بخش اول: ایمان به خدا و تسلیم در برابر او، لازمة فطرت بشری است ولی کفر و نافرمانی، امری خارج از فطرت
ذات والای «الله»، آفرینندۀ آسمانها و زمین است و هموست که تمام موجودات زنده را خلق نموده و غرایز، احساسات، انواع محرک، انگیزه و ادراک را به آنها عطا کرده و موجودات برتر را با استعداد و تواناییهای فهم و استنباط و معیارهای عقلی تمییزدهنده بین حق و باطل، صحیح و ناصحیح، هدایت و گمراهی و ... مجهز نموده است.
خداوند سبحان در تمام مخلوقات زنده و غیر زندۀ خویش، استعدادهای مناسبی نهاده که خواسته یا ناخواسته تسلیم و فرمانبردار ربوبیتش هستند. از جملۀ این استعدادها، سرشت و ساختار فطری تسبیحگو و شکرانهگویی است که در برخی به صورت غیر ارادی و تسخیری و در برخی دیگر (مانند انسان و جن) به صورت ارادی خودنمایی میکند. البته همۀ این ساختار و فطرتهای گوناگون، به منزلۀ آیات و نشانههای روشن، بر ذات و ربوبیت یگانهاش دلالت دارند.
اما از آن جا که خداوند، انسان و جن را به منظور امتحان دنیوی آفریده، علاوه بر فطرت (تسخیری) یکسانی که همانند سایر مخلوقات، در نهادشان قرار داده، ارادهای نیز بدانها عطا نموده که به وسیلۀ آن میتوانند آزادانه در زمینۀ پذیرش حق و اعتراف و بر خداوندی خدا، یا عدم پذیرش حق و نافرمانی در برابر پروردگار ـ در چهارچوب حوزۀ محدود اختیاراتشان ـ تصمیمگیری و عمل نمایند؛ اما خارج از این چهارچوب اندک، (آنها نیز همانند سایر مخلوقات) قهراً و ذاتاً تسلیم بیچون و چرای آفریدگارشانند. اما خداوند به منظور کامل نمودن مقتضیات این امتحان دنیوی، آرزوهای نفسانی و شهوتهای مختلف (انسانی و حیوانی) فوقالعاده زیادی را همراه با استعداد و توان قهر و غضب متناسب با حیات دنیوی، در درونشان قرار داده که به مقتضای آن میتوانند پا را از دایرۀ تکالیف فراتر نهاده و حدود اوامر و نواهی پروردگار را نقضی نمایند؛ گذشته از تواناییهای فطری و درونی، امکانات و اسباب خارجی را نیز در خدمتشان قرار داده تا بدین وسیله بر هر راهی که دوست دارند و انتخاب میکنند، قدم گذاشته و به مطلوب خویش برسند.
سپس جهت تکمیل چهارچوب امتحانی مذکور، بیاناتی را توسط پیامبران†در زمینۀ تبیین مسئولیتها و تکالیف محولهشان ارسال نموده است تا به اختیار و ارادۀ خویش یکی از دو راه تسلیم و ایمان خاضعانه در برابر پروردگار، یا نافرمانی، کفر و عنادورزی با آفریدگار را برگزیده و بالاخره در سرای ابدی پر از نعمت بهشت یا منزل همیشگی پر از عذاب جهنم ماندگار شوند.
وجود این ارادۀ آزاد در انسان و جن، همراه با هوا و هوسهای شهوانیشان درست شبیه پردۀ نازک گرد و غباری است که روی قلبهایشان را پوشانیده تا از قید ضوابط و پیامدهای تکلیف، رها شده و با به کارگیری نیروهای زیر فرمان درونی و بیرونیشان به شیرینی لذاتی زودگذر بسنده کنند.
اما در زیر این پردۀ نازک، چیزی نهفته است که روح، نفس، قلب و تمام احساسات و تمایلات خداگرایانه را در خود داشته و سبب خضوع و تسلیم در مقابل ربوبیت خداوند میگردد؛ علاوه بر این، معیار و ملاکهای فکری و عقلی بسیاری نیز به منظور هدایت و راهیابی به سوی پروردگار، در آنها گمارده شده تا بر خداوندیش اقرار نمایند.
فطرت ربانی بنا به ساختار فطری افراد و به فراخور ظرفیت، اندازه و نحوۀ وظایف و تکالیفشان، متنوع میباشد؛ از جملۀ این تقسیمات فطری عبارتند از:
۱- بخشی در عهدهدار گرایش (به مطلوبی مانند خدا) یا عدم تمایل و رویگردانی (از آن) میباشد؛ از قبیل «نفس» انسانی که خداوند، آن را بر فطرتی خداگرایانه و خداجویانه سرشته است.
۲- بخشی که عهدهدار تأمین آرامش و طمأنینه (در ایمان خدا) و یا مصدر اضطراب و شک و گمان (در این زمینه) است؛ از قبیل «قلب» آدمیزاد، که از یک طرف منشأ آرامشگزینی و اطمینانبخشی در قبول ربوبیت خداوند و تسکیندهندۀ ساختار فطری بشر در پذیرش تسلیم در برابر پروردگار میباشد.
۳- بخشی که عهدهدار دستیابی به لذت خوشبختی و سعادت پایدار و یا احساس ناامیدی، دلتنگی، افسردگی و بدبختی است؛ از قبیل «احساسات وجدانی» که ساختار آفرینشی آن به گونهای که در حالت خضوع، خشوع و فرمانبرداری خداوند، لذت خوشبختی را بروز داده و در حالت انکار و سرتافتن از بندگی خدا، به تودهای افسرده، سرخورده، بدبخت و سرگردان تبدیل میشود.
۴- بخشی که عهدهدار حقیقتجویی در اشیای متفاوت میباشد؛ خواه مستقیماً به کمک حواس پنجگانه و یا غیر مستقیم از راه استدلال بر پدیدهها صورت گیرد؛ از قبیل «استعداد و نیروی اندیشه و تفکر» و نیز اصول و معیارهای عقلی،که ساختار اولیه و خداوندیشان در دستیابی و حصول معرفت پروردگاری آفریدگار و گردن نهادن در برابر اوامر و نواهی و قبول یکتاییاش در ربوبیت، اسماء، صفات، الوهیت و عبودیتش شکل گرفته و ریشه دوانیده است.
تمام ارکان و جوانبی که از نظرتان گذشت، به گونهای فطری و اولی در نهاد هر انسانی نهفته میباشند که (اگر به درستی به کار گرفته شوند) موجب راهیابی صاحبانشان به پایهریزی ایمان و اسلامی صحیح خواهند گشت؛ ایمان و اسلامی که خداوند دادرس وحسابرس از انسان طلب میکند و به همین منظور قرآن را نازل و پیامبران†را برانگیخته است.
در اینجا بسیاری از افراد دچار بدفهمی شدهاند که فطرت را تنها در چهارچوب احساسات عمیق وجدانی جستجو نموده و به آن بسنده میکنند؛ در حالی که از سایر بخشهای فطری وجودشان غافل گشته و لذا از رسیدن به حقیقت محروم میگردند.
برخی از این افراد گاهی به شدت، مخالف پرداختن به دلایل و برهانهای فکری و عقلی هستند، زیرا گمان میکنند که اینگونه استدلالها، خارج از دایرۀ فطرت اولیهای است که خداوند به انسانها ارزانی داده و دستیابی انسان به معرفت حقیقی و ایمان و اسلام راستین را تنها در گرو پرداختن به فطرت و جستجو پیرامون آن میدانند؛ اما چنین تصوری کاملاً اشتباه است، زیرا اگر ما به دقت حجتها و استدلالهای قرآنی را پیرامون مسایل دینی بررسی و پیگیری نماییم، ملاحظه میکنیم که بر مبنای اندیشه و علم و منطق (صحیح) پایهریزی شدهاند. این بدان علت است که خداوند عزوجل، عقلها و افکار آدمیان را طوری سرشته است که حق را دریافته و آن را اذعان دارند. لذا آیات قرآنی با ارائۀ این برهانها و استدلالهای فکری، علمی و منطقی، بخشهای فطری نفس، قلب و احساسات وجدانی ریشهدار انسانها را برمیانگیزانند تا بدین ترتیب دیواری محکم و قلعهای استوار تربیتی از تمام زوایای وجود بشری در جهت ایمان صحیح و پایدار به خداوند ایجاد نمایند.
سرانجام اینکه، پیروی نمودن از این برنامۀ قرآنی، پایدارترین راه جهت رسیدن به حقیقت است و برعکس مخالفت با آن، حرکتی ناقص و لنگان در این زمینه به حساب میآید؛ این سیر و حرکت مخالف، خواه فقط به کمک نیروی فکر و اندیشه یا بخش نفسانی فطرت یا وجدانیات صرف و خالی از فکر و دلایل فکری و دور از اصول و معیارهای خردمندانه صورت پذیرد، نتیجۀ واحدی را به دنبال دارد.
نتیجۀ این شیوۀ حرکت ناقص، در زمینۀ آموزش افراد عبارت است از: ترکیب و تأسیس متفکرانی مادیگرا و عاری از هر گونه احساسات وجدانی و ایمانی، یا ساخت و تکوین نیروهای عاطفی محض است که ناآگاهانه گام در راه مینهند و از رسیدن به حقیقت باز میمانند.
چنین افراد عاطفی و سادهلوح، هر گاه در رویایی با مادیگرایان جنجالبرانگیز، از ارائه دلایل قاطع عاجز و درمانده میشوند، شرمگین و خجالتزده به جنبۀ نفسانی پناه آورده یا راه (دین) را تغییر داده و دچار انحراف میگردند؛ علاوه بر این، هر گاه در درون خود نیز دستخوش تردید و شبهات گشته یا اسیر هوا و هوسهای شهوانی شوند، همان حالت قبلی دامنگیرشان خوهد شد.