بخش سوم: موضعگیری ملحدان معاند
دلایل ایمان به خداوند عزوجل از همۀ جنبههای فکری، قلبی، روحی و وجدانی، انسانها را در خود پیچیدهاند؛ تنها جنبهای از جوانب متعدد وجود انسان، که به کمک آن نمیتوان خدا را عیناً مشاهده نمود، جنبۀ مشاهدۀ حسی به وسیلۀ حواس ظاهری میباشد. اگرچه میدانیم که حواس ظاهری انسان، قادر است از راه مشاهده، بسیاری از آیات و نشانههای دال بر وجود خداوند را به ما بشناساند، اما ذات مبارکش در جهان غیب و پنهان از دیدگان مخلوقات میباشد تا بدینوسیله فکر و اندیشه و ارادۀ انسان را مورد آزمایش قرار دهد که آیا با تکیه بر دلایل وجودی، و مشاهدۀ آثار صفات والایش در مخلوقات و به کمک تواناییهای فکری و از راه پیگیری علل و عوامل و قوانین و سنتهای جاری در پدیدهها و آفریدههایش، به وجود ازلی و بیهمتایش ایمان میآورد یا خیر؟
آیا برازندۀ انسان خردمند و بادرایت است که تمام ویژگیهای انسانی و وجوه تمایز با حیوانات را به کلی از خود زدوده و مانند چهارپایان، تنها بر حواس ظاهریش تکیه زند و هرچه را که از راه مشاهدۀ حواس ظاهری درک نکند رد نموده و وجودش را نپذیرد؟
این درست همان موضعی است که دشمنان دین خدا آن را برگزیده و مردم را به سویش فرامیخوانند، البته فریبخوردگان خودخواه و سبکسَر نیز در این ورطه گرفتار میشوند.
این همان موضعی است که ملحدان در مسئلۀ ایمان به خدا بدان اکتفا مینمایند، اما در برخورد با سایر مسائل زندگی و امور دنیاییشان تنها به اتخاذ این روش بسنده نمیکند؛ در مسائلی مانند باور به قوانینی که از راه استنباط ذهنی به آن دست یافتهاند، باور به روانکاویهایی که هرگز چیزی از حقایق آن را از راه حواس مشاهده نکردهاند، باور به اندیشههای پیشرفت و تکامل که جزئی از آن حتی در آزمایشگاهها نیز قابل تجزیه و آزمایش محسوس به حواس ظاهری نیست و ...، درست بر خلاف موضعگیرییشان در رابطه با مسئلۀ خداشناسی عمل میکنند.
این چه تناقضاتی است که سرهم میبافند و به آن چنگ میزنند؟
چرا از اقرار بر وجود آفریدگارشان اینگونه میگریزند؟ آیا بدین خاطر است که آنها را آفریده، اکرامشان نموده، خردمندشان گردانیده، ابزار شناخت را در اختیارشان نهاده، گوش شنوا و چشم بینایشان بخشیده و انواع بیشمار نعمتهای ظاهری و باطنی را بدانها ارزانی داده است؟!
ما راهیافتگان حقیقت و مؤمنان به خدا، نه تنها این موضعگیری را به آنان تبریک نمیگویم بلکه بر حال زارشان گریه میکنیم و غصۀ آجالشان را میخوریم، و برایشان آرزوی راهیابی برای حقیقت و ایمان به خداوند مینماییم. اما اگر چنان که علیرغم هوشیار شدن و شناخت حقیقت و با اختیار و ارادۀ خویش، همچنان در انتخاب این موضع معاندانه و استمرار بر آن باقی بمانند، باید منتظر عواقب وخیم عناد و لجاجت، پافشاری بر باطل و مخالفت با خالق عظیمشان بوده، و پیامدهای این موضعگیری نسنجیده و دور از خرد را بر دوش گیرند؛ چرا که اگر به آیات و نشانههای خداوند در هستی توجه میکردند، یا بیانات پیامبران الهی را نادیده نمیگرفتند، یا به هشدارها و انواع بیمدادنهای بدفرجامیشان وَقعی مینهادند، یا نمونههای عقاب و عذاب وارد خداوندی در این دنیا بر ملتهای کافر پیشین را مورد عبرت و پند قرار میدادند، هرگز و هرگز چنین روش معاندانه و لجوجانهای را در پیش نمیگرفتند. از این فراتر نمیتوانیم کار دیگری برایشان انجام دهیم جز آنکه خطاب بدانها بگوییم:
ای منکران خدا، شما با وجود این همه دلایل که فرارویتان قرارگرفته و این همه تذکردهندگانی که از راه وعد و وعید بر شما اتمام حجت نمودهاند، باز هم بر موضع عناد و عصیانگری پافشاری به خرج داده و بر آفریدگار خویش شوریده و به حریمش تجاوز نموده و در حقیقت بر خویشتن ستم روا داشتهاید.
پس حالا که قصد بازگشت از مسیر انحرافیتان را ندارید، بشتابید به سوی سرنوشتتان؛ سرنوشتی پر از عذاب و بدبختی ابدی؛ چه بدعاقبتی است این جهنم سوزان که با دستان خویش مهیا نموده و همیشه در آن خواهید ماند! اما باز هم ما گروه مؤمنان به خداوند باری تعالی، همچنان بر حال شما دلسوزی نموده و اندوه فرجامتان را به دل میگیریم و بار دیگر خطاب به شما میگوییم: اگر در حالت شک و تردید به سر میبرید، یا تحت تأثیر محیط خاصی قرار گرفتهاید و نمیتوانید خود را از آن برهانید، یا از مفاهیم و اصطلاحات خاصی متأثر گشتهاید که بر عقلتان سایه افکنده و نمیگذارد جانب حق را ببینید، دو راه بیشتر پیش رو ندارید: ۱- یا پس از این همه روشنگری و اتمام حجتها بر شما، باز هم بر راه و عقیدۀ باطل خویش اصرار میورزید، که در این صورت جایی برای دلسوزی و غمخواریتان باقی نمیماند؛ چرا که اگر عقل داشته باشید، بهتر آنست خودتان بر حال خویش دلسوزی و غمخواری نمایید؛ اما با کمال تأسف ملاحظه میکنیم که شما با خود خواهیتان میخواهید از قید و بند تکالیف پروردگار آزاد باشید تا در دام بندگی غیر خدا افتاده و مانند طعمهای بیارزش، قربانی هوا و هوس و شهوترانیهایتان گردیده و اسیر شیاطینی شوید که شما را در جهت منافعشان بر علیه خودتان، سرزمین و ملتتان، عزت، شرافت و تاریخ درخشانتان به کار میگیرند.
۲- (یا اینکه به خود میآیید و بر حال خویش دلسوزی میکنید)؛ لذا اگر عقلتان را درست به کار ببندید و از هوا و هوستان پیروی نکنید، انسانهای شیطانصفت با انگیزههای مادی و سیاسی خویش نمیتوانند با وسوسهها و دسیسههایشان در افکار شما نفوذ نموده، آن را فاسد کرده و از کار بیاندازند، یا ذهنیت ایمانی را از آن بزدانید؛
اگر خیر و صلاح و سعادت و نجات خویش را خواهانید و حاضر نیستید مانند حیوانات زبان بسته در خدمت دیگران باشید که فقط بخورید و بیاشامید تا از شما بهرهکشی نموده و سرانجام روانه قربانگاهتان سازند و بالاخره وارد جهنم پر از عذاب گردید؛ هر چه زودتر در اوضاع خودتان بنگرید و به عاقبتتان بیاندیشید.