بخش هفتم: انکار وجود روح و روان از سوی منکران وجود خدا
مکتب مادیگرایان منکر خدا (ماتریالیسم) بر این فرض استوار است که حیات و زندگانی، صرفاً پدیدهای مادی است و زندگی بشر با نابودی بدن مادی به کلی از بین رفته و اثری از روح و روان باقی نخواهد ماند، چرا که حیات در انسجام و به هم پیوستگی اجزای مادی بدن، خودنمایی میکند.
البته اینان جز ادعای گزاف، دلیل دیگری بر گفتۀ خویش ندارند و روزی نبوده و نخواهد بود که به مجرد ادعا، حقی ثابت شود مگر نزد کسانی که بهرهای از عقل و خرد نداشته باشند. اما برعکس جهت رد ادعایشان، دلایلی در روانشناسی در دستاوردهای این علم به چشم میخورد.
مثلاً در بررسیهای روانشناسان پیرامون انسان، ثابت شده است که سلولهای مادی بدن، پی در پی تازه شده و این بدن، به منزلۀ جوی جاری، مطیع قانون تغییرپذیری است و لحظهای توقف ندارد؛ سلولهایی میمیرند و سلولهای جدیدی جای آنها را میگیرند. این تغییرو تبدیل در بدن آدمی به گونهای است که در مدت هر ۱۰ سال یکبار به طور کامل در تمام سلولهای بدن به جز سلولهای مغز صورت میپذیرد؛ یعنی در واقع بدن از بین رفته و بدنی دیگر جای آن را میگیرد، در حالی که خود انسان چنین دگرگونی وسیعی را احساس نمیکند و هویتش نیز تحت تأثیر آن تغییرات قرار نمیگیرد، بلکه تمامی علم، هوش، حافظه، عادات، مهارتهای جسمانی، محبت، کینه و سایر عواطف و صفات و جسمی و روحیشان همچنان بر حالت قبل از تغییر، باقی و پایدار میباشد.
اگر انسان صرفاً مظهر و جلوهگاه کنش و واکنشهای مادی میبود، به محض نابودی بدن مادی قبلی ـ به جز سلولهای مغزی ـ میبایست کلیۀ مهارتها، تخصصها، عواطف و سایر صفات کسب شدۀ مادی نیز از بین میرفت، حال اینکه چنین نتیجهای حاصل نشده است؛ لذا این حقیقت، از نظر عقل و منطق دلالت دارد بر اینکه چیزی روحانی غیر از این بدن مادی در ماهیت انسان وجود دارد که ویژگیهای والای انسانی را حمل میکند و در صورت نبودن این بعد غیر مادی، احتمال زیادی وجود داشت که انسان نتواند مهارتها و صفات اکتسابی پیشین را حفظ نماید، بلکه به محض نابودی بدن اول، این صفات و مهارتها نیز نابود میگشت.
از همین جا برایمان روشن میگردد که پدیدۀ حیات و زندگی، تنها از راه ایمان به حقیقت وجود روح امکانپذیر است؛ روحی که از جانب خدا در بشر دمیده و در متون و نصوص اصیل دینی بر آن تأکید فراوان شده، و بعد از مرگ و نابودی بدن مادی نیز همچنان باقی خواهد بود؛ چرا که مرگ، به معنی انفصال و جدایی کامل روح از بدن بوده و در بسیاری موارد همانند خواب میماند، با این تفاوت که در حالت خواب، جدایی ناقص میان روح و بدن حاصل میشود؛ کشفیات جدید علمی نیز تأییدکنندۀ این حقیقت قرآنی است.
در یکی از آثار ارزشمند نویسندۀ اسلامی «وحیدالدین خان» آمده است: [۴۱]
«بررسیهای روحی، روانی، تجربی و آزمایشگاهی ثابت کرده است که حیات پس از مرگ وجود دارد؛ عجیبتر اینکه بررسیهای یاد شده، علاوه بر اثبات بقا و جاودانگی روح، بقا و برقراری شخصیت و صفات فردی قبل از مرگ انسانها را نیز اثبات میکند!!».
بسیاری از خصوصیات از روزگاران قدیم اندرون انسانها وجود داشته که تا به حال سخنی دربارهشان نگفتهایم؛ از جملۀ این ویژگیهای انسانی میتوان «رؤیا» را نام برد که روانشناسان معاصر آن را کشف نمودهاند، در حالی که دانشمندان پیشین اطلاعی در مورد آن نداشتهاند. اخیراً تحقیقات و سرشماریهای زیادی را در زمینههای مختلف جهان هستی، مشابه مورد فوق به عمل آوردهایم که نتایج فوقالعاده با اهمیتی به دنبال داشته است.
یکی از این مباحث، «بررسیهای روحی» است که از گرایشهای علم روانشناسی میباشد و هدف از آن، تلاش در جهت کشف و شناسایی ویژگیهای غیر عادی انسانها است.
اولین انجمن علمی به منظور اجرای این شیوۀ پژوهش، سال ۱۸۸۲ م در انگلستان برپا گردید؛ اعضای علمی تشکیلدهندۀ این انجمن، در سال ۱۸۸۹ م عمل خویش را به صورت گستردهای بر روی ۱۷ نفر از هموطنان اجرا نمودند؛ هم اکنون نیز انجمن مذکور، به نام «انجمن پژوهشهای روحی» موجود میباشد. بعد از آن، انجمنهای بسیاری در همین راستا در کشورهای مختلف ایجاد شده و با بررسیها و تجربیات پی در پی و گستردۀ خویش، اثبات نمودهاند که شخصیت انسانی به شکل شگفتانگیزی پس از نابودی بدن مادی همچنان باقی و پابرجا میماند ... .
«پروفسور دوکاس»، استاد فلسفۀ دانشگاه «براون»، که اعتقادی به حیات پس از مرگ ندارد، در باب هفدهم کتابش، بحثی روحی ـ فلسفی را پیرامون این مسئله ارائه میکند که از مضمون آن چنین برداشت میشود که ایشان فارغ از مسایل دینی، به گونهای معتقد به زندگی پس از مرگ میباشد؛ سخن وی بدین قرار است: «گروهی از نخبگان علمی ما که اکثراً کارشناس و متخصص پژوهش و بررسی آثار و نشانههای مختلف علمی هستند، اقدام به جستجو و بررسی نشانهها و آثار روح نموده و ضمن کاوشهای عمیق و موشکافانه به این نتیجه رسیدهاند که با توجه به دلایل و شواهدی بسیار، نظریۀ «بقای روح»، معقول و ممکن به نظر میرسد ...؛ از جملۀ این بزرگان میتوان به استادانی همچون آلفرد راسل والیس، سِر ویلیام کرولس، ف. و. ه. مایرز، سزار لومبرازو، کمیل فلاماریون، سراُلیور لدج، دکتر ریچارد هوچسن، مستر هنری سیدویک و پروفسور هیسلوب اشاره کرد».
سپس «دکتر دوکاس» چنین ادامه میدهد: «بنابراین روشن میگردد که اعتقاد به جاوادنگی زندگی پس از مرگ که بیشتر ما به آن ایمان داریم، نه تنها یک واقعیت خارجی است بلکه ممکن است در میان اعتقادات دینی، یگانه عقیدهای باشد که اثبات آن به کمک دلایل تجربی امکانپذیر است؛ اگر چنین چیزی صحت داشته باشد باز هم امکان دارد به آگاهیهای قطعی و یقینی در این زمینه دست یابیم».
دکتر «راین» اظهار میدارد که نتایج بررسی و پژوهشهای به عمل آمده در آزمایشگاهها و کارنجات مختلف، بیانگر این حقیقت است که در جسم آدمی، بخشی نامرئی یا روحانی وجود دارد.
این مجموعه بررسی و کاوشها، ادعای پوچ مادیگرایان و منکران وجود خدا را ریشهکن میکند؛ زیرا آنان مدعی هستند که زندگی موجودات زنده، ترکیب خاص از ماده است که به محض فروپاشی و از هم گسیختگی این ترکیب مادی، اثری از زندگانی نیز باقی نمیماند؛ اما باور دینی بیانگر این حقیقت است که اساس زندگانی و حیات، ناشی از روحی است که در اجساد مادی انسانها دمیده میشود و این همان چیزی است که بررسی و تحقیقات علمی به آن اقرار نموده است.
اما با کمال تأسف، هوا و هوسپرستی، شهوترانی، سرکشی و نافرمانی در برابر سلطۀ پایانناپذیر خدا بر هستی، دیدگان مادیگرایان منحرف از حقیقت را کور کرده و سد رؤیت راه حقیقتشان میگردد و ساخته و پرداختههای خیالی و از پیش تعیین شده را در فکر و ذهنشان آراسته و کردار ناپسندشان را در نظر شیرین و زیبا مینمایاند، و نگرششان را در چهارچوب شهوات، لذات و جلوههای زندگی دنیوی محدود میسازد؛ لذا در گردابی که برای خود ایجاد کردهاند، حیران و سرگردانند؛ در تاریکی افکار باطلشان بر گرد خود میپیچیند؛ در برابر جلوههای نور حق چشم برهم مینهند و با خودپسندی و تکبر از آن روی گردان میشوند.
آیات و نصوص قرآنی، این حقیقت را به وضوح برایمان بیان میکنند که بدن مادی آدمیزاد، تنها به وسیلۀ دمیده شدن روح خداوندی در آن است که آراسته به حیات و زندگی میگردد.
خداوند عزوجل در آیات ۲۶ تا ۲۹ سورۀ حجر میفرماید:
«و ما انسان را از گل خشکیدۀ فراهم آمده از گل تیره شدۀ گندیدهای بیافریدیم. و جن را پیش از آن از آتش سراپا شعله بیافریدیم. (ای پیغمبر! بیان کن) آن زمان را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گل سیاه شدۀ گندیدهای انسان را میفرآینم. پس آنگاه که او را آراسته و پیراسته کردم و از روح متعلق به خود در او دمیدم. (برای بزرگداشت و درودش) در برابر به سجده افتید».
در آیات ۷۱ تا ۷۲ سورۀ ص نیز میفرماید:
«وقتی (این گفتگو در ملأ اعلی و عالم بالا در گرفت) که پروردگارت به فرشتگان گفت: من انسانی را از گل میآفرینم. هنگامی که آن را سر و سامان دادم و آراسته و پیراسته کردم، و از جان متعلق به خود در او دمیدم، در برابر سجدۀ (بزرگداشت و درود) ببرید».
ملاحظۀ این نکته، ضروری به نظر میرسد که مرحلۀ وجودی انسان به شکل ابتدایی گل (طین)، بر مرحلۀ وجودی بعدی یعنی گل خشکیده (صلصال) مقدم است و میبینیم که خداوند در هر کدام از این دو مرحله، فرشتگان را آگاه نموده و مورد خطاب قرار میدهد. نصوص قرآنی، این حقیقت را بر ما آشکار میسازند که حیات انسانی هر فرد از سلالۀ بشر، در شکم مادر و با دمیدن روح در کالبدش آغاز میگردد.
خداوند عزوجل در آیات ۶ تا ۹ سورۀ سجده میفرماید:
«او خداوندی است که از پنهان و آشکار با خبر است، وچیره و مهربان است. آن کسی که هر چه را آفرید، نیکو آفرید و آفرینش انسان (اول) را از گل آغارید. سپس خداوند ذریۀ او را از عصارۀ آب (به ظاهر) ضعیف و ناچیزی (به نام منی) آفرید. آنگاه اندامهای او را تکمیل و آراسته کرد و از روح متعلق به خود (که سری از اسرار است) در او دمید، و برای شما گوشها و چشمها و دلها آفرید (تا بشنوید و بنگرید و بفهمید، اما) شما کمتر شکر (نعمتهای او) را به جای میآورید».
زمانی که خداوند اراده نمود تا عیسی÷را در رحم پاک مریم (سلام الله علیها) بیافریند، از روح متعلق به خودش در آن دمید؛ چنانکه در آیۀ ۹۱ سورۀ انبیاء میفرماید:
«(همراه با قصۀ این پیغمبران و خوبان، یاد کن سرگذشت مریم) زنی را که (ازدواج نکرد و) دامان خویش را (از آلودگی به بیعفتی) کاملاً پاک نگاه داشت، و ما از روح متعلق به خود در وی دمیدیم، و او و فرزندش (مسیح) را نشانۀ بزرگی برای جهانیان قرار دادیم. (چرا که زنی را بدون شوهر حامله کردیم و پسری را بدون پدر دیده به جهان گشودیم، و تغییر اسباب و مسببات را به عنوان دلیلی بر قدرت خدایانۀ خود به مردمان نمودیم و متوجهشان کردیم که آفرینندۀ قوانین و سنن حاکم بر جهان، هر وقت که بخواهد میتواند قوانین و سنن را دگرگون کند».
قرآن کریم، پدیدۀ مرگ را در لحظۀ جدایی روح از بدن، همانند پدیدۀ خواب معرفی نموده و در آیۀ ۴۲ سورۀ زمر میفرماید:
«خداوند ارواح را به هنگام مرگ انسانها و در خواب انسانها برمیگیرد. ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنان را صادر کرده است نگاه میدارد و ارواح دیگری را (که هنوز صاحبانشان اجلشان فرانرسیده به تن) باز میگرداند تا سرآمد معینی (و وقت مشخصی که پایان عمر است). در این مسألۀ (خواب و بیداری که همسان مردن و زنده شدن است) نشانههای روشنی (از مبدأ و معاد قدرت خدا و ضعف انسانها) برای اندیشمندان است».
[۴۱] الإسلام یتحدی، تألیف وحیدالدین خان.