اسلام آیین برگزیده ما

فهرست کتاب

چرا من یک مسلمانم؟ نامۀ سر گشاده به معلمین پیشین خودم

چرا من یک مسلمانم؟ نامۀ سر گشاده به معلمین پیشین خودم

از زمان کودکی همیشه در حیرت بودم که یهودی‌بودن واقعاً چه معنی دارد. گمان می‌کنم اولین بار که با چنین فکری برخورد کردم در مراسم عید پاک مسیحیان هم کلاسم بود که مرا «قاتل مسیح» نامیدند. آن روز مرتباً اخبار جنگ از رادیو و در روزنامه‌ها پخش می‌شد. با این‌که در زمان شروع جنگ دوم جهانی پنج‌ساله و در پایان آن یازده ساله بودم، معذلک آگاهی از این‌که چگونه هیتلر و رژیم نازی در آلمان میلیون‌ها یهودی را در مراکز جمع‌آوری یهودیان قلع و قمع کردند تأثیری عمیق و محونشدنی در روحیه‌ام گذاشت. پس از آن بین من و سایر یهودیان فرق مختصری حتی در ظاهر بود. من با همسایگان یهودی و مسیحی خود تفاوتی احساس می‌کردم. تمام این مسائل مرا متقاعد کرده بود که یهودی‌بودن به هرحال یعنی متفاوت‌بودن از سایرین و یعنی این‌که در واقع یهودیان به نحوی در جامعه مورد قبول نبوده و به آن جامعه تعلق ندارند. اکنون سئوال این بود که اگر من به این جامعه تعلق ندارم پس به کجا باید بروم و کدام جامعه است که مرا خواهد پذیرفت.

درست قبل از مسافرت از آمریکا به پاکستان، یک دختر مسیحی که او را می‌شناختم با یک مرد یهودی جوان نامزد شده بود دختر خانم مزبور هر روز عصر به طور مرتب به کنیسه محلی می‌رفت تا احکام دین یهود را بیاموزد. او به من گفت: که برای ازدواج با نامزد یهودیش مجبور است که به دین او درآید و علاوه بر آن، حاخام حق دارد که بنابر تشخیص خود از ورود او به دین یهود ممانعت نموده و او را برای قبول این دین ناشایسته بداند و اگر چنین شود او از ازدواج با جوان یهودی محروم خواهد شد.

این نمونه یک شاهد گویا از نقیصه‌ای غیر قابل انکار دین یهود است که با ملیت چنان درهم آمیخته است که هرکسی از تمیز دین و ملیت عاجز می‌ماند. با وجود این‌که یهودیان ملیتی را در قاموس فرهنگی شامل نمی‌شوند معذلک از رفتارشان چنان برمی‌آید که آن‌ها ملیتی دارند و آن ملیت با مذهب‌شان درهم آمیخته است. یکی از اصول استوار و ثابت دین یهود آنست که خداوند با بندگان منتخبش عهدی بست که آن‌ها جماعتی از مریدان جهان را به آگاهی رهنمون خواهند شد. و با وجود این‌که جهان از رهنمود آن‌ها بهره‌مند خواهد شد یهودیان یک اقلیت صاحب امتیازی باقی خواهند ماند و همیشه امتیازاتی بر سایرین خواهند داشت با وجود این برای یک غیر یهودی امکان این‌که یهودی شود وجود ندارد و حتی یهودی‌شدن توسط یهودیان ترغیب و یا تشویق هم نمی‌شود. اگر از یک یهودی سئوال شود که دلیل عدم توجه و یا ترغیب به تبلیغ دین خودش چیست؟ بی‌کم و کاست خواهد گفت که «مسئولیت قانون» و ستم برای یک خارجی بسیار شاق است که بتواند تحمل کند و معذلک همین جدائی و استنثاء بیش از هر عامل دیگری در ستم و تحمیلات به قوم یهود در طول تاریخ مسئول بوده است.

از زمان پیدایش این دین، ملیت از وجود خاصۀ آن بوده است. نام یهود اساساً از قبیله یهودا گرفته شده است، و بنابراین یک یهودی عضوی از یک قبیله‌ای به نام یهودا است و حتی نام این مذهب هم هیچ پیام جهانی و عمومی ندارد. یک یهودی در اعتقاد به توحید خداوندی و یا در پیروی از رهنمودهای خداوند تعالی که برای راهنمائی بشر نازل شده است یهودی شمرده نمی‌شود، بلکه صرفاً یهودی است به خاطر این‌که از پدر و مادر یهودی به وجود آمده است. طوری که حتی اگر یک یهودی کلا منکر وجود حق تعالی هم باشد بازهم از دیدگاه یهودیان دیگر، یک یهودی است!

چنین فساد کامل تحت ملیت‌گرائی، این مذهب را از موقعیت روحانی‌اش به هر لحاظ جدا کرده است، در نظر پیروان این مذهب، خداوند، خداوند بشریت نیست، بلکه خداوند بنی اسرائیل است. و در نظر آن‌ها حضرت داود و حضرت سلیمان (سلام الله علیهما) پیامبران خدا نبوده بلکه پادشاهان یهود هستند. نجات و رهائی برای یهودیان در روز واپسین نیست، بلکه در پس‌گرفتن فلسطین است. کتاب‌های مقدس و شأن نزول آن‌ها طبق برداشت آن‌ها نه برای تمام ابناء بشر بلکه به منزلۀ کتاب‌های تاریخ برای قوم یهود است. تمام اعیاد و جشن‌های ملی یهودیان به استثنای «یوم کیپور» یا روزه کفاره، همه دارای مشخصات ملیت‌گرائی بوده و هیچیک از آن‌ها مانند «هانوکه» و یا «گوریم» و یا عید قربان با مذهب یهود ارتباطی را منعکس نمی‌کند.

این فقر روحانی در سایر موارد به اندازه‌ای که در اعتقاد یهود به «کیدویش هاشم» منعکس است در موارد دیگر انعکاس ندارد. طبق این عقیده در عین بیچارگی تنها راه شرافتمندانه برای «تقدیس نام خداوند» خودکشی است. نتیجتاً عیسی مسیح و یحیی سلام الله علیهما به علت این‌که پیام‌هایشان و تعالیم‌شان جهانی و با احساسات ملیت‌گرای قوم یهود مغایر بود توسط قوم یهود طرد شدند. لهذا خداوند پیامبری را از قوم آنان بازپس گرفته و آن را به خویشاوند قومی آن‌ها یعنی عرب مرحمت فرمود.

من اسلام را از روی نفرت از گذشتگان و اجداد خود برنگزیدم. بلکه مقصود من از گزینش اسلام نه طردکردن دین خود بلکه تکامل آن بود. قبول دین اسلام، رد و انکار دین دیگری نبوده بلکه در حقیقت از رشد و تکامل و انتقال از یک مذهب محدود و متمایز به یک ایمان جهانی و عالمتاب الهام می‌گیرد. و اینست دلیلی که مرا از یهودیت به اسلام سوق داده است.