استاد باستانشناسی
وجوهی که از اسلام به طور مشخص مرا به قبول آن وادار کردند و نظر مرا جلب نمودند به قرار ذیلند:
۱- تعلیمات اسلام به صورت وحی تدریجی به عقیده من به آن منظور است که منبع تمام مذاهب بزرگ یکی است. مؤسسین این مذاهب و این راههای پرشکوه، مردم جهان را برای قبول صلح میان ابنای بشر آماده نمودند و مشترکاً به یک منبع وحی الهی شهادت دادند. قبول یکی از این راهها – در معنا – قبول آنست که همۀ مردم باید با عشقی سرشار به دنبال تحقیق حقیقت باشند.
۲- اسلام یعنی یافتن صلح در اطاعت از قوانین ازلی و ابدی.
۳- اسلام از نظر تاریخی آخرین مذهب بزرگی است که در روی زمین به وجود آمده است.
۴- محمد رسول الله، پیامبر اسلام و بنابراین آخرین پیامبر مذاهب بزرگیست که به تدریج ظهور کردهاند.
۵- قبول اسلام و راه مسلمانان توسط پیروان ادیان قبلی به معنی رد مذهب قبلی نیست و مانند آن نیست که مثلاً قبول تعلیمات بودا، رد تعلیمات هندویسم در نظر هموطنان هندی و بودائی است. بعدها مکاتب عقیدتی هندویسم تعلیمات بودا را به عنوان تعلیماتی ارتدادآمیز و فاسدالعقیده دانسته و آن را رد کردند. بنابراین، اینگونه اختلافات بر سر مذاهب به دست بشر به وجود آمدهاند. اما توحید، الهی است و تعلیمات قرآنکریم این یگانگی و وحدت را تأکید میکند و قبول این عقیده در معنا قبول یک مطلب روحی است که در همۀ مردان و زنان عالم (نوع بشر) مشترک است.
۶- روح برادری تحت اطاعت یک خدای واحد مورد تأکید اسلام است و در آن، هیچ مانعی چون نژاد و طبقه از نظر زبان یا تاریخ سنن و یا امر و نهی وجود ندارد.
۷- این استنباط برادری الهی و عشق پدرانه خداوند به تمام مخلوقاتش در حقیقت جنبه عشق مقدس مادری را نیز متبلور میسازد. بدین معنا که دو لقب عمدۀ خداوند (الرحمن و الرحیم) نمایانگر آنست که هردو از ریشه (رحم) در زبان عرب گرفته شدهاند. و معنای تشبیهی این ریشه عربی با لغتی که «گوته» آورده است (Ewing Weibliche Ziehtuns hiran) مشابه است. درحالی که معنی اصلی آن (محل نشو و نما و پرورش) یا به عبارت دیگر (رحم) میباشد.
و در این حال و هوا است که کلیسای ایاصوفیه در استانبول منبع الهامات معماران بزرگ مسلمان قرار گرفته و از آن الهامات است که مساجد بزرگی چون مسجد سلطان احمد یا محمد فاتح در ترکیه بنا شد و سپس تمام مساجد خاور نزدیک با این سبک معماری بنا گردیدند.
و با این روح، پیامبر این کلمات فراموشنشدنی را به پیروان خود سفارش نمود که بهشت زیرپای مادران است.
* بارون عمر تنها پسر مرحوم بارون کریستیان اهرنفلز مؤسس روانشناسی ساختمانی در اطریش بود. رالف از طفولیت به شرق علاقمند بود و مخصوصاً علاقۀ او به جهان اسلام بسیار زیاد بود. خواهر او شاعرۀ معروف اطریشی به نام «اماوان بودمیر شوف» این علاقۀ او را در کتابی که به ادبیات اسلام هدیه کرده توضیح داده است (لاهور ۱۹۵۳) رالف در نوجوانی در کشورهای بالکان و ترکیه به مسافرت پرداخت و در ترکیه با مسلمانان به مسجد میرفت و با وجود این که هنوز مسیحی بود با آنها نماز میخواند. مسلمانان ترکیه و آلبانی و یونان و یوگسلاوی در مسجد و در نماز جماعت و در خانه نسبت به او بسیار مهماننوازی کردند. ضمن مسافرت و جوشش با مردم، علاقۀ او به اسلام روز بروز بیشتر شد تا این که در سال ۱۹۲۷ مسلمان شد و نام عمر را برگزید. سپس در سال ۱۸۳۲ به شبه قارۀ هند و پاکستان سفر نمود و مخصوصاً در مسائل فرهنگی و تاریخی آن در رابطه با زنان، بسیار علاقمند گردید. پس از بازگشت به اطریش بارون عمر به مطالعۀ باستانشناسی و کسب تخصص در آن رشته پرداخت که بالاخص مطالعات و تحقیقات خود را در مسائل تمدن ماتیلینیال Marilinial در هندوستان ادامه داد. دانشگاه آکسفورد اولین کتاب باستانشناسی او را در سال ۱۹۴۱ در این زمینه (سری دانشگاه عثمانیه، حیدرآباد، دسامبر ۱۹۴۱) انتشار داد.
وقتی که اطریش توسط نازیها در سال ۱۹۳۸ اشغال شد، بارون عمر دوباره به هندوستان بازگشت و به دعوت شادروان (سر اکبر حیدری) تحقیقات علمی در باستانشناسی هند جنوبی را ادامه داد و با حمایت «مؤسسۀ ونر گیرن» نیویورک مدتها در آسام مشغول این کار بود. و از سال ۱۹۴۹ رئیس قسمت باستانشناسی دانشگاه مدرس است. و مدال طلای (اس – سی روی) جهت مطالعات عمیق و کمکهای عظیم به باستانشناسی اجتماعی و فرهنگی توسط جامعۀ سلطنتی آسیائی بنگال در سال ۱۹۴۹ به او اهدا گردیده است. تألیفات او در مسائل علمی و اسلامی شامل یک کتاب دو جلدی در باستانشناسی عمومی و هندوستان است. همچنین علم الاقوام (طاراق اردو، دهلی ۱۹۴۱) و رسالۀ قبیلهای (کادار کوچین) (مدرس ۱۹۵۲) میباشد. ﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ١٧٧﴾[البقرة: ۱۷۷].
«نیکوکاری به آن نیست که شما روی به جانب شرق و غرب کنید. بلکه نیکوکار کسی است که به وجود خداوند تعالی و روز رستاخیز و همچنین به ملائکه و کتاب آسمانی پیامبران ایمان آورد. و از دارائی خود در راه دوستی خداوند به خویشان و یتیمان و رهگذران و محتاجان بخشش کند و در راه آزادی بردگان انفاق کند. نماز به پا دارد و زکات به مستحق برساند و بر عهد خویش استوار باشد. در مصائب و گرفتاریها شکیبائی کند و به وقت رنج و تعب، صبر پیشه کند. کسانی که بدین اوصاف آراستهاند آنان به حقیقت راستگویان عالم و آنها پرهیزکارانند».