مشعل های فروزان در شناخت یزدان

فهرست کتاب

فصل چهارم: دلیل حدوث و قانون سببیت

فصل چهارم: دلیل حدوث و قانون سببیت

اگر (همان‌طوری که در فصل‌های پیشین گفتیم) هستی موجود، حادث و غیر ازلی باشد، ناگزیر باید خالقی وجود داشته باشد تا او را ایجاد نماید؛ بدیهی است که این خالق باید موجودی ازلی، غیر حادث و دارای صفات علم، قدرت، حکمت و اختیار باشد.

حقایق موجود در هستی و معیارهای عقلی که به کمک آن به هستی و حقایق موجود در آن پی می‌بریم، هر دو بر ضرورت وجود موجودی اول و بی‌ابتدا اقتضا می‌نمایند، زیرا در غیر این صورت محال بود چیزی وجود داشته باشد؛ چرا که عدم محض، به خودی خود قادر و مستعد برای حرکت به سوی وجود نمی‌باشد.

با رسیدن به این حد از درک و فهم، گره از سؤالات مطرح شده در زمینۀ راز وجود ازلی و سبب وجودیش گشوده می‌شود، زیرا چنین سؤالاتی بی‌جا و بر خلاف اصل می‌باشند؛ اگرچه عقل بشر به دلیل محصور بودن در دایرۀ ادراک امور متناهی، از درک موجودات غیر متناهی و نامحدود عاجز است.

گاهی منکران وجود خدا، چنین می‌گویند: چرا نپذیریم که وجود ما و هستی فراگیر اطرافمان، از ماده‌ای ‌ازلی نشأت گرفته و سپس در اثر تغییر و تحول بدین حالت درآمده است؟

پاسخ رد به چنین افرادی، هم در منطق و معیارهای عقلی، و هم در واقعیت‌های هستی به خوبی ملاحظه می‌گردد که اکنون به تبیین هر دو جنبه می‌پردازیم:

۱- حکم منطق و معیارهای عقلی در خلال مشاهدۀ دگرگونی‌ و تغییر و تحولات مستمر پدیده‌های هستی این است که: عالم هستی حادث است نه ازلی؛ زیرا ازلی بودن هستی، مستلزم ثبات و بقای ماده و صورت یا کیفیت آن می‌باشد، چرا که ماده از صورت و کیفیت خویش جداشدنی نبوده و لذا ضرورتاً باید صورت و کیفیت اولیۀ ماده، مقارن با همان مادۀ اولیه و ازلی باشد. و این حقیقتی بدیهی است که موجود ازلی هرگز نباید با چیزی مواجه شود که منجر به نیستی و عدمش گردد.

اما سیر ظاهری تغییر و تحولی که در پدیده‌ها نظاره‌گرش هستیم، به خوبی کیفیات ماده و صورت پذیری‌های پی در پی آن را از حالتی به حالت دیگر، به ما نشان می‌دهد که خود بیانگر این حقیقت است که ماده، فاقد هر گونه صورت یا کیفیت ازلی می‌باشد.

بدین ترتیب از راه منطق صحیح روشن ساختیم که هستی کهن، ازلی نیست؛ در این صورت ثابت می‌گردد که حادث بوده و نیاز به خالقی دارد تا آن را از حیث عدم به بازار وجود آورده باشد؛ و این منطق مؤمنان است.

۲- اما واقعیت‌های موجود در جهان هستی به گونه‌ای گویاست که محققان دانشمندان متخصص در پدیده‌های مختلف مادی را بر آن داشته، تا مجموعاً بر حادث بودن هستی و سیر نزولی و نیست‌گرایی آن، اعتراف نمایند.

در مقاله‌ای که «ادوارد لوترکیسل» استاد و مدیر گروه رشتۀ زیست‌شناسی دانشگاه «سان‌فرانسیسکو» نوشته، چنین آمده است: «برخی چنین تصور می‌کنند که باور به ازلی بودن هستی، از باور به وجود خدایی ازلی دشوارتر نیست؛ اما باید خاطرنشان کرد که اولاً قانون دوم ترمودینامیک، اشتباه بودن این نظریه را اثبات نموده، و ثانیاً همۀ علوم به روشنی اثبات کرده‌اند که امکان ندارد جهان هستی، ازلی باشد؛ لذا علاوه بر اذعان به پیدایش ناگهانی هستی، ایجاد آن را در حدود پنج بیلیون سال قبل تخمین زده و بیان کرده‌اند که هستی دائماً در حال بروز و انتشار صورت‌های جدیدی از پدیده‌ها، از مبدأ اولیۀ وجودشان می‌باشد.

یقیناً هرگاه دانشمندان و محققان با روحیۀ حقیقت‌جویانه، امانتدارانه و پرهیز از تنگ‌نظری و تعصب برخواسته‌های شخصی خویش، نظری بر دستاوردهای علمی و دلایل تجربی مبنی بر اثبات وجود خدا افکنده و عقل و احساسات خویش را به درستی به کار اندازند، بدون شک بر وجود خداوند اعتراف خواهند نمود. و این تنها راهی است که بتوان به کمک آن، به تفسیر و پی‌جویی حقایق پرداخت؛ چرا که کاوش‌های علمی با عقل و اندیشه‌ای باز و رهیافته، سرانجام به درک و فهم سبب اول، یعنی الله تعالی منجر خواهد گشت». [۵۳]

به منظور تحقق یافتن هدف اصلی مورد نظر در این مبحث، یعنی اثبا‌ت پدیدۀ حدوث و نو شدن در هستی و مظاهر متعدد آن، بایستی اقدام به جستجو و بررسی در مورد موجودات هستی، اعم از موجودات مادی محسوس و موجوداتی که خارج از دایرۀ حواسمان هستند، نموده و نتیجۀ این تحقیقات و پژوهش‌ها را با تأمل و اندیشه و از راه دلالت‌های عقلی پیگیری و تفحص نماییم.

در این میدان آزمایش و پژوهش، از یک فرد معمولی گرفته که صرفاً در ظواهر پدیده‌ها می‌نگرد، تا فردی که به تفکر و اندیشه در ورای پدیده‌ها می‌پردازد، یا جستجوگری که با استفاده از وسایل تجربی به تحقیق و بررسی اشتغال می‌ورزد، هر کدام به گونه‌ای این حقیقت را درمی‌یابند که تمام اجزای هستی از کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین و از آشکارترین تا پنهان‌ترین جزء آن، دستخوش تغییر و حدوث غیر قابل انفکاک هستند. هر اندازه که جستجوگران و محققان به ژرفای این اجزا و پدیده‌ها غور نمایند، این سیر تغییرپذیری را ملاحظه می‌کنند؛ نتیجتاً اینکه همگی اجزای مرکب، بسیط، کلی، جزئی در جهان هستی، در دایرۀ حدوث و تغییر واقع گشته‌اند. این حوادث شیمیایی و فیزیکی در اجزای پدیده‌های هستی، حوادثی پی در پی و مستمر می‌باشند.

(اکنون به ذکر شواهد و نمونه‌هایی در این زمینه می‌پردازیم):

۱- برای مثال، بذرها را مشاهده می‌کنیم که در نتیجۀ ترکیب با آب و خاک، تبدیل به نبات، درختان، میوه‌جات و بذرهایی نظیر بذر اولیه از قبیل عناصر شیمیایی، فیزیکی، بسیط یا مرکب خواهند شد.

۲- غذاهای گوناگون را مشاهده می‌کنیم که در بدن موجودات زنده تبدیل به خون، گوشت، استخوان، عصب، چربی، نطفه، بیضه و سایر عناصر مختلف با خصوصیات، ویژگی‌ها، عوارض، اشکال و اعمال مستقل و جدا از هم می‌گردند.

۳- آن‌گونه که ستاره‌شناسان و کارشناسان علم نجوم می‌گویند و خود نیز تا اندازه‌ای لمس می‌کنیم، ملاحظه می‌نماییم که اجرام آسمانی شناور در فضای افلاک و کهکشان‌های بزرگ عالم به طور مُداوم در حال تغییر و تحولات دامنه‌دار و شگفت‌آوری هستند.

۴- حرکت مُداوم و تحول برانگیز اتم‌ها را از زبان اتم‌شناسان می‌شنویم که برایمان از خصوصیات اتم و الکترون‌های منفی و مثبت سخن می‌گویند و حتی خودمان نیز آثار دستاوردهای این دانشمندان را که ناشی از حرکت نیروهای اتمی در مدارهای کوچک و بسته می‌باشد، مشاهده می‌نماییم.

۵- فیزیکدانان ما را از تبدیل شدن صدا (صوت) به نیروی الکتریسیته، تبدیل الکتریسیته به لرزش‌ها و نوسانات فضایی و تبدیل مجدد آن به صدا خبر می‌دهند که پس از این کنش و واکنش‌ها، دستگاه‌های (طبیعی یا مصنوعی) گیرندۀ صدا، آن را دریافت می‌دارند. رویۀ طبیعی در رابطه با تصویرها، شکل‌ها و رنگ‌های گوناگون نیز بر همین منوال است. البته ما نیز به طور عادی گاهی این تحولات و انعکاسات را درک می‌کنیم.

۶- پدیدۀ تبخیر آب و تبدیل بخار آن به ابر را همه مشاهده می‌کنیم که پس از مدت زمانی تبدیل به ابری تیره گشته و سپس به صورت باران بر زمین‌های خشک و بی‌حاصل، تشنه و مرده فرو باریده و منشأ خیر و سرزندگی در آن دیار می‌گردد.

۷- طبیعیدانان می‌گویند که ذغال در طول زمان‌های دراز و در نتیجۀ حرارت و فشارهای درونی زمین، تغییر وضع سنگ‌ها و صخره‌ها از حالتی به حالتی و از صفتی به صفتی دیگر، و فشارها و حرارت مجدد، تبدیل به «الماس» می‌گردد.

۸- ما به وضوح، در توالی روز و شب، طلوع و غروب ماه و خورشید، ظهور و افول ستارگان، تعاقب فصل‌های سال، سرما و گرما و ... شاهد تغییرات و دگرگونی‌های پی در پی هستیم.

۹- تغییر و تحولات موجود در دو پدیدۀ حیات و مرگ را شاهدیم؛ گرچه حیات، منشأ تحولات بسیار شگفت‌انگیزی است اما در عین حال مملو از اسرار نهانی می‌باشد که تا زمان مرگ، همچنان پوشیده بوده و با عارض شدن مرگ، آن‌ها نیز به خاموشی می‌گرایند.

به همین ترتیب در اشیاء و پدیده‌های بی‌شمار دیگر هستی نیز چنین حالتی حکمفرماست و تنها نوع تغییر و حرکت فرق می‌کند؛ مثلاً تغییر و تحول برخی از پدیده‌ها نظیر حیوانات و نباتات، نمایان و سریع است، اما در برخی دیگر کُند و آرام؛ مانند تغییراتی که در جهان ستارگان و اجسام سخت و جامد رخ می‌دهد و بعد از گذشت هزارها یا میلیون‌ها سال مشاهده می‌گردد. بنابراین، ما هم‌اکنون در جهانی زندگی می‌کنیم که می‌توانیم آن را «جهانی دگرگونی‌ها (متغیرات)» بنامیم.

لذا می‌گوییم: تغیر و دگرگونی‌ از نظر عقل، لازمۀ معنی حدوث است و حتی در مورد ساده‌ترین دگرگونی‌های محسوس، یعنی تغییر مکانی اشیاء از جایی به جای دیگر صدق می‌کند.

اگر فرض نماییم که جسمی از مکانی که قبلاً در آن بوده، به مکان دیگری که در آن نبوده، انتقال داده شده، چنین نتیجه می‌گیریم که نسبت به مکان قبلیش، دستخوش «حدوث عدم» گشته و در مکانی که اکنون در آن قرار گرفته، «حدوث وجود» در این مکان، بر آن عارض شده است؛ پس در هر صورت، «حدوث» حاصل شده است.

اما اگر به تغییرات جوهری بپردازیم که شامل دگرگونی ترکیبات، صفات، خصوصیات و ... می‌شود، پی در پی حدوث حاصل می‌گردد.

سپس می‌گوییم:

با ملاحظۀ قوانین فراگیر حاکم بر هستی، که جزئی ولو اندک از پدیده‌های طبیعی نیز از تیررسش خارج نبوده و جزو بدیهیات عقلی و معارف تجربی عُقلا و علما می‌باشد، درمی‌یابیم که باید برای هر تغییری که در عرصۀ هستی پهناور حادث می‌شود، سبب کافی موجود باشد.

در ادامه می‌گوییم که: هیچ شخص خردمندی نمی‌پذیرد که حتی ساده‌ترین نوع دگرگونی‌ها که همان دگرگونی مکانی باشد، به خودی خود و بدون سبب خارجی صورت بگیرد، چرا که چنین مقوله‌ای هرگز با بدیهیات عقلی، در زمینۀ «سببیت» تطابق و همخوانی نداشته و حتی از طریق استقرای صحیح می‌فهمیم که با واقعیات موجود در هستی نیز مطابق نیست؛ و این یکی از قوانین همیشه استوار جهان هستی به شمار می‌آید.

این قانون پایدار (که از آن سخن گفتیم)، به ما می‌گوید که هستی سراسر تغییر و تحول، که حتی برای نمونه یک موجود پایدار و مطلقاً موجود در آن به چشم نمی‌خورد، ناگزیر از وجود سبب و علتی اولیه در وجود یافتن و تغییر پذیری‌هایش می‌باشد؛ این سب اولیه، عقلاً بایستی ازلی و واجب‌الوجود باشد؛ چرا که در غیر این صورت، آن نیز جزو متغیرات بوده و نیاز به سببی دیگر پیدا خواهد نمود.

بنابراین دریافتیم که «قانون سببت» جهت صورت گرفتن دگرگونی‌های موجود در اشیاء و ایجاد شییء از نیستی به دایرۀ وجود، از جملۀ بدیهیات عقلی هر خردمندی است که آن را قبول دارد. برای روشن شدن بیشتر قضیه، به ذکر مثالی می‌پردازیم:

فرض کنید که تمام دارایی و نقدینۀ خویش از قبیل پول، طلا و نقره‌هایتان را داخل کیسۀ معینی نهاده‌اید، سپس آن را درون صندوق مخصوصتان گذاشته و درش را قفل می‌نمایید؛ اما یک روز به قصد کاری از منزل بیرون رفته و صندوق را در خانه جا می‌گذارید؛ وقتی که برگشتید می‌بینید کیسۀ پولتان درون صندوق نمانده و هر چه می‌گردید آن را نمی‌یابید؛ پس از مدتی همان کیسۀ پول را داخل صندوق همسایه‌تان پیدا نموده و جهت بازپس‌گیری پولتان به دادگاه شکایت می‌نمایید. اگر همسایۀ شما در دادگاه و در پیشگاه قاضی ادعا کند که وی کیسۀ پول را دیده که خود به خود راه افتاده و ضمن طی مسافت فضای بیرون، به دیوار خانۀ آن‌ها رسیده و قفل‌های در نیز خود به خود باز شده یا دیوار شکافته شده و بدین ترتیب بدون هیچ مانعی به نزد صندوق وی شتافته و خود را بدون آن انداخته است؛ لذا وی نیز آن را به فال نیک گرفته و از دریافت چنین ثروتی خوشحال گشته است؛ آیا شما چنین ادعایی را خواهید پذیرفت؟ نه تنها شما بلکه آیا هیچ فرد عاقل دیگری نیز، چنین خرافه‌گویی و خیال‌بافی‌هایی را قبول نمی‌کند؟!

حال که قضیه روشن شد و دانستیم که ساده‌ترین نقل و انتقال‌های مکانی نیز به خودی خود بدون سبب صورت نمی‌گیرد، آیا منصفانه است که ادعا نماییم تغییر و دگرگونی‌های جوهری در تجزیه و ترکیب و تبدیل خاک به غذاهای گوناگون و تبدیل جسد مرده و فاقد حیات به بدن‌های زنده و متحرک و دارای صفات متعددی از قبیل درک و احساس، شعور و عقل و ...، خود به خود و به طور تصادفی انجام پذیرفته است؟!

منکران خدا از ما می‌خواهند که عقل‌هایمان را کنار گذاشته و بر دلایل صحیح علمی و مشاهدۀ استقرایی پشت پا بزنیم؛ دلایلی که ما را به سوی «قانون سببیت» در عرصۀ گیتی راهنمون می‌گرداند؛ بدین طریق قصد دارند ما را نیز شریک خرافه‌گویی‌ها و باورهای دور از عقل و دلیل خویش نمایند که گویا تمام حوادث و دگرگونی‌های هستی، خود به خود و بدون یاری جستن از نیروی دیگری رخ می‌دهد.

آنان خیال دارند که ما نیز همانند خودشان بدون دلیل عقلی و علمی، وجود پروردگار و خالق هستی را انکار نماییم؛ در حالی که قانون فراگیر بر هستی و تغییرات آن، نقیض چنین پنداری را اثبات می‌کند. شرط سبب بودن چیزی، این است که بنا به حکم عقل و واقعیت، باید دارای صفات شایسته‌ای جهت ایجاد مسبب یا شکل‌دهی تغییراتی در متغیر خویش باشد و گرنه، یا سبب به حساب نمی‌آید و یا سببی ناقص و محتاج به غیر خواهد بود.

به منظور روشن شدن مطلب، توضیحاتی می‌دهیم:

اگر بر فرض مثال، یک وسیلۀ نقلیه را در نظر بگیریم که ظرفیت حمل محموله‌ای بیست تُنی داشته باشد، بایستی جهت کشیدن محموله‌اش، دارای قدرت کشش بالغ بر بیست تُن باشد؛ خواه این نیرو را صرفاً از یک نقطه یا از دستگاه‌های متعدد دریافت دارد.

یک عمل فنی جدید و بدیع نیاز به ایجاد مهارت‌ها و نیروها (و تخصص‌های) فنی کافی دارد تا به خوبی شکل بگیرد و نتیجه‌بخش باشد.

یک دستگاه پیچیدۀ صنعتی، از طریق علم مکانیک و مهندسی خاص و مهارت‌های فنی ویژه‌ای وجود می‌یابد.

یک قصیده شعر روح‌افزا، تنها از جانب شاعری خوش ذوق و دارای طبع و سلیقۀ والای شعری ساخته می‌شود. بالاخره اینکه، آفرینندۀ نیرو و استعداد، بایستی خود نیز دارای قدرت و توانی بالغ بر نیروهای خلق شده‌اش باشد.

آنچه سبب ایجاد حیات در جانداران است، خود نیز باید آراسته به صفت حیات و زندگی باشد.

آنچه سبب بروز اعمال حکیمانه در هستی است، باید خود نیز دارای حکمت، علم، اراده و اختیار باشد.

سرانجام آنچه که منشأ ایجاد دگرگونی‌های موجود در هستی است، بایستی تمام صفات کمال را دارا و به دور از هر نقصی باشد. حال که فهمیدیم هیچ کدام از عناصر موجود یا غیرموجود هستی، به دلیل احتیاج ذاتی و درونی خویش، قادر به ایجاد هستی موجود و حوادث و دگرگونی‌های آن نمی‌باشند، بی‌گمان در ورای تمام پدیده‌ها، سببی اولیه وجود دارد که آراسته به صفات حیّ(زنده)، علیم (بسیار دانا)، مُرید (دارای ارادۀ قوی)، قدیر (بسیار توانا)، حکیم (بسیار نکته‌دان)، سمیع (بسیار شنوا)، بصیر (بسیار بینا)، رئوف (بسیار مُشفق)، رحیم (بسیار مهربان) و سایر صفات کمال است؛ ذاتی که بیرون از دایرۀ هستی و دگرگونی‌های آن بوده و بالاتر از آن، منشأ صدور نیرو و استعدادهای کوچک و بزرگ هستی است که در اثر خلاقیت و آفرینندگی او، تغییر و تحولات سرسام‌آور و حوادث شگفت‌انگیز جهان، شکل گرفته و هموست که نقش حیات و زندگانی را در برخی موجودات نهاده، و از عطای خویش عقل‌ها و افکار مُزین به دانش و معرفت را خلق نموده و با علم و اراده و حکمت بی‌مُنتهایش نوآوری‌های متقن و بدیع را سامان داده و با رحمت خویش تمام بندگان را زیر چتر عنایت و مهر فراوانش سکونت بخشیده است.

هر عقل سالمی حکم می‌کند که چنین ذاتی باید منزّه از دگرگونی، تحول و سستی، آراسته به صفاتی ثابت و پایدار و نیز واجب‌الوجود در ذات و صفات باشد که سلسلۀ تمام اسباب و علل به وی منتهی گردد.

اکنون که دانستیم «قانون سببیت»، یکی از قوانین بدیهی نزد عقل‌های آدمیان است و تمام سطوح و طبقات بشری در این امر بدیهی مشترک می‌باشند، لازم است این حقیقت را نیز درک نماییم که همین قانون می‌تواند سبب هدایت انسان به سوی باور و ایمانی راستین به خالق پروردگار باشد و تمام افراد بشری را در همۀ طبقات و دوره‌های سنی، علمی و مراتب اجتماعی دربرگیرد؛ از طرف دیگر می‌تواند حجتی قاطع و بازدارنده در مقابل منکران خدا و تبهکاران مستکبر و فاسقان از خدا بی‌خبر به شمار آید.

در مناقب امام ابوحنیفهتچنین نقل می‌کنند که روزی جمعی از منکران وجود خدا، از وی خواستند تا با آنان به مجادله پرداخته و دلایل اثبات وجود خدا را بر ایشان اقامه نماید؛ امام نیز موعدی را جهت مناظره معین نمود. وقتی که زمان تعیین شده فرارسید، حضور امام به تأخیرافتاد، انتظار آنان به درازا کشید و گمان کردند که وی از انجام مناظره شانه خالی نموده و در رفته است.

در همین اثناء بود که امام سر رسیده و با سرزنش آنان روبرو گردید؛ وی برای توجیه تأخیرش، عذری را بدین‌گونه ساخته و پرداخته نموده و گفت: قایقرانی را که قرار بود مرا به محل تعیین شده در ساحل رودخانه برساند، نیافتم و لذا با ناامیدی تصمیم بازگشت به منزل گرفتم؛ در همین هنگام دیدم که ناگهان چند تخته چوب صاف، خود به خود راه افتاد و با پیوستن به همدیگر تبدیل به قایقی شدند؛ من نیز شگفت‌زده بر آن سوار شده و نزد شما آمدم.

همگی گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنی؟ مگر امکان دارد کشتی خود به خود ساخته شود؟

آنگاه امام فرمود: این همان چیزی است که مرا به خاطرش دعوت به مجادله نموده‌اید؛ شما ساخته شدن خود به خودی یک قایق را قبول ندارید، اما در عین حال ادعا می‌کنید که هستی به این بزرگی، به طور تصادفی و خود به خود به وجود آمده است!.

با این پاسخ امام، تمامی منکران سرگشته و خجلت‌زده و بسیاری از آنان به وجود خدا ایمان آوردند.

یکی از طبیعیدانان مشهور جهان به نام «آندرو کانوی آیوی» مقاله‌ای را با عنوان «وجود خداوند، حقیقت مطلق» به رشتۀ تحریر درآورده که در آن چنین آمده است:

«هیچ کس نمی‌تواند نادرست بودن قانون سببیت را اثبات نماید، زیرا در این صورت می‌بایست تمام زنده‌ها، نیست و معدوم باشند؛ عقل آدمی جز بر اساس همین قانون نمی‌تواند تحلیل و برداشت‌های صحیحی از حقیقت و واقعیت داشته باشد؛ لذا من نیز این را پذیرفته و اذعان می‌دارم که قانون سببیت دارای وجودی حقیقی می‌باشد». [۵۴]

قرآن کریم نیز در بسیاری از آیات شریفه از قانون سببیت بر وجود خدای پروردگار استدلال می‌نماید.

از آن جا که ما به لحاظ لفظ و معنا از قانون سببیت یاد نمودیم، قرآن کریم با لطیف‌ترین لفظ از سبب الأسباب (سبب اولیۀ همۀ موجودات)، تعبیر کرده است؛ لفظی که متناسب با ربوبیت می‌باشد و آن عبارت است از لفظ «خلق (آفریدن)» و مشتقات آن؛ زیرا هر گاه «سببیت» و مُنتهی به ذاتی علیم، حکیم، مُرید، مُختار و قدیر گردد، نتیجه‌اش همان «خلق» خواهد بود. هر کدام از اشکال و گونه‌های تغییر و تحول در گسترۀ هستی، نوعی آفرینش ربانی می‌باشند که در ورای پدیده‌ها به عنوان سبب حقیقی این تغییرات محسوب می‌گردند؛ بنابراین، اسبابی را که ما در تحقق این دگرگونی‌ها مشاهده می‌کنیم، خود ناشی هستند از اسبابی دیگر و خالقی که آن‌ها را از طریق قانون سببیت شکل ببخشد؛ هنگامی که سلسلۀ اسباب و عوامل به پایان برسد، فکر انسان نیز از آن بریده و متوجه حقیقت آفرینش ربانی می‌شود.

اکنون به نصوص از قرآن کریم در رابطه با قانون سببیت توجه نمایید:

۱- خداوند عزوجل در آیۀ ۱۱ سورۀ فاطر می‌فرماید:

«خداوند (اصل) شما (آدم) را از خاک بیافرید، سپس شما (ذریۀ آدم) را از نطفه خلق کرد، و آنگاه شما را به صورت زوج‌های (نر و ماده) درآورده هیچ زنی باردار نمی‌شود و وضع حمل نمی‌کند مگر که خدا می‌داند (جنین او پسر یا دختر است و در شکم مادر چه احوالی دارد و کی به دنیا می‌آید). هیچ شخص پیری عمر درازی بدو داده نمی‌شود (و زنده نمی‌ماند و عمر زیادی نمی‌کند). و هیچ شخص از عمرش کاسته نمی‌شود (و مرگ زودرس گریبانش نمی‌گیرد) مگر اینکه در کتاب (لوح محفوظ) ثبت و ضبط است. این برای خدا ساده و آسان است».

۲- خداوند عزوجل در آیات ۴۳ تا ۴۵ سورۀ نور می‌فرماید:

«مگر نمی‌دانی که خدا ابرها را آهسته (به سوی هم) می‌راند، سپس آن‌ها را گرد می‌آورد، بعد آن‌ها را متراکم و انباشته می‌سازد، آنگاه می‌بینی که باران از لابلای آن‌ها بیرون می‌ریزد، و نیز خدا از آسمان، از ابرهای کوه‌مانند آن، تگرگ‌های بزرگی را فرومی‌آورد، و هرکس را بخواهد با آن زیان می‌رساند، و هرکس را بخواهد از زیان آن به دور می‌دارد. درخشش برق (حاصل از اصطکاک) ابرها (آن اندازه نیرومند است) نزدیک است چشم‌ها را (خیره و) از میان بردارد. (هر یک از این پدیده‌ها دلیل بر قدرت خدا و موجب ایمان به آفریدگار آن‌هاست)».

«خدا شب و روز را (با کوتاه و دراز کردن، و گرم و سرد نمودن، و یکی را ظاهر و دیگری را محو ساختن، دیگر حوادث و فعل و انفعال‌ها) دگرگون می‌نماید. واقعاً در این (کار تغییر احوال) عبرت بزرگی برای کسانی است که چشم داشته باشند (و بنگرند و بیندیشند و نتاج گشت و گذار و تغییر تدریجی شب و روز که سرچشمۀ پیدایش فصول چهارگانه و عامل اصلی حیات موجودات زنده است در مدنظر دارند)».

«خداوند هر جنبنده‌‌ای را از آب آفریده است (ولی با اینکه اصل همۀ آن‌ها آب است، دارای انواع گوناگون و استعدادهای مختلف و طرز زندگی متفاوت شگفت‌انگیزی هستند) گروهی از آن‌ها بر شکم خود راه می‌روند (همچون ماهی‌ها و خزندگان) و گروهی از آن‌ها بر روی دو پا راه می‌روند (مانند: انسان‌ها و پرندگان) و دسته‌ای بر روی چهار پا راه می‌روند (از قبیل: چهارپایان، تازه جنبندگان، و جانداران منحصر به این‌ها نیست ، بلکه چهره‌های بسیار متنوع و اشکال مختلف دیگر دارند، و) خدا هر چه را بخواهد می‌آفریند. قطعاًٌ او بر هر چیزی تواناست».

این‌گونه آیات که در قرآن فراوانند، از تغییر و دگرگونی‌‌های بی‌شمار هستی سخن رانده و ما را متوجه این حقیقت می‌سازند که لابد سببی در کار است و بدیهی است که سبب حقیقی و اولیۀ این تحولات، منتهی به مفهوم «خلق» یعنی همان قضا و قدر می‌گردد؛ و صفت قضا و قدر (خلق) تنها برازندۀ پروردگار آفریننده، بسیار دانا و توانا، حکیم و با اراده است که هر چه بخواهد به میل خویش انجام می‌دهد.

همان‌گونه که در نصوص ذکر شده ملاحظه کردیم، بر اساس اسلوب اعجازی قرآن و به جهت اختصار، ابتدا پدیدۀ «خلق» را بیان نموده است.

بدین ترتیب ثابت گردید که قانون فراگیر «سببیت» که بر تمام حوادث و دگرگونی‌های هستی سایه افکنده، هر صاحب خردی را به شناخت و اثبات وجود آفریدگار بزرگ و پروردگار جهانیان «الله» وامی‌دارد که ملکوت آسمان‌ها و زمین در پنجۀ قدرت اوست.

مهندس «کلودم. هزاوی» طراح مغز الکترونیک و عضو انجمن علمی تحقیقات فضانوردی و کمیتۀ شورای هواپیمایی ملی در شهر «لنگی فیلد» در مقالۀ خویش با عنوان «بزرگ‌ترین نوآفرین» با اشاره به قانون دوم «ترمودینامیک» و دلالت آن بر غیر ازلی بودن هستی به آفریننده، چنین گفت: «این هستی موجود، چیزی جز مجموعه‌ای عناصر نیست که طبق نظامی مشخص گردهم آمده و حتماً ریشه در سببی اولیه (و حقیقی) دارد که ماورای قانون دوم ترمودینامیک است و آن عبارت از ذاتی غیر مادی، لطیف و خبیر است که با چشمان دنیوی قابل رؤیت نمی‌باشد». [۵۵]

[۵۳] به نقل از کتاب «الله یتجلی فی عصر العلم»، ص ۳۶. [۵۴] به نقل از کتاب «الله یتجلی فی عصر العلم»، ص ۱۶۰. [۵۵] به نقل از کتاب «الله یتجلی فی عصر العلم»، ص ۹۹.