فصل اول: نظرات فلاسفه پیرامون مسئلة ایمان به خدا [۴۷]
[۴۷] جهت آگاهی بیشتر از اصطلاحات فلسفی به ترجمه فارسی کتاب بدایة الحکمة، تألیف استاد محمد حسین طباطبایی، به قلم علی شیروانی مرجع پیشین، یا هر مرجع مناسب دیگری مراجعه کنید (مترجم). نظریات، تفکرات و آرای فلاسفه پیرامون هستی و صفات آن، پیرامون پدیدۀ زندگی و خصوصیات آن و نیاز هستی به آفریدگار مدبر، بر گرد سه محور دور میزند. هر کدام از این محورها، مجموعهای بُرهان و دلیل بر عقل بشر عرضه میکنند که لازمۀ آنها ضرورت تسلیم عقل در پذیرش وجود آفریدگاری بس بزرگ برای جهان هستی میباشد که آراسته به تمام کمالات و مبرا از هر گونه نقص و عیبی است.
محور اول، صفت حدوث: صفتی است که هنگام تفکر و تفحص در هستی و نظر به جملگی صفات، خصوصیات، تغییرات، دگرگونیها و عوارض ایجاد شده در آن، برای عقل سالم انسان نمایان میشود.
محور دوم، صفت امکان: صفتی است که خرد بشر، در نگاهی اندیشمندانه به هر جزئی از اجزای این هستی بزرگ، آن را درک میکند؛ بدینگونه که هیچ کدام از این اجزاء، واجبالوجود بالذات نیستند زیرا احتمال عدم مطابق یا وجودشان بر صورتی غیر از صورت فعلی، از نظر عقل جایز و بدون مانع میباشد.
محور سوم، صفت عمومی نظم و اتقان: در سراسر عرصۀ این هستی پهناور، نظم و هماهنگی و اتقانی یکنواخت حکمفرماست؛ همزمان با این نظم و اتقان، حکمتی سرشار و همهجانبه خودنمایی میکند که نمایانگر تحقق اهداف و غایاتی میباشد که ناشی از ارادهای از پیش تعیین شده، و برخوردار از رحمت و عنایت صاحب ارادۀ مذکور است.
افکار فلاسفۀ مؤمن به خدا، بر گرد این سه محور دور میزند؛ خواه این فیلسوفان پیرو یکی از ادیان الهی نازل شده توسط پیامبران باشند و خواه نباشند. هر دو دسته از فیلسوفان مذکور، دلایل نظری خویش را به گونهای ترتیب و ارائه میدهند که هر صاحب خرد منصف و بیداری را به اعتراف و پذیرش وجود آفریدگار و صفات والایش وامیدارند؛ هر گروه نیز به سبک و شیوۀ خاصی عمل نموده و دارای شالودههای نظری و مبادی فکری مخصوص به خود میباشد؛ اما علیرغم تفاوتشان در شیوۀ ارائه دلیل و یا اصطلاحات کاربردی، همگی یک هدف کلی را دنبال میکنند.
بدیهی است که عقول بشری از آنجا که دارای فطرتی یکسان ـ با صرف نظر از تفاوت اندکشان در میان افراد ـ میباشند، هر گاه منصفانه و بدون نقص و انحراف، مسیر فطریشان را طی کنند، گرچه راههایشان متعدد و اسباب و وسایل مورد استفادهشان گوناگون باشد، بدون شک در نقطهای مشترک و بر حقیقتی واحد به همدیگر میپیوندند؛ یکی از این حقایق بزرگ و مشترک میان خردهای سالم انسانها، حقیقت وجود خداوند عزوجل به عنوان آفریدگار هستی میباشد که با قدرت، علم، اختیار و حکمت بالغهاش، امور آن را رهبری میکند.
«محور اول» فلاسفه، که همانا صفت «حدوث» و ایجاد شدن از عدم بوده و بر تمام اجزای جهان و هستی پیرامونشان صدق میکند، نظر بیشتر فیلسوفان و دانشمندان مخلص جویای حقیقت را به خود جلب نموده که با ملاحظۀ دگرگونیهای پی در پی در همۀ اجزای هستی و مخصوصاً در پدیدۀ حیات و زندگی که دارای سرآغازی مشخص است، به این نتیجه رسیدهاند که این هستی بزرگ، «حادث» [۴۸]است.
سپس با فهم صحیح خویش دریافتند که هر چیز متغیری که از صورتی به صورتی و از حالتی به حالتی دگرگون شود، امکان ندارد که دارای وضع و صورتی ازلی یا قدیمی بوده باشد؛ زیرا هر چیز ازلی، واجبالوجود است و لذا تغییرپذیر نمیباشد؛ پس بنا به حکم بداهت عقلی، هیچ ذات یا صورت واجبالوجودی دستخوش تغییر و دگرگونی یا نیستی و عدم نخواهد گشت؛ از طرف دیگر عقل سالم هرگز نمیپذیرد که این دگرگونی و تغییرات، سلسلهوار ادامه داشته و به جایی ختم نمیگردد، چرا که عقلاً تسلسل محال است.
از آنجا که تمام فلاسفه بر حادث بودن جهان هستی متفق گشتند، این حقیقت نیز بر ایشان آشکار شد که جهان نیازمند محدث و پدیدآورندهای واجبالوجود است. این حقیقت، ثمرۀ قانون بدیهی عقل یعنی قانون علیت (علت و معلولی) میباشد که جز سنگدلان سیتزهجو و معاند، کسی با آن مخالفت نخواهد کرد.
اما «محور دوم» که همان محور «امکان» باشد، نظر برخی دیگر از فیلسوفان محقق و دانشمندان جستجوگر نظیر فارابی، ابنسینا، دکارت، لاک و لایپنز را به خود جلب نموده است. آنان میگویند: معنی «وجود» میان حالات سهگانۀ «امکان، استحاله، وجوب» مشترک میباشد؛ بدین معنی که هر چیزی به ذهن انسان خطور میکند، از این سه حال خارج نیست: یا ممکنالوجود است، یا مستحیلالوجود (ممتنعالوجود) و یا واجبالوجود؛ لذا عقل آدمی حکم به ممکنالوجود بودن هستی مینماید.
توضیح اینکه: هر چیز ممکنی عقلاً ناگزیر از وجود مُرجحی است که جانب وجودیاش را بر جانب عدم، ترجیح و برتری داده و آن را از حالت امکان نظری (موجود بالقوه) به وجود فعلی (موجود بالفعل) برساند؛ ولی نکتۀ مهم این است که آن مُرجح، یعنی ذاتی که این هستی ممکن را از حالت امکان به طرف ایجاد میکشاند، حتماً بایستی خودش واجبالوجود باشد؛ زیرا اگر آن نیز ممکنالوجود باشد باز نیازمند مرجح دیگری برای وجود یافتن خواهد بود و در صورت ادامۀ این رویه، تسلسل پیش میآید که آن هم عقلاً باطل و محال است.
اما «محور سوم» که صفت عمومی «نظم و اتقان» باشد نیز به نوبه خود و به شدت، نظر اکثریت مؤمنان را به خود جلب نموده و برای مثال بر افکار «ابن رشد» غلبه پیدا کرده و اکثر هشدارها و تذکرات قرآنی نیز بر این محور استوار گردیده است.
[۴۸] حادث به هر موجودی گفته میشود که پیش از وجود، در مرحله عدم و نیستی بوده و پس از فراهم آمدن اسباب و علل وجودیش، به صحنه وجود آمده است (مترجم).
سخنانی از فلاسفه در این زمینه [۴۹]
۱- «فارابی» در استدلال بر وجود خداوند تبارک و تعالی چنین میگوید: «تمام موجودات بر دو قسمند: قسم اول: ممکنالوجود؛ قسم دوم: واجبالوجود؛
هر گاه ممکنالوجود را غیر موجود در نظر بگیریم، به منزلۀ محال بودن وجودش نخواهد بود که در عین حال جهت موجود شدن، نیازمند علتی جدای از خود میباشد که هر گاه آن علت وجود یابد، ممکنالوجود نیز تبدیل به «واجب الوجود بالغیر» میگردد نه بالذات. در صورتی که هر گاه واجبالوجود را غیرموجود در نظر بگیریم، وجود یافتنش، محال خواهد بود و علتی نیز جهت وجود یافتنش در کار نمیباشد و لذا وجود غیری پیدا نمیکند زیرا در اینصورت واجبالوجود بالغیر (ممکنالوجود) خواهد بود نه واجبالوجود بالذات.
هیچ ممکنالوجودی جز از طریق روابط علت و معلولی، وجود نخواهد یافت و لذا جایز نیست این سلسله علت و معلولها بدون انتها ادامه یابد (چرا که عقلاً دور و تسلسل باطل میباشند)؛ بنابراین لازم است که ممکنالوجودها به ذات واجبالوجودی منتهی گردند که همان موجود اول و سبب اولیۀ وجود میباشد و آن «الله» تعالی است و بس».
۲- «ابن سینا» نیز میگوید: «سزاوار است از مقایسۀ ممکنالوجودهایی که وجود پیدا کردهاند و آنهایی که هنوز وجود نیافته بلکه عقلاً وجودشان جایز است، موجودی اولیه و واجبالوجود را فهم و استنباط نماییم. همه میدانیم که این جهان ممکن است و نیازمند علتی میباشد تا آن را از حالت امکان خارج ساخته و به طرف وجود سوق دهد، چرا که وجودش بالغیر است نه بالذات ... .
بنابراین جهت اثبات این موجود اول (واجبالوجود)، جز تفکر در خود موجود، نیازمند چیزی دیگری نیستیم و نیازی به استدلال بر یکی از آفریدههایش نخواهیم داشت، گرچه مخلوقاتش نیز میتوانند دلیل وجودی او باشند».
۳- بعد از چند قرن نوبت به «دکارت» رسیده که او نیز میگوید: «من موجود هستم، اما چه کسی مرا به وجود آورده است؟ و چه کسی مرا آفریده است؟ این را میدانم که خودم خویشتن را نیافریدهام، ولی این را نیز میدانم که غیر مرا نیز او آفریده و هستی بخشیده است؛ این ذات آفریننده، همان «الله» میباشد».
۴- به دنبال آن «پاسکال» سررسیده و میگوید: «اگر پیش از زنده به دنیا آمدنم، مادرم مرده بود، امکان داشت که هماکنون وجود نداشته باشم؛ پس در این صورت موجودی واجبالوجود نیستم، اما الزاماً ذات واجبالوجودی هست که وجود من در گروه وجودش میباشد، و آن «الله» است».
۵- فیلسوف مشهور «لایپنز» نیز همین شیوۀ قبلی را در پیش گرفته و از طریق استدلال بر ممکن بودن هستی و مبدأ علت کافیه (تامه)، و رد هر گونه احتمالی که به تناقض بینجامد، ضرورت وجود واجبالوجود را اثبات نموده و گفته است که این واجبالوجود همان علت کافیه (تامه) است که هستی ممکن، از آن صادر شده است. بنابراین شکی نیست که آن ذات، دارای علم، قدرت و حکمت بیانتها و تمام صفات کمال میباشد که همان «الله» تعالی است».
۶- فیلسوف مشهور جهان اسلام، «ابن رشد» نیز با تأکید تمام بر محور عمومی نظم و اتقان، خاطرنشان نموده و آن را همان طریقی معرفی میکند که قرآن کریم توجه عموم مردم را به آن جلب کرده و حتی از این فراتر رفته و آن را یگانه راه شرعی جهت اثبات خدا دانسته است؛ سپس ابن رشد با تکیه بر آنچه گذشت، اینگونه شروع به استدلال مینماید:
«با مطالعه و بررسی این کتاب شریف (قرآن)، متوجه میشویم که شیوه و طریقهای که (در جهت شناخت خدا)، خاطرنشان نموده و نظر همگان را بدان جلب کرده است، در دو مورد خلاصه میشود: ۱- جنبۀ عنایت و توجه خاصی که بر انسان روا دیده و تمام موجودات و امکاناتی که به خاطر او خلق شدهاند؛ این مورد را «دلیل عنایت» نام میگذاریم. ۲- آثار و خواصی که در پی آفرینش جوهرۀ موجودات، نظیر ایجاد جوهرۀ حیات و زندگی در اشیای جماد و فاقد حیات و ایجاد ادراکات حسی و عقلی در موجودات، خودنمایی میکند؛ این مورد دوم را «دلیل اختراع» مینامیم».
سپس ابن رشد، استدلالش را بسط داده و در تبیین آن به آیاتی از قرآن کریم استشهاد نموده و میگوید: «اگر بخواهیم تعداد این قبیل آیات را برشمرده و به تفصیل آنها در جهت اثبات آن عنایت و توجه خاص بپردازیم که بر وجود صانع و مصنوع (آفریننده و آفریده شده) دلالت مینمایند، چندین جلد کتاب را به خود اختصاص خواهند داد ...».
۷- علاوه بر آنچه گفته شد هزاران دلیل دیگر در وصف جنبۀ عنایت و رحمت خاص (خداوند) پیرامون محور تنظیم و اتقان، از جانب دانشمندان در زمینههای مختلف علمی و بررسیهای تجربی پدیدههای هستی، ساخته و پرداخته و ارائه گردیده است.
در گفتارهای بعد با تفصیل بیشتری به بیان اصول و محورهایی میپردازیم که در این چهارچوب قرار گرفتهاند.
[۴۹] به نقل از کتاب «قصة الإیمان»، تألیف شیخ ندیم الجسر.