میدادم نه احکام کلیسا را؛ زیرا که تعلیمات کلیسا بالاتر از دلیل و منطق بودند. برای مثال: هر ذره از بیسکویتی که در مراسم نیایش در کلیسا توسط کشیش به شرکتکنندگان داده میشود به منزلۀ جسم حضرت مسیح است یعنی کسی که هم خداست و هم انسان، درحالی که هیچ تغییری در ادراک و احساس ظاهر نمیشد. من همیشه تعجب میکردم که این مراسم چه معنی دارد و چطور یک انسان میتواند در یک بیسکویت جای گیرد و چگونه میتواند در آن واحد در بیسکویتهای مختلف جای داشته باشد، زیرا که در تمام کلیساهای دنیا تقریباً در یک زمان این مراسم برپا میشود. به نظر میآمد که در این ایدۀ خوردن بیسکویت به منزلۀ خون و گوشت ایشان (حضرت مسیح) در مراسم نیایش تناقضائی وجود دارد. با تمام این احوال من مجبور بودم خود را متقاعد نمایم که تعلیمات کلیسا قطعاً درست است، و لذا خود را در یک حالت خلسه قرار میدادم و با دعا و نیایش به خود تلقین میکردم که من نباید در آنچه تعلیم داده میشود شک و تردید به خود راه دهم. بیسکویتی را که در مراسم مزبور میخورم باید برایم مقدس باشد بدون اینکه با خود در این باره بیاندیشم و یا احساس تناقض کنم. اما مسئله دیگری که همیشه در اندیشه آن بودم این بود که قربانیشدن حضرت عیسی در صلیب چگونه میتوانست مکرراً انجام شود بدون اینکه او هیچگاه نمرده باشد، و بسیاری دیگر از سئوالات و مسائل که موجبات تردید مرا فراهم نمودند و دریافتم که کاتولیک خوبی نیستم.
همچنین دریافتم که دعای مریم مقدس (باکره) و فرشتهگان را نمیتوانم بپذیرم. کاتولیکها به اینکه مادر حضرت عیسی فردی الهی و آسمانی است معتقد نیستند. بلکه از او به عنوان ملکه بهشت و زنی که رابطه بین خداوند و انسان است نام میبرند و شفاعت او را لازم میدانند. من یک مرتبه شنیدم که یک کشیش برای بچههای مدرسه میگفت: مردی که بسیار پلید بود، چون هرگز نیایش (بانوی ما) را فراموش نمیکرد از جهنم نجات یافت. من هرگز این مسئله را نتوانستم با تعبیر تورات و انجیل در مسیحیت وفق دهم که در آن عیسی مسیح نجاتدهندۀ جهان است.
با وصف تمام این احوال و علی رغم تمام این مشکلات، در کلیسای کاتولیک رفتار تسلیبخشی هم وجود داشت و چیزهای روحافزائی هم موجود بودند. مدت یک سال در تردید به سر بردم و نتیجتاً با خیلی از پروتستانها هم که در صداقتشان به مسیحیت چیزی از کاتولیکها کم نداشتند تماس گرفتم. آنها راهی به من نشان دادند تا خود را از شک و تردید برهانم و آن درک بر مبنای تورات بود که از مسائل نامفهوم کلیسای انگلیس بدور بود. پروتستانها عیسی (صلوات الله علیه) را به عنوان نجاتدهندۀ جهان قبول دارند. با وجود اینکه من سادگی اعتقادات آنها را تحسین مینمودم بر این عقیده بودم که هیچکس تنها با ایمان نجات نمییابد و نمیتوانستم قبول کنم که کسی با قبول حضرت عیسی به عنوان نجاتدهندۀ جهان، قادر باشد که هرگز ایمان خود را از دست ندهد.
پس از مدتها تفکر مجدداً به دامن کلیسای کاتولیک پناه بردم و حتی بیش از گذشته سعی کردم تا شک و تردید نسبت به اصول کاتولیک و اعتقاداتش را از میان بردارم.
در مورد اسلام چیزی نمیدانستم، در واقع تحت تأثیر بعضی ار روزنامهها و مقالاتی که در مورد تجارت برده در کشورهای عربی، و تعدد زوجات، و تجارت مواد مخدر و شقاوت در مورد حیوانات و غیره خوانده بودم پیش داوریهائی داشتم. همچنین از دوران مدرسه خاطراتی از تاریخ جنگهای صلیبی در ذهنم باقی مانده بود و مسلمانان را مردمانی وحشی و غیر قابل تحمل میدانستم.
من به خاطر دارم که احساسا من در میان رد یا قبول اصول کاتولیک و پروتستان مرا به ناامیدی سوق داده بود و روانم را تحت فشار گذاشته بود. به طوری که به طور جدی دچار یک عدم تعادل روانی شده بودم. از خود سئوال میکردم که آیا این جستجوی حقیقت مرا به وضع ناهنجارتری نخواهد برد؟ معذلک، احساس کردم که نمیتوانم قرآن را نادیده گرفته و آن را نخوانده باقی بگذارم و دعا کردم که خداوند مرا به سوی حقیقت رهنمون شود. برای اینکه یک قضاوت عادلانه داشته باشم فرض کردم شخصی هستم در گوشهای ناشناخته که هرگز از مسیحیت اطلاعی ندارد و بدین طریق تمام پیش داوریها را تا آنجا که میتوانسم از خود دور کردم.
سپس راه دیگری را که به نظرم رسید انتخاب کردم و آن مراجعه به قرآن بود. میخواستم بدانم که آیات قرآن کتاب مقدسی از ناحیۀ خدا است، یا محمد جاین اطلاعات را از تورات به دست آورده و یا از افراد دیگر کسب نموده بود؟ یا شاید هم وانمود کرده بود که توسط خداوند به او الهام شده یا به این دلیل که اصولا «استغفر الله» فرد گمراهی بوده یا انسان خوبی بوده که فریب شیطان را خورده است.
آنگاه اطلاعاتی در مورد زندگی محمد جبه دست آوردم و راجع به خصوصیات اخلاق و رفتار او از کتابها و از مسلمانان و غیر مسلمانان آگاهیهائی به دست آوردم. نتیجتاً دریافتم که او این اطلاعات تاریخی را از یهودیها و نصارا و یا از منابع انسانی به دست نیاورده، زیرا که او تورات را نمیتوانست بخواند، و اگر باهم صحبتی و معاشرت با یهودیان و نصارا این اطلاعات را به دست آورده بود هرگز نمیتوانست جزئیات آن را به خاطر بسپارد. و اگر تعالیم گستردهای از مسیحیان و یا یهودیان داشت مردم دیگر آن را میدانستند و او را به عنوان یک شیاد معرفی میکردند. گرچه حتی بعضی، چنین نسبتهائی را هم به او دادهاند، ولی از ثبوت آن عاجز ماندهاند.
مطالعۀ خصوصیات او مرا واداشت تا بپذیرم که چنان کاری از او برنمیآمده است. او فداکار، مهربان، عادل و بخشنده بود و از هرگونه گناهی که از خودپسندی برمیآید پرهیز میکرد. و لذا مردی که حاضر بود به خاطر خود به دروغپردازی و بدگوئی دست بزند ۱۳ سال عذاب و ستم را مانند محمد جبر خود هموار نمیکرد و پیروان او هم اگر به صدات و راستی او ایمان نداشتند سالها مشقت را متحمل نمیشدند. او زمانی هم که موفق شد، مانند آنها که خود را میپرستند، در غرور و استبداد غرق نشد. او به زندگی ساده و فقیرانه خود همچنان ادامه داد و پس از فتح مکه مردم مکه را که برای او و پیروانش مشقات بسیاری را فراهم کرده بودند عفو نمود درحالی که به خوبی میتوانست در صدد انتقامجوئی برآید. بنابراین، فقط مردی که در رضای خداوند قدم برمیداشت میتوانست در چنان زمانی و با چنان محیط آکنده از ضد و نقیضها به پیروزی برسد. همانطور که حضرت عیسی÷میفرماید: «از ثمرات اعمالشان آنها را خواهید شناخت» هر سالوس و ریاکاری بالاخره روزی میرسد که خود را نشان میدهد. اما در طول زندگی محمد جهیچ چیز که صداقت او را تحت سئوال قرار دهد وجود نداشت.
بازهم میتوان گفت: که ممکن است شیطان گاهی عنان زندگی یک انسان خوب را هم در دست بگیرد و او را در تصورات اینکه افکار و اندیشههای او وحی خداوندی است فریب دهد.
اسلام یک مذهبی است که شرک و چندخدائی و بتپرستی را از میان برداشته و عدالت و ستایش خداوند و کمک به مستمندان و درماندگان را ترغیب نمود، مذهبی که وضع زنان را بهبهود بخشید و دانش و علوم را توسعه داد. مذهبی که برادری جهانی را ترویج نمود و لطف و مرحمت نسبت به سایر مذاهب را ترغیب کرد. مذهبی که آزادسازی بردگان را رواج داد و دزدی و جنایت و بتپرستی را که در بین اعراب مشرک در آن زمان رواج داشت و نوزادان دختر را زنده به گور میکردند محو نمود. مذهبی که مقدار زنان را بر هر مرد به چهار نفر محدود کرد و مردان را به عدالت و برابری بین آنان اندرز نمود.
در مقابله با چنین فرضیاتی هیچ تفسیری از مسیحیت واقعاً به طور رضایتبخشی جوابگو نیست. مسیحیان اعتقا دارند که به خاطر راندهشدن آدم و حوا، تمام انسانها با گناه پا به عرصۀ حیات میگذارند و با اعمال خودشان قادر بر دستیابی به بهشت نیستند. اما مسلمانان به این اصل که تمام انسانها به خطار گناهی که آدم و حوا مرتکب شدهاند عقوبت خواهند دید قائل نیستند. آنها عقیده دارند که تمام انسانها بیگناه زائیده میشوند و تنها اعمال خودشان میتواند آنها را از بهشت محروم کند و آن در صورتیست که پس از رسیدن به سن بلوغ عمداً مرتکب گناه شوند.
من با این کلام قرآن واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم (هیچکس سنگینی بار دیگری را بر دوش نخواهد کشید).
بنابراین، جزای به بهشت و یا عقوبت جهنم نتیجه ایمان و یا عدم ایمان و اعمال است نه ایثار و فداکاری یک میانجی و رابط و محققاً این یک دلیل عادلانهتری به نظر میآید.
با تحقیقاتی که دنبال کردم ماهها طول کشید تا بتوانم از اظهار ایمان و اعتقاد به اسلام مطمئن شوم. با یک مسلمان ازدواج کردم، اما نه برای ازدواج بلکه برای اعتقادم مسلمان شدم. با مطالعۀ قرآن به اسلام مشرف شدم و تا حدودی هم در این تصمیم نمونههائی از مسلمانان مرا ترغیب و تشویق نمودند.
هنگامی که اسلام را در زمان شکوه و جلالش و آنچه که اکنون در زندگی بهترین مسلمانها است مقایسه میکنم احساس میکنم که برای من رهنمونی است که میتوانم بر آن متکی باشم.
اسلام میتواند تأثیر شگرفی در بهبود جهان داشته باشد، در صورتی که مسلمانان به این نکته توجه کنند که اصول مذهب با ترقی در مادیات غیر قابل تلفیق است و لذا تمدن با ارزشی را براساس گذشته با شکوه خود بنا کنند و مادیات را معیار قرار نداده و اخلاقیات خود را از سایر ملل تقلید ننمایند. علاوه بر آن اگر انگلستان و اروپا مسلمان شود مسلمانان دوباره به عظمت و شکوه خواهند رسید اکثر مردم در انگلستان مذهب خود را از دست دادهاند. آنها نیاز دارند تا مفهوم جدیدی از مذهب به آنها ارائه شود... امیدوارم که مسلمانان سایر کشورها که با آنها در ارتباط قرار میگیرند نمونههای خوبی باشند تا بتوانند علاقۀ آنها را به اسلام برانگیزند.
[۱۹] Khadita F. R. Fezoui «زنان نیمهای از وجود مردانند. خداوند امر میکند که با زنان با ملاطفت رفتار کنید، زیرا که آنان مادران و دختران و عمههای شمایند حقوق زنان مقدس است. بنابراین، در حفظ حقوق آنان کوشا باشید. و بهترین شما کسانی هستند که به زنهای خود از همه مهربانترند. هیچ زن بیشوهری مگر با مشورت خود به زنی کسی درنمیآید و هیچ دختری مگر با رضایت خود او نمیتواند زن کسی باشد».
سخنانی از محمد ج