بخش ششم: گریزناپذیری موجودات زنده از قهر و غلبة مرگ
در طول تاریخ بشری، انسانها پیوسته خواستار خلود و جاودانگی بوده و رؤیایش را به خود میبینند و برعکس، مرگ را ناخوش داشته و از آن گریزانند؛ اما از طرف دیگر همیشه، مرگ به مثابۀ پُتکی سنگین بر فرق خواستههایشان کوبیده شده و رؤیاهایشان را برهم زده است؛ مرگ نقطۀ پایانی هر موجود زندهای است که در بُرههای از زمان، حادث شده به گونهای که نه توان دور کردنش را دارد و نه یارای به تأخیر انداختن آن را؛ و در یک کلام عارضهای علاجناپذیر است.
انسان همواره به دنبال اکسیر بقا و آب حیات است ولی آن را نمییابد؛ پیوسته در پی دوایی جهت شفای این درد بیامان است ولی آن را نمییابد؛ رؤیای چندین سالهاش بر باد رفته و بسان غباری اندک، در فضا محو گشته و خواسته یا ناخواسته به دعوت مرگ، لبیک استجابت گفته و فرمانش را گردن نهاده است؛ به همین جهت متوجه شده که سلطانی نیرومند و چیرهدست، از بلندای وجود بر آنان مسلط بوده و همگان تحت امر و توان و اختیار وی حرکت نموده و حیات و مرگ را پشت سر مینهند. علیرغم دانستن این واقعیتها، مرگ همچنان پدیدهای ناخوشایند است که خریدار آنچنانی نداشته و برعکس، حیات و زندگی، آن محبوب دوستداشتنی است که فراق و جداییاش، حتمی و گریزناپذیر میباشد؛ نسلها یکی پس از دیگری پا به عرصۀ وجود میگذارند ولی درد، همان درد است و دوا همان دوا. موضع انسان، همان موضع عجز و ناتوانی است که قادر نیست گامی فراتر از آنچه برایش مقدر شده، بنهد.
اجل و زمانهای معین شدۀ مرگ انسانها، همانند دیوارهای متین و محکم میباشند که میان زندگی و مرگ، کشیده شده و عمر آدمیان هنگام رسیدن بدانها متلاشی و از هم فرومیپاشند؛ اما مرگ، با وجود تشخیص و شناخت برخی از علل و عوامل ظاهریش همچنان یکی از رازها و اسرار قضا و قدر الهی میباشد و زندگی نیز به رغم درک و شناخت برخی از اسباب و موجبات ظاهریش، همچنان یکی از اسرار قضا و قدر پروردگار است؛ زیرا هر نوع زندگی را که مشاهده میکنیم، از راه تناسل و تولیدمثل گونۀ پیش از خود ناشی میشود. با اندکی دقت ملاحظه میکنیم که ابلیس به کمک وسوسۀ همین لذت جاودانگی، توانست آدم÷و حوا÷را بفریبد؛ چرا که اینگونه به ذهن و خیالشان وسوسه نمود که گویا اکسیر و خمیرمایۀ جاودانگی در بهشت، درون همان درختی نهفته است که خداوند آنها را از خوردنش برحذر داشته بود. بدین ترتیب، آنان را با سوء استفاده از همان حرص و ولعی که بر پایداری و دوام حیات در وجودشان میدید، دچار لغزش و خطا نمود. اما آن دو به محض سقوط در خطا و گناهشان، نه تنها در زندگی جاودانه نشدند، بلکه از ماندگاری و سکونت در بهشت نیز بینصیب گشتند.
خداوند عزوجل در آیات ۱۹ تا ۲۵ سورۀ مبارکۀ اعراف داستان آنان را اینگونه برایمان بازگو میفرماید:
«ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و در هر کجا که خواستید (بگردید و از نعمتهای آن) بخورید، ولی به این درخت نزدیک نشوید (و از آن نخورید، که اگر چنین کنید) از زمرۀ ستمکاران خواهید شد. سپس شیطان آنان را وسوسه کرد تا (مخالفت با فرمان خدا را در نظرشان بیاراید و لباسهایشان را از تن بدرآورد و برهنه و عریانشان سازد) و عورات نهان از دیدۀ آنان را بدیشان نماید، و (بدین منظور) گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشته است، مگر بدان خاطر که (اگر از این درخت بخورید) دو فرشتۀ میشوید، و یا اینکه (جاودانه میگردید و) از زمرۀ جاویدانان (در این سرا) خواهد شد. و برای آنان بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم. پس آرام آرام آنان را با مکر و فریب (به سوی نافرمانی و خوردن از آن درخت) کشید. هنگامی که از آن درخت خوردند، عورات خویش بدیدند، و (برای پوشاندن شرمگاههای خود) شروع به جمعآوری برگهای (درختان) بهشت کردند و آنها را بر خود افکندند. پروردگارشان (به سرزنش ایشان پرداخت و خطاکاری آنان را متذکر شد و) فریادشان زد که آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکارتان است (و خیر شما را نمیخواهد؟). (آدم و همسرش، دست دعا به سوی خدا برداشتند و) گفتند: پروردگارا! ما (با نافرمانی از تو) بر خویشتن ستم کردهایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود. (خداوند خطاب به آدم و حوا و ابلیس) گفت: (از این جایگاه والا) پایین روید. برخی دشمن برخی خواهید بود. در زمین تا روزگاری استقرار خواهید داشت و (از نعمتهای آن) بهرهمند خواهد شد. (خداوند گفت: در زمین (تولید نسل میکنید و) زندگی به سر میبرید و در آن میمیرید (و دفن میشوید) و از آن (هنگام رستاخیز زنده میگردید و) بیرون میآیید».
فرشتۀ مرگ به فرمان خدا نزد موسی÷آمد تا جانش را بستاند؛ ابتدا برای موسی÷مرگ ناخوشایند آمد، ولی پس از آنکه دانست هر اندازه در این جهان زندگی کند عاقبتش مرگ خواهد بود، عرض کرد: «پروردگارا، اینک که زمان مرگم نزدیک شده، مرا همانند پرتاب سنگی، به سرزمین مقدس نزدیک گردان تا در آن جا جانم را به تو بسپارم». این سخن در حدیث صحیحی که امام بخاری/و امام مسلم/از ابوهریرس روایت نمودهاند، از زبان موسی÷نقل شده است.
هر انسانی به خوبی احساس میکند که در دست بیامان سلطان مرگ، تسلیم و مقهور است و هیچ وسیلهای در دفع آن، سودبخش نمیباشد؛ و نیز به خوبی میداند که زمان مرگ آدمیان، نامعلوم بوده و ارتباطی با نیرومندی یا ضعف جسمانی ندارد. چه بسیارند افراد تنومند و قویهیکلی که در عنفوان جوانی و بهار زندگانی، یا در اوان کودکی به پیشواز مرگ شتافتهاند؛ و چه بسیارند افراد ضعیف و لاغراندامی که بر خلاف تصور، فراتر از انتظار و حتی دو برابر یا بیشتر از عمری که تصور میشد، زندگی نمودهاند.
موعد مرگ انسانها، زمانهای از پیش طراحی و برنامهریزی شدهاند که توسط نیرویی پنهان و حاکمی قاهر و چیرهدست، در اندازههای معینی ثبت شدهاند؛ قضیۀ اجل نیز در واقع، یکی از آیات آفریدگار حکیم و بسیار عظیم است.
قرآن کریم در چندین مورد از آیات بیناتش، برایمان از پدیدۀ مرگ سخن میگوید:
۱- خداوند عزوجل در آیات ۶۰ و ۶۱ سورۀ مبارکۀ واقعه میفرماید:
«ما در میان شما مرگ را مقدر و معین ساختهایم، و هرگز بر ما پیشی گرفته نمیشود (و کسی بر ما چیره نمیگردد و از دست ما بدر نمیرود). هدف (از قانون مرگ) این است که گروهی از شما را ببریم و گروه دیگری را جای آنان بیاوریم، و (سرانجام) شما را در جهانی که نمیدانید آفرینش تازه ببخشیم».
۲- در آیات ۵۶ و ۵۷ سورۀ مبارکۀ عنکبوت میفرماید:
«ای بندگان مؤمن من! زمین من فراخ است (و اگر در جایی تحت فشار کفار و ستمگران بودید، میتوانید به نقاط دیگری مسافرت کنید) و تنها مرا بپرستید، (چرا که پرستش توحیدی، رمز آزادگی و سرافرازی است). (سرانجام همۀ انسانها میمیرند و) هر کسی مزۀ مرگ را میچشد سپس به سوی ما باز گردانده میشوید (و هر یک جزا و سزای خود را میگیرند)».
۳- در آیات ۱۴۵ و ۱۸۵ سورۀ مبارکۀ آلعمران میفرماید:
«و هیچکس را نسزد که بمیرد مگر به فرمان خدا. و خداوند وقت آن را دقیقاً در مدت مشخص و محدودی ثبت و ضبط کرده است (در کتابی که مشتمل بر مرگ و میرهاست نوشته است). هر کسی مزه مرگ را میچشد، و بیگمان به شما پاداش و پادافرۀ خودتان به تمام و کمال در روز رستاخیز داده میشود. و هر که از آتش دوزخ دور گردد و به بهشت برده شود، واقعاً سعادت را فراچنگ آورده و نجات پیدا کرده است. و زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست».
۴- در آیۀ ۷۸ سورۀ مبارکۀ نساء میفرماید:
«هر کجا باشید، مرگ شما را درمییابد، اگرچه در بُرجهای محکم و استوار جایگزین باشید ...».
۵- در آیۀ ۸ سورۀ مبارکۀ جمعه میفرماید:
«بگو: قطعاً مرگی که از آن میگریزید، سرانجام با شما رویاروی میگردد و شما را درمییابد، بعد از آن به سوی کسی برگردانده میشوید که از پنهان و آشکار آگاه است، و شما را از آنچه کردهاید باخبر میگرداند».
۶- و خداوند عزوجل در آیۀ ۶۱ سورۀ مبارکۀ انعام میفرماید:
«خداوند بر بندگان خود کاملاً چیره است. او مراقبانی (از فرشتگان را برای حسابرسی و نگارش اعمال شما) بر شما میفرستد و میگمارد (و آنان بکار خود با دقت تمام تا دم مرگ یکایک شما، مشغول میگردند) و چون مرگ یکی از شما فرارسید، فرستادگان ما (از میان فرشتگان دیگر به سراغ او میآیند و) جان او را میگیرند، و (فرشتگان گروه اول و فرشتگان گروه دوم هیچ کدام در مأموریت خود) کوتاهی نمیکنند».
پس بدین ترتیب ملاحظه نمودیم که مرگ، حکم و تصمیم پروردگار است که در مورد هر موجود زندهای از جانب خداوند به اجرا درخواهد آمد. بنابراین هر نفسی ناچار است که طعم و مزۀ مرگ را بچشد و انسان از ترس مرگ به هر جا که بگریزد و دست به دامان هر وسیلهای گردد، ناگزیر به دامش خواهد افتاد؛ چرا که قدرت خداوند برتر و والاتر از قدرت بندگانش بوده و با همین قدرت عالیه، زمان مرگ هر مخلوق زندهای را مشخص نموده و این اجل در نزدش نوشته شده و ثبت گردیده است.
لذا با توجه به این اجلهای معین، مرگ هیچ کس نه ساعتی پیش انداخته میشود و نه ساعتی پس؛ و هیچ کس جز با درخواست و ارادۀ خداوند نخواهند مرد و هیچ قربانی یا کشتهای جز با اجازه و موافقت او جان نخواهد داد.
بنابر تمام آنچه گفته شد، «حتمیت مرگ»، جلوهای از نامهای خداوند، یعنی جلوۀ قهاریت اوست که از دلایل آشکار، بر وجود مقدس و سراسر نور خداوند عزوجل به شمار میآید.