بخش اول: نظم و انسجام موجود در طبیعت، از دو حال خارج نیست
نظام بدیع و به هم پیوستۀ هستی که اثری از بینظمی و نقص در آن به چشم نمیخورد و در ضمن طرح و نقشهای از پیش تعیینشده و هدفدار حرکت میکند، از دو حال خارج نیست:
۱- یا صرفاً ناشی از تصادف ذاتی محض است؛
۲- یا ناشی از تدبیر مدبری حکیم، دانا و تواناست که هر چه بخواهد و اراده کند تحقق مییابد.
اینکه بگوییم ناشی از تصادف محض است، عقلاً و واقعاً امری محال و ناشدنی است؛ چرا که اگر فرضاً تصادف بتواند حتی چیز ساده و جزئی را منظم بیافریند، هرگز امکان ندارد سبب ایجاد نظامی گسترده و فراگیر باشد؛ نظامی که دامنۀ آن بیحد و حصر بوده و در طول زمان، پی درپی و بدون عیب و نقص، تحت قوانینی یکپارچه و همنواخت، استمرار یابد. از طرف دیگر، تصادف به هیچوجه موجب ایجاد هدفداری در پدیدهها نمیگردد؛ در حالی که روند جهان هستی، روندی هدفدار بوده که علیرغم اجزا و ذرات و مجموعههای بیشمارش، در ضمن نقشهای کلی و نظمی فراگیر لحظه به لحظه به سوی هدفش روان است و خللی در آن وارد نمیشود.
قرآن کریم در آیات ۳ و ۴ سورۀ ملک میفرماید:
«آن که هفت آسمان را بالای یکدیگر و هماهنگ آفریده است. اصلاَ در آفرینش و آفریدههای خداوند مهربان، خلل و تضاد و عدم تناسبی نمیبینی (و بلکه هستی با تمام عظمتی که دارد، از انسجام و استحکام شگفت برخوردار است، و نظم و نظام عجیب و قوانین و روابط دقیق بر ذره ذرۀ کائنات حکمفرما است). پس دیگر باره بنگر (و با دقت جهان را وارسی کن) آیا هیچگونه خلل و رخنهای میبینی؟ باز هم (دیدۀ خود را بگشای و عالم هستی را بنگر و) بارها و بارها بنگر و ورانداز کن. دیده سرانجام فروهشته و حیران، و درمانده و ناتوان، به سویت باز میگردد».
در این نص شریف به نظم فراگیر هستی و استمرار بیعیب و نقص آن اشاره شده است؛ چرا که اگر ناشی از تصادف کور و بدون شعور میبود، بایستی در اثر اختلال، بینظمی و انشقاق، پدیدههایی نظیر آسمانها و زمین و .... دستخوش تزلزل و فروپاشی میگشت.
به همین خاطر است که خداوند عزوجل، توجه انسانها را به این دلیل عقلی جلب و صاحبنظران علوم بشری را (در هر سطح و مرتبۀ علمی که باشند) به رویارویی فرامیخواند تا اگر قادرند، کوچکترین دلیل یا سند (علمی یا عقلی) مبنی بر عدم وجود خدا ارائه نمایند؛ لذا نص مذکور، شامل دو لفظ «خاسیء» و «حسیر» است که هر دو بر ناکامی و عجز منکران خدا در این میدان دلالت دارند.
نظام هستی که دور از هر گونه عیب و شکاف یا اختلال و تزلزلی است، نظامی استوار و محکم میباشد که قوانین جبری پروردگار، ناظر بر آن است و چیزی را توان خروج از این قوانین نمیباشد.
هر چیز در پهنۀ این هستی، آراسته به توان و استعدادهای متناسب و بیکم و کاست خویش است و هیچ کدام از عناصر و نیروهای موجود در آن، در جهت مخالف و متضاد همدیگر حرکت نمیکنند. اگر چنین تقدیر و ارزیابی حکیمانه و معیارهای کنترل و پیشگیری وجود نمیداشت، بیگمان نتیجۀ فعل و انفعالات نیروها و عناصر، به اختلاف و بینظمی کشانده میشد و برخی بر برخی دیگر طغیان و تجاوز مینمودند (!).
اگر این موازنۀ منع و پیشگیری (کنترل) نبود، حشرات یا میکروبهای زیانآور، سطح کرۀ زمین را فرامیگرفت؛ زیرا قدرت فوقالعاده زیادی در تولید و تکثیر نسل خویش و سرعت انتشار آن دارند. بدین ترتیب نباتات کُشنده و زیانبار، در درون نباتات مفید و سودبخش رخنه نموده و تمام مزارع را فراگرفته و اجازۀ رشد و شکوفایی را از گیاهان سودمند سلب میکردند.
اگر این توازن وجود نداشت، آبهای موجود در کرۀ زمین، سطح آن را به کلی فرامیگرفت به گونهای که حتی به اندازۀ جا پای انسان، خشکی باقی نمیماند؛ ولی این کنترل و موازنۀ دقیق سبب شده تا آبهای زیادی در نواحی قطبی و سردسیر، به حالت یخزده نگه داشته شده و طغیان جمعی آبها متوقف گردد.
باز اگر این موازنه و کنترل عناصر و نیروها نبود، قدرت رشد و نموی که در موجودات زنده وجود دارد، به تنهایی کافی بود تا در مدت (تنها) یک سال، طفلی خردسال را به کوهی تبدیل کند. اما این نظم فراگیر در گسترۀ هستی، هرگز اجازۀ چنین اختلاف و هرج و مرجی را نمیدهد! پس آیا درست است که بگوییم: چنین نظم و انضباطی، تصادفی و اتفاقی است؟ یا برعکس، نشأت گرفته از ناظمی حکیم، مدبر و توانا بر هر چیز است؟! اگر آفریدگاری بزرگ و توانا، باعلم، قدرت، حکمت و حاکمیت خویش، هیمنه و تدبیرش را در حوادث هستی نمیگمارد، یقیناً هستی به میدانی از بینظمی و سرگردانی عناصر و پدیدهها تبدیل و هر چیزی بیهدف به این سو و آن سو رفته و سرانجام به نابودی میانجامید.
اما تحقیقات و بررسیهای علمی، پرده از روی این حقیقت، فراروی دانشمندان و محققان کنار زده که اثری از بینظمی و بیبرنامگی در پدیدهها و دگرگونیهای هستی وجود نداشته و هر چیزی به سوی هدف از پیش تعیینشدهاش در حرکت و تکاپوست و این سلسلۀ اهداف و غایات به بروز یک یا چند صفت آفریدگار بزرگ منتهی میگردد؛ خداوندی که بری از تمام صفات نقص و عیب (صفات سلبیه) بوده و مظهر تمام صفات کمال است؛ صفات کمالی که هر صاحبدلی را به شناخت خالق جلیل و زمامدار مطلق آسمانها و زمین واصل میگردانند.
پس هر چه در عرصۀ گیتی بگنجد و در قالب تحقیق و بررسیهای انسانی قرار گیرد، انسان را به سوی اقرار بر وجود بزرگترین موجود ازلی و ابدی دستگیری مینماید؛ موجودی که از حیث ذات و صفات و اسماء، کمال مطلق بوده و مثل و مانندی برایش نیست؛ موجودی که وجودش ناشی از غیر نبوده، بلکه بالذات است؛ بالاخره موجودی که هرگز در عدم نبوده، بلکه در هر برهه از زمان وجود داشته است، زیرا در غیر این صورت نیازمند چیزی خواهد بود که سبب وجودیش باشد و لذا آن موجود دیگر، هدف و سوژۀ بحث ما میباشد؛ چرا که ما دنبال ذاتی میگردیم که کاملترین و اصیلترین وجود را دارا باشد که آن هم پروردگار و آفریدگار ازلی و ابدی، یعنی «الله» تعالی است و بس.
چنین نتیجهگیریهایی ما را متوجه این حقیقت میگرداند که خداوند، هستی و گونههای حیات و زندگی در آن را، هدفدار و به منظور غایتی معین خلق نموده و مخصوصاً برخی از موجودات زنده (از قبیل انسان و جن) را آراسته به عقل، اراده و سایر صفات گردانیده تا از این راه، هدف مشخصی را متحقق سازد.
بنابراین، بر هر شخص با اراده و صاحب اندیشهای لازم است که هدف وجودی خویش را در فراخنای هستی پهناور جستجو کرده و راز این معما را کشف نماید که: چرا به وسیلۀ این دو صفت از دیگر موجودات، متمایز گردیده است؟
۱- نیروی فهم و اندیشه، درک و استنباط علل، اسباب و صفات اشیاء، در خلال ادارک پدیدهها.
۲- نیروی اراده و اختیار و دخل و تصرف در امور درون و بیرون خویش، در چهارچوب و محدودۀ مشخص اختیاراتش.
البته این نکته بایستی فراموش نشود که انسان هرگز قادر نیست در اصل حیات و مرگ خویش دخل و تصرفی داشته و حتی نمیتواند در آنچه میخواهد و آرزویش را میکند، به دلخواه خود برسد؛ مهمتر از همه اینکه انسان دائماً نیازمند یاری از نیرویی غیرخویش است که ماورای عالم خاص انسانی و به طور مطلق ماورای عالم ماده میباشد.
تحقیق و جستجو از هدف وجودی انسان، در نهایت به اینجا ختم میشود که او مکلف است به آفریدگار خویش ایمان آورده و بدان اعتراف نماید و با تسلیم شدن در برابر اوامر و نواهیش، بندگی (خالصانه و همهجانبۀ) وی را گردن نهد.
پس هر گاه انسان هدف وجودی آفرینش خویش را درک نمود، وظیفهاش در زندگی دنیوی را نیز متوجه میشود؛ اینجاست که به ندای دعوتگران خدایی پاسخ مثبت داده و در حد توان به اطاعت از اوامر خداوند مبادرت میورزد که توسط پیامبران†ابلاغ گردیدهاند؛ هر زمان نیز دچار لغزش و عصیانی گردد به درگاه خداوند روی آورده و با توبه و طلب آمرزش از او، مسیر صحیح بندگیش را ادامه میدهد تا رضایتش را جلب و وعدۀ پاداش و احسان الهی را در حق خود متحق گرداند.
وجود هستی سراسر نظم و اتقان، مرتب و هدفدار، بیگمان برگرفته از ذاتی بسیار دانا و حکیم است که هر انسان فهمیده و با شعوری در خلال ملاحظۀ پدیدهها و حوادث هستی، متوجه آن خواهد شد و هر کسی بنا به طبیعت و استعداد بشری خویش بهرۀ خود را از آن خواهد گرفت.
در این راستا نقل قولهای بسیار تأییدکنندهای از جانب دانشمندان و پژوهشگران امور مادی ارائه شده که به بیان یکی از آنها اکتفا مینماییم:
«کمیل فلاماریون» یکی از این محققان است که میگوید: «این نظم و نظام فراگیر که حاکم بر طبیعت است، همراه با آثار حکیمانهای که در هر چیزی پدیدار و به مشابۀ روشنایی سپیده و نور زیبایی شفق از همه سو جلوهگر شده و مخصوصاً وحدت یکپارچهای که در قالب تغییر و تکامل هستی به چشم میخورد، همگی بر وجود نیروی لایزال ربانی دلالت میکنند؛ نیرویی که بسان ستونهای برپادارنده و نگهدارندۀ نظام هستی در پس تمام ذرات وجود، ریشه دوانده است؛ همین نیرو است که اساس نظام حقیقی و منشأ اصلی همۀ قوانین طبیعی در اشکال و انواع گوناگون به شمار میآید». [۵۷]
[۵۷] به نقل از کتاب «الله فی الطبیعة» و آن نیز به نقل از کتاب «عقیدة المسلم»، تألیف شیخ محمد غزالی.