بخش چهارم: حماقت منکران وجود خدا
منکران خدا بر این باورند که مادۀ بدون شعور، علم، اراده، اختیار و بالاخره فاقد حیات، از ازل بوده و چیزی غیر از آن در پهنۀ گیتی وجود ندارد!
آنان گمان میکنند که همین مادۀ خالی از هر گونه صفات کمال، منشأ ایجاد خود به خود موجودات زندهای میباشد که دارای حیات، عقل، اراده و اختیار هستند.
چنین سخنانی و ادعاهایی اصلاً با منطق صحیح سازگار نبوده و ارتباطی نیز با معیارهای اساسی و علم و اندیشه ندارند. اینگونه مُزخرفات و بیهودهگوییها تنها به خاطر فرار از اعتراف به وجود خداوند حکیم و عظیم، و به قصد شانه خالی کردن از پیامدهای این اعتراف، از قبیل اطاعت و بندگی، استقامت و پایداری بر آن، التزام بر نیکوکاری و دوری از اعمال ناپسند صورت میگیرد و بس.
سر دادن این قبیل سخنان پوچ و ناشیانه، به دلیل گرفتار ماندن چنین افرادی در دام خودخواهیها و تمایلات تبهکارانۀ نفسانیشان از یک طرف، و اِهمال و تعطیل نمودن منطق عقل و اندیشه و معیارهای حقیقی شناخت و معرفت از سوی دیگر میباشد.
علاوه بر این، با احساسات وجدانی خویش نیز مخالفت نموده و هوش و ذکاوتشان را در جهت حیلههای گوناگون به منظور باطل جلوه دادن حق و حق جلوه دادن باطل به کار میاندازند.
اگر این مادیگراهای از خدا بیخبر، بجای خیالبافی و عنادورزی، به خداوند عزوجل ایمان میآورند و ربوبیت و الوهیتش را گردن مینهادند و خویشتن را از جاودانگی در عذاب دردناک جهنم محفوظ داشته و روحشان را از رذالت مخالفت با حق و کبر و لجاجت پاک مینمودند، چه زیانی به حالشان داشت؟!
من تاکنون کتابهای زیادی از بزرگان و برجستگان الحاد در دنیا خواندهام، اما هرگز دلیل صحیحی مبنی بر نفی وجود پروردگار در آنها نیافتهام، گرچه آنان تلاش زیادی نمودهاند تا با نوشتن این کتابها، مذهب خویش را بر دیگران تحمیل کنند. از این فراتر حتی در تمام نوشتههاییشان نتوانستهاند تنها یک «دلیل ظنی» [۲۳]بر عدم وجود خدا اقامه نمایند، یا یک حقیقت علمی را در اثبات ادعای خود تقدیم کنند.
تنها کاری که این منکران میتوانند از پیش ببرند این است که سعی در ایجاد شک و تردید بر وجود جهان غیب را در اذهان عموم مردم نموده و آنان را قانع کنند بر اینکه هر چیزی که به کمک اندک وسایل علمی کشف شده توسط دانشمندان، قابل مشاهده و شناخت نباشد، وجود خارجی نداشته و نباید پذیرفت.
برخورد اینگونه افراد نسبت به دایرۀ مادی جهان هستی که حتی دانشمندان مادیگرا نیز به کمک اکتشاف وسایل عملیشان در عصر پیشرفتۀ کنونی، فقط توانستهاند گوشههای ناچیزی از آن را مشاهده و لمس نمایند، درست شبیه برخورد فرد کور با رنگهای مختلف است که به دلیل ندیدنشان، وجود آنها را انکار میکند؛ یا شبیه موضع انسان کری است که به دلیل ناشنوایی، وجود صداها را انکار میکند؛ یا شبیه موضع زندانیان کوتهفکری است که از آغاز عمرشان درون قصری زندانی شده و میپندارند که غیر از قصری که آنان در آن زندگی میکند چیز دیگری وجود ندارد.
به نظر شما بهرۀ اینگونه افراد از علم، امانتداری علمی و مطابقت حقیقت با واقعیت چه اندازه باید باشد؟
بنابر اعتراف خود دانشمندان مادیگرا، هنوز هم پیشرفتهترین کارگاهها و آزمایشگاهها و تجهیزات علمی نتوانستهاند بسیاری از چیزهایی که ظواهرشان را در این جهان مادی مشاهده میکنیم، شناسایی و حدود و خصوصیات آنها را ارزیابی نمایند؛ تجدد و نو شدن روز به روز شناختها و اکتشافات علمی نیز خود گواه این حقیقت است.
بدون تردید، هر زمان که علم بشر به نقطهای منتهی گردد که فرد گمان کند تمام موجودات را کشف نموده، معلوم است که در حد ناقص خویش متوقف گشته و با غرور باطل و متکبرانهاش، مانع رسیدن به دریاهای بیکران و انتهای علوم و معارف گوناگون شده، از پیشرفت بازمانده و در نتیجه به برکۀ آب راکدی میماند که جز بوی گند و بیماریزا، چیز دیگری تقدیم بشریت نخواهد کرد.
اما دانشمندان مادیگرا علیرغم دستاوردها و اکتشافات علمیشان، اعتراف میکنند که آنچه به دست آوردهاند، به منزلۀ قطرههای ناچیزی از دریاهای نامتناهی علوم تلقی میشوند. به همین خاطر است که خداونزد عزوجل در آیۀ ۸۵ سورۀ اسراء میفرماید:
﴿وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا ٨٥﴾[الإسراء: ۸۵].
«جُز دانش اندکی به شما داده نشده است».
کسانی که در طول حیات، ایمان و اعتقاداتشان را جهت دستیابی به شناختهای مادی جهان هستی، در به کارگیری روشهای حسی ـ تجربی لحاظ میکنند ـ روشی که مبتنی بر احتمالات و فرضیهها و آزمایشات حسی ـ تجربی است، از یک جهت تنها به مشاهدۀ ظواهر مادی بسنده میکنند ولی از جهتی دیگر خود را به مغالطه میاندازند؛ چرا که نمیتوانند در تمام زمینههای شناخت و معرفت، کلیۀ تجربیات علمی پژوهشگران و دانشمندان علوم تجربی را شخصاً نیز تجربه و اعمال نمایند؛ بلکه ناچارند تجربههای دیگران و نتایج حاصل از آن را بپذیرند؛ این خود یکی از گونههای ایمان و باور است که متکی بر تصدیق خبر دانشمندان علوم تجربی میباشد.
دکتر «واین اولت» متخصص علوم ژئولوژی یا زمین شیمی در بیان این حقیقت میگوید: «این مطلب بدین معناست که ما معلومات را، از تجارب ثبت شدۀ گذشته در تاریخ کسب مینماییم.
برای مثال: تعداد کسانی که اقدام به تعیین اندازۀ سرعت نور کردهاند، خیلی اندک میباشند ولی با این حال، همۀ مردم آن اندازه را بدون تردید قبول دارند.
یا مثلاً دانشمندان، بر درستی بعضی از فرضیههای مقبول که هیچگونه راهی حتی برای اثبات آنها وجود ندارد، اتفاق نظر دارند؛ برای نمونه هیچ کس نمیتواند ادعا کند که پروتون یا الکترون را دیده است در حالی که مردم از راه مشاهدۀ آثارشان، وجود آنها را باور دارند.
نمونۀ دیگر در این زمینه، ترکیب ساختاری اتم و نیز الگو و صورتی است که یک عنصر شیمیایی به نام «بور» برای آن، رسم مینماید و ما را در شناخت چگونگی حرکت و ویژگیهای اتم یاری میدهد.
و بالاخره معلوماتی که پیرامون اجرام دوردست آسمانی و جایگاه و فاصلههای آنها داریم، به وسیلۀ هیچ کدام از روشهای تجربی ثابت نشده و دلیل مستقیمی بر این نظریهها و فرضیهها اقامه نگشته است، در حالی که همه آن را قبول دارند. روشن است که در این صورت، بسیاری از معلوماتی که انسان در طول حیاتش به آن نیاز دارد و درستیاش را پذیرفته است، چارهای جُز قبول آنها ندارد؛ و این معنی باور کورکورانه نیست بلکه ایمانی است که میتوان تمام قسمتهای آن را با آزمایش، قوی و راسختر نمود.
ایمان به وجود خدا نیز از همین قبیل میباشد و فلسفۀ حیات و کمال وجودی انسان، بدان نیازمند است.
بسیاری از مردم، وجود غایت یا حکمت را در ورای پدیدههای طبیعی، امری منطقی و مقبول میدانند؛ و بدون شک، اعتقاد به وجود پروردگاری که آفرینندۀ هر چیزی است که میتواند تفسیری آسان و روشن از چگونگی نشأت و ابداع موجودات و غرض یا حکمت آفرینش آنها به ما بدهد.
اما نظریاتی که مبتنی بر تفسیر آفرینش خود به خودی و ذاتی هستی است، نشأت و پیدایش اولیۀ پدیدهها را ناشی از تصادف محض دانسته و آن را به جای اندیشۀ وجود خدا مطرح میکند. اما اگر حتی با صرف نظر از لحاظ نمودن اعتبارات دینی هم به قضیه بنگریم، میبینیم که اندیشۀ وجود خدا به عقل و منطق نزدیکتر است تا اندیشۀ تصادف؛ چرا که چنین نظام زیبا و استواری که حاکم بر هستی است، نشان از وجود خالق و پروردگاری دارد که آن را نظم بخشیده باشد نه تصادف کوری که منشأ بینظمی است». [۲۴]
همین معاندان منکر خدا، اضافه بر آنچه گفته شد، تلاش میکنند تا مشاهدات خویش از پدیدهها را بنابر نظریههای استنتاجی و با لحاظ کردن مقدمات و نتایج، تفسیر و تبیین نمایند. لذا از این راه به حقایقی نامرئی و غیرملموس در برابرحواس ظاهری و اسباب پیشرفتۀ مادی دست مییابند؛ حال اینکه چنین حقایقی در مقایسه با حواس و وسایل مادیشان، از غیبیات به حساب میآید؛ اما چون چارهای جز قبول و تسلیم ندارند، آنها را به عنوان قوانین ثابت پذیرفته و نامشان را «قوانین طبیعی» گذاشتهاند.
برای مثال به قانون «جاذبه» اشاره میکنیم که به عنوان یکی از حقایق علمی طبیعی در نزد دانشمندان مادیگرا مطرح است و میپرسیم که حقیقت این نیروی عظیم چیست؟ آیا دانشمندان قادرند به کمک تجهیزات مادیشان آن را مشاهده و یا ماهیتش را درک کنند؟ و چگونه توانستهاند وجود آن را اثبات نمایند؟
آیا از راه استنتاج عقلی و با استناد به مشاهدات خویش از ظواهر و آثارش، آن را ثابت کردهاند؟!
بلی، حقیقت همین است و تنها از راه استنتاج عقلی به اثبات آن دست یافتهاند. صفات اتم و عملکرد آن و حرکات الکترونهای موجود در آن نیز به همان شیوه کشف و اثبات گردیده است!
هماکنون میپرسیم که این منکران را چه شده است که این چنین بر وجود قوانین خارج از دایرۀ مشاهدات مادی باور دارند، در حالی که چنین قوانینی به نسبت حواس ظاهری انسانها و دستگاههای پیشرفتۀ علمی، اموری غیبی به حساب میآیند؛ اما در عین حال وجود پروردگاری را که آفرینندۀ تمام هستی است به مجرد اینکه خارج از دایرۀ ادراک حسی و دستگاههای پیشرفته علمی میباشد، گرچه صدها دلیل عقل و استنتاجی نیز ضرورت وجودش را اثبات مینمایند، انکار نموده و باورش نمیدارند؟!
آیا چنین برخورد ناعادلانهای، از جملۀ دوگانگی و تناقضگوییهایی نیست که به هیچوجه با بحث و بررسی علمی و امانتداری عالمانه همخوانی ندارند؟!
فرض کنیم که به نظر آنان، دلایل اثبات وجود خدا برایشان به درجۀ یقین قطعی نرسیده باشد؛ اما آیا دلایل، احتمال وجود خداوند را بر عدم وجودش برتری نمیدهند؟!
این دلایل هر چند که در نظر آنها موجب یقین قطعی هم نباشند، حتماً کفۀ ترازوی وجود را بر کفۀ دیگرش یعنی احتمال نفی خدا سنگینی و قوت میبخشند؛ پس آیا شگفتآور نیست که احتمال نفی وجود را بدون هیچگونه دلیلی بپذیرند، اما احتمال وجودش را علیرغم این همه دلیل رد نموده و با تمام توان و اسلحههای مادی و روانی، فریبکاریها، دسیسهآفرینیها، مجادلات سوفسطائی و با انواع ستمگریهای ناروا بر علیه دین خدا و ایمان بر وجود ذات پاکش به دشمنی برخیزند؟!!
چرا اینگونه با آفرینندۀ خویش به دشمنی و عداوت قد برافراشتهاند؟!
آیا این به پاس نعمتهای فراوانی است که به آنان ارزانی بخشیده و با تکریم و تجلیل بر سایر مخلوقات برتریشان داده است؟!
آیا هیچگونه احساس وجدانی یا اخلاقی در وجودشان نیست تا آنان را به سوی اعتراف و اذعان بر وجود خالقشان به تحرک واداشته، به گونهای که فقط تسلیم وی بوده و در جهت سپاسگزاری انعام و اکرامش کمر همت ببندند؟!
آیا ترس سزایی که بر زبان پیامبرانش جاری نموده، قلبشان را به لرزه نمیاندازد؟!
آیا دست کم این احتمال را ندادهاند که وجود خدا امری جدی و حقیقی باشد؟ پس در این صورت چه عذر و بهانهای برای روز حساب و کتاب دارند، در حالی که خداوند در این جهان بر آنان اتمام حجت نموده و راه هر گونه عذری را بسته است؟!
آیا خیال میکنند عذرشان قبول درگاه خدا خواهد بود اگر در آن روز بگویند: ای پروردگار و آفریدگار یکتا، چرا خودت را در دنیا به ما نشان نمیدادی تا به تو ایمان بیاوریم و بر وجودت اذعان نموده، اوامر و نواهیات را گردن نهیم؟
آیا در آن روز با شنیدن این پاسخ از جانب خدا تمام عذر و بهانههایشان نقش بر آب نمیشود که: آیا مگر به شما عقل و خرد را ارزانی ننمودم تا به کمک آن بر آیات و نشانههای وجود من در آفاق هستی و درون خویش واقف گردید؟ مگر پیامبرانی را با آیات و نشانههایی به سویتان روانه نکردم تا پیام را به شما برسانند؟ چرا آنان را تکذیب نمودید؟ من حتی یک نشانه هم در پهنۀ هستی قرار ندادهام که از آن بر عدم وجودم استدلال شود و عذری برای امروزتان به حساب آید؛ پس چرا بدون دلیل، وجودم را انکار نمودید؟!
شما دیروز تنها به خاطر پیروی از هوا و هوسها و میل به بیبند و باری و خودخواهیتان، اینگونه از ایمان به وجود من و تسلیم در برابر تکالیف و احکام و گردن نهادن به بندگیام، سر برتافته و زیر بار اوامر و نواهی شریعت من نرفتید؛ من نیز امروز شما را از جلوههای رحمت خویش محروم ساخته و به عذاب و سزایم گرفتار میکنم، چرا که مستحق همان هستید.
اما در آن روز، بُهتزده و خوار و سر به زیر خواهند شد، زیرا عذرشان باطل و اسرار و نهانهای درون تباهشان، فاش گشته و دلهای مجرم و آلوده به گناهشان بر صفحات کتاب قیامتشان ظاهر میگردد.
در آن روز، نه احزاب و لشکریانشان توان یاوری دارند و نه پیشوا و رهبرانی که آنان را به سوی کفر و بیایمانی سوق دادهاند، بلکه هر دو گرفتار و بسی خوارند. و بالاخره در آن روز، مؤمنان خردمند از همدیگر میپرسند که: انکار وجود خدا توسط این بیدینان در حیات دنیوی، چه سودی برایشان داشت جز اینکه با دست خود، خویشتن را گرفتار خطری چنین بزرگ و بدبختی و عذابی ابدی ساختند؟!
در این صورت حتماً بایستی بار پیامدهای لجاجت و خودخواهی و تمردشان را در روز قیامت بر دوش گیرند؛ چرا که هر کس با سنتها و قوانین تکوینی خداوند در طبیعت به عناد و مخالفت برخیزد، خدا نیز بر وی رحم نخواهد کرد. برای مثال اگر کسی بدون استفاده از وسایل ایمنی و پیشگیری از خطرات برق به مبارزۀ این نیروی کُشنده برود، بدون تردید اتصالات جریان برق، وی را نقش بر زمین خواهد کرد؛ یا اگر کسی بخواهد با صخرهای مبارزه کند و از بلندای کوهی خود را بر آن بیاندازد، حتماً قسوت و سختی صخره، وی را خُرد نموده و از پای درمیآورد؛ پس آیا کسی که با تمام توانش به جنگ خدا پرداخته و ربوبیت یا الوهیتش را انکار مینماید، از خلود و جاودانگی در عذاب دردناک روز قیامت درامان خواهد بود؟!
این منکران دنیاپرست، در ابتدا وجود خدا را انکار نموده و سپس به خیال دستیابی به اندک لذایذ شهوانی و نفسانی یا برخی اصلاحات فردی و اجتماعی، به دنبال اوهام پیش پا افتاده و دور از واقعیت و حقیقتشان، کشان کشان روان میشوند؛ و چه بسا به شیوۀ مخفیانه، برخی از اندیشههای مادیگرایانه خویش را به اموری غیبی از قبیل سحر، شعبدهبازی و تردستی کفخوانی و مشابه آن ربط میدهند که بخش عمدۀ آنها تحریف حقایق، ترویج خرافات و نیرنگهای شیاطین و ابلیسان آدمی و جنی میباشد.
در اینجا به بخش جالب توجیه از مقالۀ «دکتر آندرو کانوی آیوی» دانشمند و فیزیولوژیست مشهور جهان در میانۀ سالهای ۱۹۲۵ م تا ۱۹۴۶ م اشاره میکنیم که زیر عنوان «وجود خدا، حقیقتی مطلق است» در نقد نظریۀ منکران خدا نوشته و ما گزیدهای از آن را تقدیم خوانندگان عزیز مینماییم:
«اعتقاد به وجود خداوند (الله)، یگانه وسیلۀ کامل فکری است که هستی را معنی بخشیده و مفهوم وجود انسان را بالاتر از مجموعهای که صرفاً متشکل ماده و انرژی است به ما میشناساند.
چنین اعتقادی است که میتواند منشأ والاترین اندیشۀ انسانی پیرامون محبت و برادری میان افراد بشر باشد؛ چرا که به سبب اجتماع آدمیان بر محور محبت و انسانی نیز پدیدار گشته و موجب نوعدوستی، عدالت و مهربانی آنان نسبت به همدیگر میشود، زیرا افراد بشر فقط در برابر عشق، رحمت و عدالت الهی مساویند. این اعتقاد، تنها دژ محکمی است که ما را از بدیها بازداشته و ارزشهای روحی و اخلاقی انسانها را در گسترۀ زمان تداوم میبخشد.
ما میتوانیم با استفاده از اصول صحیح اندیشه که ناشی از رابطۀ درست خرد و احساساتمان و نتیجۀ کنش و واکنشهای مغز با تجارب روزانه میباشد، منطقی شایسته جهت اثبات وجود خدا به کار ببندیم.
همانطور که کسی نمیتواند درستی این اندیشه را که «خدا وجود ندارد»، اثبات نماید، بدینگونه نیز کسی را یارای آن نیست نادرستی این اندیشه را که میگوید: «خدا وجود دارد»، اثبات کند؛ یعنی منطق صحیح، وجود خدا را ثابت میکند ولی از نفی وجود خدا عاجز است.
انسان زمانی میتواند در وجود چیزی شک نماید که دلیل منطقی و اساسی در این مورد ارائه کند. ولی من تا به امروز علیرغم مطالعات زیادی که در این زمینه داشتهام، دلیلی را از کسی یا در نوشتهای نیافتهام که برهان قاطعی بر انکار وجود خدا باشد، در حالی که دلایل معقول و بیشماری را در اثبات وجود خدا خونده یا شنیدهام؛ و نیز با بررسی احوال و تاریخ اقوام گوناگون، دریافتهام که ایمان حقیقی به خداوند و دیگر شاخههای ایمان، چه بهرههای لذتبخش و شیرینی را نصیب مؤمنان ساخته، ولی انکار وجود خدا، چه نکبتها و بدبختیهایی را برای منکران خدا به همراه داشته است.
چیزی که منکران برای پذیرش وجود خدا ادعا میکنند و به عنوان دلیل از مؤمنان میخواهند، همانند دلایلی است که انسان برای اثبات اشیای مادی به آنها استناد میکند، یعنی در واقع خدا را به شکل شیر، مجسمه یا بُتی ملموس تصور میکنند. اگر خدا دارای جنس و وجودی مادی بود که آنان تصور مینمایند، دیگر نیازی به آزادی و اختیار در ایمان و عدم ایمان، احساس نمیشد. چرا که شکی در وجود خدا باقی نمیماند و به خاطر آزمایش عقلهای ما در خصوص ایمان است که خدا با ارادۀ خویش، بشر آزاد و مختار آفریده تا هر که میخواهد وجودش را بپذیرد و گرنه منکر و کافر گردد؛ لذا وبال و پیامد انتخابش نیز بر گردن خودش است.
بیشتر بیدینان و مُرتدان، خدا را بازرگانی میانگارند که بتوان با او همانند انسان معامله کرد. اما حقیقتاً برای رسیدن به خدا و دستیابی به بینش صحیح و دور از کجی و انحراف، ناگزیر باید عقل را از چنگال خودخواهی و کینهتوزیها و هر آنچه مانع آزادی و سلامت فکر است، رهانید تا به مرحلۀ ایمان و عشق به خدا رسید. بدینگونه میتوان در مبارزه با بدیها و رفع بیعدالتیهایی که شکاندازان در وجود خدا و اوامر و نواهیاش ایجاد نمودهاند، سهیم بود؛ و لازمۀ حکمت خداوندی در آفرینش انسانها، به کارگیری هوش و عقل و اراده در چارهجوییهای لازم جهت دفع و ریشهکنی این شرور و بیعدالتیهاست ... .
چند سال پیش با جمعی از تُجار در ضیافتی بودیم؛ یکی از دانشمندن مشهور منکر خدا نیز در میان ما بود که در اثنای سخن گفتن، کمکم باب گفتگو را با همدیگر باز کردیم. یکی از بازرگانان پرسید: شنیدهام که بیشتر دانشمندان، منکر وجود خدا هستند؛ آیا چنین چیزی صحت دارد؟ سپس روی به من کرد و منتظر جواب ماند؛ گفتم: خیر، فکر نمیکنم چنین امری حقیقت داشته باشد بلکه برعکس در بسیاری از مطالعات و مباحثات خودم، بیشتر دانشمندان و علمپژوهان مشهور را کاملاً معتقد و مؤمن به خدا یافتهام؛ اما برخی از مردم از روی اشتباه نظراتشان را نقل میکنند یا از آنها فهم و برداشتی نادرست مینمایند؛
سپس افزودم: الحاد یا مادیگری، با طرز تفکر و کار و زندگی یک دانشمند مغایرت دارد ...؛ چنان به نظر میرسد که همۀ ملحدان یا منکران وجود خدا، یک نقطۀ کور و تیرهای به همراه خود دارند که سبب ایجاد تردید در میان آنان شده و مانع دریافت این حقیقت میشود که تمام بخشهای جاندار و بیجان این جهانهای متعدد، تنها در صورت قبول وجود آفریدگار، معنا و مفهوم پیدا میکنند.
چنان که «انیشتین» میگوید: کسی که زندگی خود و دیگر جهانیان را بیمعنی میانگارد، نه تنها بدبخت است بلکه ارزش و لیاقت زندگی را نیز ندارد». [۲۵]
پس شایسته است که مؤمنان بر ایمانشان استوار باشند و از راحتی قلب و روح و روان همچنان بهرهمند گردند و از سعادت دنیوی که منکران خدا از آن بینصیبند، لذت ببرند و بر خوشبختی جاودانه و والایی که در حیات قبر و برزخ و منازل بلندپایه و پر از نعمت بهشت، انتظارشان را میکشد مسرور گشته و به خاطر برترین نعمت خدا یعنی ایمان و اسلامشان همواره شکرگزار و ثناگوی باشند.
[۲۳] دلیلی مبنی بر گمان است که احتمال درستی و نادرستی آن یکسان میباشد (مترجم). [۲۴] بخشی از مقاله دکتر والت به نقل از کتاب «الله یتجلی فی عصر العلم»، ص ۱۳۷. [۲۵] بخشی از مقاله آندرو کانوی آیوی، به نقل از کتاب «الله یتجلی فی عصر العلم»، ص ۱۵۲.