مشعل های فروزان در شناخت یزدان

فهرست کتاب

بخش پنجم: محرک‌های درونی موجودات زنده

بخش پنجم: محرک‌های درونی موجودات زنده

یکی از زیبایی‌ها و نوآوری‌های حکیمانه و هدفدارانه در آفرینش، ایجاد محرک و انگیزۀ درونی موجودات زنده جهت دستیابی به خواسته‌های حیاتی و حرص و ولعشان بر کسب آن‌هاست؛ این انگیزه همچنین آن‌ها را بر راندن مزاحم‌ها و اسباب اذیت و آزار و زیانباری و هلاکت وامی‌دارد. وجود چنین پدیده‌ای در درون موجودات زنده، به نوبۀ خود یکی از دلایل روشن بر وجود ذات خدا و حکمت سرشار او در آفرینش می‌باشد.

این پدیده، خود را در قالب احساساتی نظیر لذت یا درد، میل یا بی‌میلی، خشنودی یا عدم خشنودی، پسندیدن یا ناپسند دانستن و ... نمایان می‌سازد.

در درون انسان، علیرغم وجود این‌گونه احساسات مشترک با سایر حیوانات، انگیزۀ غریزی دیگری نیز نهفته است که وی را در به دست آوردن کمالات فکری روحی و روانی واداشته و در قالب احساساتی نظیر انواع لذت یا دردهای روحی، روانی و انواع میل‌ها و بی‌میلی‌ها، محبت‌ها یا انزجارها، خشم و غضب یا رضایت و خشنودی، ... خودنمایی می‌کند؛ ریشۀ چنین احساساتی در ژرفای روح و روان آدمی فرورفته که هر چه این کمالات بیشتر شود، ارتباطشان با جسم و بدن مادی انسان کاهش می‌یابد.

(حال این سؤال احتمالی را مطرح می‌کنیم که اگر چنین غرایز و احساساتی وجود نمی‌داشت، چه می‌شد؟!).

* اگر احساس درد ناشی از گرسنگی یا احساس برخورداری از لذات خوراکی‌ها و نوشیدنی‌ها نمی‌بود، بیشتر موجودات زنده از جستجو و تلاش برای کسب روزی و نیازمندی‌های حیاتی دست کشیده و دچار هلاکت و نابودی می‌گشتند.

* اگر احساس درد ناشی از لمس اشیای برنده، زیانبار و مرگ‌آور وجود نمی‌داشت، انسان ناآگاهانه و با دستان خویش، تدارک مرگش را می‌دید. نمونۀ بارز این حالت، زمانی است که مثلاً انسانی در اثر حادثه یا ماده بی‌حس‌کننده، دچار بی‌حسی می‌شود؛ حال فرضاً در چنین وضعیتی یک پرستار به قصد کمک به فرد مذکور، به وسیلۀ کیسۀ آب گرم اقدام به گرم نمودن قسمت‌های سرد بدن او نموده و فرد مریض همچنان در حالت بی‌حسی باشد؛ پرستار نیز این عمل را چندین بار تکرار و در هر بار، آب داغ‌تری درون کیسه ریخته و روی بدن مریض بگذارد؛ ملاحظه می‌کنیم که فرد هیچ‌گونه احساس دردی از خود بروز نمی‌دهد، در حالی که پوست بدنش دارد می‌سوزد؛ اما زمانی که بی‌حسی برطرف شده و به خود آید، احساس چنان درد شدیدی در خود می‌نماید که به مراتب بیشتر از درد و آزاری است که قبلاً به خاطر بیماری از آن می‌نالید!

پس احساس درد ناشی از اشیای خطرناک و زیانبار، نعمتی چشمگیر و ضروری جهت محافظت از خود می‌باشد.

* اگر احساس میل و رغبت شدید در پیوند زناشویی میان همسر و شوهر و لذت و خوشی‌های ناشی از آن نمی‌بود، هرگز این دو برای رسیدن به همدیگر تلاش نمی‌کردند و جز در مواردی نادر و از روی اکراه و ناچاری به طرف هم نیامده و یکدیگر را تحمل نمی‌نمودند؛ و نتیجۀ چنین پدیده‌‌ای بدون شک کاهش پی در پی و انقراض و نابودی تدریجی نسل‌های موجودات زنده می‌بود!

* اگر غریزۀ خشم و غضب نمی‌بود، هیچ انگیزه‌ای جهت دفاع و حفاظت از خویش در برابر بدخواهان وجود نمی‌داشت.

* اگر غریزۀ محبت و مهربانی و نوع‌دوستی وجود نمی‌داشت، انگیزه‌ای جهت همکاری‌های اجتماعی و تشکیل ملت یا امتی یکپارچه در ذات انسان‌ها یافت نمی‌شد.

* اگر احساس غریزی تنفر نبود، هرگز انگیزه‌ای ذاتی جهت نفرت و بیزاری از شرارت و بدی‌ها، دوری از پستی‌ها و زشتی‌ها و نیز افراد پست و شرور، در وجود انسان‌ها مشاهده نمی‌شد.

* اگر احساس لذت‌های ناشی از فکر و اندیشه نبود، هیچ محقق یا پژوهشگری در تحصیل شناخت و معرفت‌ها و کسب علوم مختلف، جز به اندازۀ تأمین نیازهای جسمانی و مادی بدنش تلاش نمی‌نمود.

* اگر احساس لذت‌های روانی ناشی از رسیدن به درجات والای عزت و شخصیت نبود، هیچ کس خود را به زحمت نمی‌انداخت تا با پیشی جستن در کسب کمالات انسانی، ارزش خود را بالا برده و بر منزلت و جایگاه اجتماعیش بیفزاید.

* اگر وجود درد و رنج‌های روانی ناشی از احساس پستی و خود کم‌بینی در میان مردم نمی‌بود، انسانیت به پست‌ترین درجات ذلت و خواری نزول کرده و کسی یافت نمی‌شد که برای نجات از این ورطه و رسیدن به درجات والای عزت و شرف، کمترین تلاشی بنماید.

* اگر غریزۀ حق‌دوستی و روحیۀ فضیلت‌جویی و عدالت‌خواهی، و برعکس اگر روحیۀ بیزاری و ناخرسندی از اضداد و نقطه مقابل این خوبی‌ها در درون انسان‌ها وجود نداشت، مردم به دنبال خودکامگی‌ها و شهوترانی‌ها و ستمکاری‌های رذیلانه و پوچ رفته و آن را ترجیح می‌دادند.

اما اینک می‌بینیم که نخبگان و افراد ممتاز بشر، به سوی کسب درجات والا و کمالات بیش از پیش روحی، روانی، لذات پایدار، عمیق و فراگیر، در سعی و تکاپو هستند و راه رسیدن به چنین هدف شایانی را، تنها ایمان به پروردگارشان –الله- می‌دانند؛ به همین منظور سعی در بالا بردن میزان شناختشان از صفات کمال خداوند عزوجل و ژرف‌اندیشی مبنی بر مراقبت دقیق او داشته و با تمام وجود تلاش می‌کنند تا بندگیش را به نیکوترین شیوه ادا، فکرشان را به ذکر وی مشغول، قلبشان را به محبت وی مسرور و نفسشان را به خضوع و خشوع وی مصروف دارند.

اینجاست که درمی‌یابند قوی‌ترین لذت‌های زودگذر جسمانی و برترین لذت‌های خیالی نفسانی قادر نیست با مقدار اندکی از لذت‌های روحی ناشی از ارتباط صحیح و نیکو با خداوند و برخاسته از محبت و بندگی خالصانه‌اش، برابری نماید؛ این در حالی است که چنین لذت‌های روحی، کمترین نقص و خللی در وظایف اعضای جسم مادی یا تأمین نیازمندی‌ها و کسب لذایذ آن وارد نمی‌سازند.

چنین آدم‌های نیک‌اندیش یقین و باور دارند که نعمت‌های پایداری که خداوند در جهان آخرت برایشان مهیا و تدارک دیده، خیلی والاتر و ارزشمندتر، بیشتر و گسترده‌تر، مفید و سعادت‌بخش‌تر، پاینده و جاودانه‌ترند؛ بنابراین در راه رسیدن به رضا و خشنودی پروردگارشان تلاش نموده و تمام گفتار و کردارشان، حرکات و سکناتشان، پی‌جویی و طلب روزیشان، تأمین نیازمندی‌های مادی بدنشان، لذت‌جویی‌هایشان، تعلیم و تعلمشان، بذل و انفاقشان، بخشش و عدم بخشش‌هایشان، داد و ستدهایشان، خشم و خشنودیشان، جهاد و فداکاریشان و بالاخره تمام امور و شئون زندگیشان را در این سو جهت داده و رضای پروردگار را می‌طلبند!... .

***

با توجه به آنچه گفته شد برخی از مردم با نظر و اندیشه در این محرک ذاتی و درونی و تأثیرات و جهت‌دهی‌های آن به موجود زنده، چنین گفته‌اند: این محرک‌ها، همان غرایز است؛ در تعریف غرایز نیز گفته‌اند: این‌ها عوامل و انگیزه‌هایی هستند که زندگی را به سوی هدف و غایت وجودیش، سوق داده و آن را رشد و فراوانی بخشیده و نوع و گونه‌های زندگی را همراه با صفات مخصوصشان حفظ و نگهداری می‌نمایند؛ این انگیزه‌ها همچنین سبب ایجاد عشق و علاقه در گونه‌های حیات جهت حفظ و بقای نسل‌هایشان و توجه و عنایت به پرورش آن گشته است؛ وطن‌دوستی و حس دوستداری سرزمین‌های اجدادی را باعث شده و منجر به بسیاری اعمال عجیب و شگفت‌آور شده که حاکی از رشد و هدایت می‌باشند؛ اما این غرایز با وجود تمام آنچه گفته شد، فاقد هر گونه عقل و تدبیرند.

حال که دانستیم غرایز، فاقد عقد و تدبیر و شعورند، این سؤال پیش می‌آید که با وصف این چه کسی آن‌ها را در جهت انجام کارهای دقیق، استوار و عاقلانه هدایت و رهبری می‌کند که در تحقق بسیاری از عناصر و عوامل هدفدار بر پهنۀ این هستی پهناور، مؤثر و نقش‌آفرینند؟. غریزۀ فاقد عقل و اندیشه که نه توان درک پدیده‌های مورد تصرف خویش را دارد و نه هدف وجودیشان را درمی‌یابد اما در عین حال، حکیمانه کار انجام می‌دهد؛ چه کسی این توان تصرف حکیمانه در پدیده‌ها را در آن به ودیعه نهاده است؟

فیزیکدان مشهور «کریستی موریسون» برخی از اعمال شگفت‌انگیز غریزی در حیوانات را توصیف کرده و سپس بیان می‌نماید که: دلایلی در علوم طبیعی و ریاضیات با قاطیعت تمام، آرا و نظریات منکران خدا را رد می‌کند؛ نظریاتی که این شگفتی‌ها را صرفاً به تصادف محضر نسبت می‌دهند. وی همچنین می‌افزاید: امکان ندارد که چنین اعمالی ناشی از تصادف باشند بلکه نتیجۀ پردازش و مهیاسازی حکیمانه ذاتی حکیم هستند و بس.

این دانشمند در وصف برخی اعمال شگفت‌آور غریزی حیوانات می‌گوید:

«خداوند غریزه‌ای را به پرندگان بخشیده که در هنگام بازگشت از نقاط دور و نزدیک به لانه و کاشانه‌شان به کمک آن، راه درست را تشخیص می‌دهند. مثلاً گنجشک خانگی که در چین و لای خانه‌هایمان لانه‌سازی و زندگی می‌کند، در هنگام پایان فصل پاییز از ترس سرما و در پی گرما به سرزمین‌های گرمسیر جنوبی کوچ می‌کنند ولی با فرارسیدن فصل بهار به زادگاه اولیه‌اش برمی‌گردد.

در ماه ایلول (سپتامبر، شهریور) دسته‌های فراوانی از پرندگان را می‌بینیم که به سمت سرزمین‌های جنوب در حال پروازند؛ حتی گاهی مسافتی حدود هزار میل [۷۵]را بر فراز دریا می‌پیمایند بدون آنکه راه را اشتباه رفته و گم شوند؛ هر گاه کبوتر نامه‌بری را درون قفسی حمل نموده و به مکان دوردستی ببریم، اندکی در اثر صداهای غیرطبیعی و ناهنجار ناشی از سفر، حیرت‌زده می‌شود اما پس از مدتی پلکیدن و گشت در اطراف خود، یکراست راهش را در پیش گرفته و بدون سردرگمی یا گمراهی از همان راهی که آمده به وطن و کاشانۀ خویش برمی‌گردد.

زنبور عسل را می‌بینیم که پس از کاوش و جستجو در پی شهد گیاهان، بدون گم کردن راه، از مسافت‌های دور و نزدیک به کندوی خود باز می‌گردد؛ عجیب‌تر اینکه حتی وزش بادهای شدید نیز که درختان و گیاهان را به حرکت و لرزه درآورده و نشانه‌های راه را از بین می‌برد؛ نمی‌تواند مانع برگشتنش به کندو باشد.

انسان را می‌نگریم که گرچه حواس غریزی او در راهیابی و برگشتن به وطنش نسبت به حیوانات ذکر شده ضعیف است، اما خداوند عقلی به او داده که به کمک آن می‌تواند مثلاً شناوری نظیر قایق و کشتی را ساخته و به وسیلۀ آن‌ها در تاریکی‌های دریا و فضا، راه خود را بازیابد؛ و این می‌تواند جای خالی غریزۀ ضعیفش را پر نماید ... .

اگر اسبی به تنهایی در مکانی رها شود، قادر است در تاریکترین شب‌ها، راه درست را در پیش گرفته و کمترین اختلاف درجۀ سردی و گرمی دما را در اطراف خود احساس نماید؛ همچنین به کمک اشعۀ مادون قرمز بسیار ضعیفی که در دو طرف چشمانش وجود دارد، راه خود را تشخیص می‌دهد.

جُغد قادر است موش خونگرمی را که در نظرش زیباست و در تاریکترین شب‌ها بر روی گیاهان سرد و نمناک حرکت می‌کند، تشخیص داده و به خوبی ببیند».

حالا بگویید که آیا این‌ها ناشی از تصادف کور و بی‌شعور است یا نتیجۀ پردازش و مهیاسازی حکیمانۀ ذاتی حکیم؟ [۷۶]

***

اکنون نگاهی به نوزاد کوچک انسان بیاندازیم؛ آیا عجیب نیست که این طفل نوپا بدون آنکه شیرخوارگی را از کسی آموخته و یا چیزی از این امر حیاتی را با فکر خویش درک نماید، از همان ابتدای تولد بر اساس الهام، قادر به انجام این عمل ارزشمند است. جالب اینکه کودک در این مقطع زمانی، توانایی هیچ‌گونه تفکر منسجمی نداشته و بیشتر حرکاتش ناشی از نیازهای غریزی یا عکس‌العمل‌های رفتاری است.

اما چه کسی روش شیرخوارگی را به این کودک تازه به دنیا آمده آموخته و آن را به نیکوترین صورت در درونش نهاده و قدرت مکیدن را در این سن به وی عطا نموده است؟ حال که می‌دانیم مکیدن، عمل شکافندگی طاقت‌فرسایی است؛ اما چگونه دقیقاً همزمان با آماده شدن پستان و پر شدن از شیر و غذای مهیا، این عمل توسط نوزاد انجام گرفته است؟ چگونه این پستان در بهترین نقطۀ بدن مادر جهت حضانت و شیردهی نوزاد قرار داده شده است؟ چگونه درخت پربار مهر و محبت مادری، در سینۀ مادر کاشته شده تا از کودکش مراقبت و به او مهر ورزد؛ آستین خدمتش را بالا زده و اذیت و ناراحتی‌ها را از او دور سازد؛ به خاطرش شب زنده‌داری کند؛ بر گریه‌هایش بگرید و بر خنده‌‌های کودکانه‌اش بخندد؟ و بالاخره چگونه این همه مراحل را به طور مرتب و پی در پی در دوره‌های متوالی تا سن بلوغ و پختگی و کمال بچه پشت سر می‌گذارد؟ چگونه پستان مادر به مثابۀ بهترین کارخانه جهت تولید بهترین و مناسب‌ترین شیر و غذای کودک، شکل گرفته و سر و سامان یافته است؟ و چگونه مقدار عناصر تولیدی موجود در شیر این کارخانه، متناسب با نیازمندی‌های سنی کودک در دوره‌های متفاوت است؟ چگونه این شیر، همیشه گرم و تازه و متناسب با دمای بدن طفل است که نه داغ و سوزنده و نه سرد و آزاردهنده است؟ شیر آماده، خاصیت مهم دیگری نیز دارد و آن، محفوظ نگاه داشتن بدن کودک در برابر میکروب‌ها و بیماری‌های واگیردار می‌باشد؛ اگر چنین نبود، احتمال داشت که بدن نوزاد رشد نکرده و به مرحلۀ کمال و پختگی خود نرسد!.

در اینجا لازم است به گوشه‌ای از اظهارات پزشکان در رابطه با شیر مادر اشاره نماییم که با دست توانای خداوند جهت تغذیۀ کودک مهیا گشته است.

تمام پزشکان بر این نکته اتفاق دارند که شیر مادر از هر شیر حیوانی یا مصنوعی دیگر بهتر است، زیرا در بردارندۀ تمام نیازمندی‌های کودک می‌باشد ... .

آن‌ها افزوده‌اند که یکی از مهم‌ترین علل مرگ و میر کودکان، تغذیۀ آن‌ها از غذاهای غیر شیر مادر می‌باشد و به همین جهت تأکید نموده‌اند که لازم است کودک حتماً از شیر مادرش تغذیه کند و به هیچ‌وجه جایز نیست از شیر حیوانی یا شیرخشک مصنوعی به جای شیر مادر به نوزاد داده شود.

روان‌شناسان اجتماعی در تحقیقاتشان بدین نتیجه رسیده‌اند که میزان ارتکاب جرم و جنایت، در میان افرادی که در کودکی از شیرخشک مصنوعی استفاده نموده‌اند، به مراتب بیشتر از کودکانی است که از شیر مادر تغذیه کرده‌اند؛ این بدان علت است که در ایام شیرخوارگی از مهر و محبت مادری بی‌نصیب بوده‌اند.

بنابراین هرگز جایز نیست که مادر به هر دلیلی از شیر دادن بچه‌اش خودداری نموده و شیرخشک به او بدهد؛ چرا که این کار موجب تغییر و دگرگونی در ساختار طبیعی کودک خواهد شد که خداوند در بهترین شکل، آن را اتقان بخشیده است.

کالبدشکافان، اوصاف و خصوصیات حیرت‌آوری از پستان مادر، این کارخانۀ سازندۀ شیر و غذای مناسب کودک ذکر کرده‌اند؛ مثلاً گفته‌اند: غده‌های روزنه‌ای شکل درون پستان ـ که به خوشه‌های شیری نیز مشهورند ـ شیر و تمام عناصر موجود در آن را می‌سازند؛ این عناصر از راه شیر وارد پستان مادر می‌شوند تا توسط خوشه‌های شیری یا غده‌های شیرساز، پس از تغییر و تحولات لازم، تبدیل به شیر مناسبی برای نوزاد گردند.

آیا تمام این خواندنی‌ها و شنیدنی‌ها، انسان را به تعجب وانمی‌دارد، و آیا هر فرد عاقل و خردمندی را با زبان حال، به سوی آفریدگار و پروردگار دانای حکیم فرانمی‌خواند؛ پروردگاری که با اختیار و ارادۀ مطلق خود هر چه بخواهد می‌کند؟!

[۷۵] میل: Mille، مقیاس طول که اندازه آن مختلف است. هر میل انگلیسی ۱۶۰۹ متر؛ هر میل دریایی ۱۸۵۲ متر؛ در عربی میل به معنی مسافتی به اندازه مدّ بصر در روی زمین یا چهار هزار ذراع گفته می‌شود (فرهنگ فارسی عمید) (مترجم). [۷۶] رجوع کنید به کتاب «العلم یدعو للإیمان» فصل هشتم تحت عنوان «غرائز الحیوانات» و فصل شانزدهم زیر عنوان «مصادفه».