مشعل های فروزان در شناخت یزدان

فهرست کتاب

فصل دوازدهم: دلیل «پدیدة عدل»

فصل دوازدهم: دلیل «پدیدة عدل»

بسیاری از مظاهر و نمونه‌های عادلانه را در عرصه‌های مختلف حیات دنیوی ملاحظه می‌کنیم که بدون آنکه فردی از انسان‌ها در برقراری این عدالت نقشی داشته باشد صورت می‌گیرد. بسیارند قاتلان و آدم‌کشان ستمگری که در اثر رویارویی با حوادثی ناگهانی، به زیر سلطه و فشار شدید مظلومانی درمی‌آیند که قبلاً در حقشان، ستم روا می‌داشتند؛ وقتی به دقت در این وقایع نظر افکنیم، درمی‌یابیم که حقیقتاً به مثابۀ جزای عادلانه‌ای است که در برابر ارتکاب قتل و ستمگری‌های قبلی دامنگیر ستمگران شده است.

بسیارند کسانی که اموال مردم را به ناحق می‌خورند اما پس از مدتی دچار انواع درد و مصیبت‌های بدنی، مالی یا خانوادگی می‌گردند؛ با نظری موشکافانه متوجه می‌شویم که این رنج و مصیبت‌ها به منزلۀ سزای عادلانه‌ای است که در برابر ستمگری و دست‌درازی‌های نابحقشان بدان‌ها روی آورده است. برخی از مردم را می‌بینیم که در اثر خوردن اموال یتیمان به ظلم و ناحق، دچار چنان عذاب روحی می‌شوند که گویا آتشی در درون آن‌ها برافروخته یا دچار خسارت‌های مالی و بدبختی‌های روزمره می‌گردند.

برخی از فرزندان را می‌بینیم که به دنبال بی‌احترامی و آزار و نافرمانی نسبت به پدر و مادرشان، گرفتار عقوبت‌های سخت و پیامدهای ناگوار اعمالشان می‌شوند که به منزلۀ سزای عادلانۀ بدرفتاریشان به حساب می‌آیند.

گاهی مشاهده می‌شود که برخی از جنایتکاران در خلوت و دور از چشم دیگران دست به جنایت‌هایی زده و خیال نموده‌اند که دیگر کسی از آن‌ها اطلاع نمی‌یابد و به مروز زمان از یادها رفته فراموش می‌شوند؛ ولی ناگهان به طوری عجیب و از راهی که تصور آن نمی‌رفت، پرده از جنایت پنهانشان کنار رفته و قصاص و سزای عادلانۀ اعمالشان را خواهند گرفت. وقتی صفحات تاریخ را ورق می‌زنیم، نگاهمان به ملت‌ها و اقوام ستمگری می‌افتد که دچار فسق، گناه، تجاوز و طغیان گشته و پند نیک‌خواهان و هشدار واعظان و ناصحان، اثری در خودداری آن‌ها از اعمال زشت و ناپسندشان نداشته است؛ اما پس از مدتی سنت عدل خدایی بر آنان جاری شده و به سزای کردارشان رسانیده است. سنت عدالت، گاهی به صورت دشمن قدرتمندی بر آنان حاکم شده، گاهی نیز به صورت فاجعه‌های طبیعی به سویشان تاخته و گاهی سبب اختلاف و تفرقۀ داخلی شده و دست به قتل و کشتار بی‌امان یکدیگر زده‌اند.

در مقابل این اقوام ستمگر و نافرمان، بسیاری از گروه‌ها و دسته‌های انسانی را می‌بینیم که حیات دنیویشان را با کردار شایسته و خداپسندانه آراسته و در نتیجۀ آن به دستاوردهای سعادتمندانه و رضایت‌بخشی نایل شده‌اند؛ این نتایج خوشایند، همان پاداش عادلانه‌ای است که بر طبقق سنت جاری عدالت، نصیبشان گشته است.

(اینک به نمونه‌هایی در این زمینه اشاره می‌کنیم):

- برخی از مردم که مالشان را در راه خیر صرف می‌کنند، ابتدا ملاحظه می‌شود که از مالشان کاسته شد، اما پس از مدتی می‌بینیم که به طور ناگهانی از راهی غیر قابل انتظار نظیر تجارتی سودمند، زراعتی پر محصول، یا ... به صورت چشمگیری افزایش یافته است.

- افرادی را می‌بینیم که شخص راه گم‌کرده‌ای را، دستگیری نموده و ضمن نجات وی از سرگردانی و احترام به او، به مقصدش روانه می‌سازند. سپس دیده شده که خود این افراد گرفتار همین سردرگمی شده و کسانی دیگر به آنان کمک نموده‌اند؛ در این هنگام احساس کرده‌اند که این پیشامد، نتیجۀ عمل صالح مشابهی است که قبلاً در حق دیگری انجام داده‌اند.

- انسان‌هایی را می‌یابیم که بر سر یتیمان دست نوازش کشیده و با مهربانی مشکلات و تنگدستی و سختی‌ها را از آنان دور می‌کنند؛ سپس همین انسان‌ها فرصت‌های سودمند و کمیابی را در زندگی خویش یا فرزندانشان به دست می‌آورند که احتمالش را نمی‌دادند؛ لذا با تمام وجود، به یاد نیکی‌های پیشین افتاده و این موقعیت‌های کنونی را نتیجۀ اعمال پسندیدۀ قبل می‌دانند.

- بالاخره اینکه برخی از مردم، کارهای خیر و نیکویی را در نهان و دور از چشم دیگران انجام می‌دهند که پس از سپری شدن زمانی دراز، به طور غیر منتظره پاداش کردارشان را دریافته‌اند ... .

این چه کسی است که در ورای احساسات انسان‌ها، تمام کردار و رفتار خوب و بد آن‌ها را زیر نظر داشته، حوادث و پیشامدهای وارد بر آنان را سازماندهی و با پاداش یا سزای عادلانۀ اعمالشان، آن‌ها را متوجه خود و مراقبت و کنترل لحظه به لحظه‌اش می‌نماید؟؛

کیست که در پس جهان محسوس و مادی، به محاسبۀ دقیق ستمکاران و مجرمان پرداخته و به سزای اعمال بدشان می‌رساند؟؛

این چه موجودی است که در پس این جهان محسوس و مادی، مراقب اعمال و کردار نیکوکاران بوده و پاداش برخی از اعمالشان را در همین جهان به آنان داده تا آن‌ها را متوجه خویش و نظارت دقیقش نموده و پاداش و سزای عادلانۀ روز قیامت را به دیدۀ یقینشان عرضه کند.

پاسخ مبنی بر ایمان و منطقی که عقل و دل‌های مؤمنان، به این سؤالات می‌دهند و در کتاب‌های آسمانی و پیام پیامبراننیز به چشم می‌خورد، این است که: خداوند حکیم و دادگر ـ الله ـ، همان ذاتی است که مردم را بر اساس کردار نیک و بدشان محاسبه و بر اساس عدل و دادش به نیکوکاران پاداش نیکو داده و بدکارن را به سزای کردار بدشان رسانیده، یا بنا به حکمت خویش آن‌ها را مورد عفو و گذشت قرار می‌دهد.

بالاخره جواب منطقی عقل‌های سالم به این‌گونه سؤالات، عبارت است از اینکه ذاتی بسیار حکیم، دانا و توانا در ورای عالم ماده و محسوسات عینی به محاسبه و مجازات عادلانۀ انسان‌ها با توجه به مسئولیت و تواناییشان می‌پردازد؛ این ذات، همان پروردگار جهانیان است که هر چیزی را با علم و قدرت خویش به وجود آورده است.

***

قرآن کریم به صراحت ما را در جریان واقعی عقوبت‌های وارد شده بر ملت‌های پیشین می‌اندازد که به علت کفر ورزیدن به پروردگار و تکذیب پیامبرانو به راه انداختن طغیان و فساد بیش از حد در زمین، دامنگیرشان شده بود. هدف از یادآوری مکرر این عقوبت‌ها و مصیبت‌ها در دوره‌های مختلف تاریخ بشری، استدلال روشن بر وجود خداست؛ زیرا بر اساس رابطۀ اسباب و مسببی، به وجود اسبابی پیشین برمی‌گردد که قبلاً بیان نمودیم، و نیز بعد از انذار و هشدار خداوند توسط پیامبرانبر این اقوام و در قالب پدیده‌هایی که از توان بشر خارج است، چنین عقوبت و سزاهایی وقوع یافته‌اند.

برای نمونه در سورۀ مبارکۀ شعرا چندین بار این پدیده‌ را ملاحظه می‌کنیم که به عنوان آیت و نشانه‌ای از وجود خدا، خردمندان را به طرف ایمان می‌کشاند؛ اما کسانی که از آیات خدا و دلایل وجود ذات و عدالت بی‌منتهایش غافل باشند، از ایمان نیز بی‌بهره خواهند ماند.

مثلاً در داستان موسی÷با فرعون و اطرافیان و لشکریانش ملاحظه می‌کنیم که نجات موسی÷و یارانش و غرق فرعون و فرعونیان، پایان‌بخش داستان مذکور می‌باشد؛ این واقعه به گونه‌ای خارق‌العاده و خارج از توانایی‌های انسانی صورت می‌گیرد؛ زیرا هنگامی که خداوند دریا را برای موسی می‌شکافد، او و یارانش از شکاف ایجاد شده در وسط دریا به آن طرف نیل می‌روند، فرعون و لشکریانش نیز به دنبال آنان راه می‌افتند؛ اینجاست که معجزه از دو جهت به وقوع می‌پیوندد: ۱- نجات دو پیامبر خدا موسی÷و هارون÷به همراه یاران بنی‌اسرائیلیشان ۲- غرق و نابودی فرعون و فرعونیان کافر.

این پدیده، نشانۀ صداقت پیام موسی÷و هارون÷، حقانیت وجود خدا و عدالت گسترده‌اش، بدفرجامی و عاقبت ناگوار تکذیب‌کنندگان حق و طغیانگران و بالاخره نشانه‌ای بر بطلان ادعاها و خیال‌پردازی‌های آنان می‌باشد.

خداوند عزوجل در آیات ۵۲ تا ۶۸ سورۀ مبارکۀ شعرا می‌فرماید:

«ما به موسی وحی کردیم که شبانه بندگان (مؤمن بنی‌اسرائیل) مرا (از مصر) کوچ بده. شما حتماً تعقیب می‌شوید (و فرعون و فرعونیان برای دستگیری شما دنبالتان می‌کنند). (توسط جاسوسان خبر به دیار رسید که موسی و بنی‌اسرائیل درصدد کوچ به سرزمین دیگری هستند) پس فرعون (مأمورانی) به شهر فرستاد تا (نیرو) جمع کنند (و جلو ایشان را بگیرند). (فرعون به مأموران دستو داد و) گفت: (به اهالی شهرها بگویید:) این‌ها (که قصد فرار و تجمع و تقویت در جای دیگری را دارند) گروه اندک و ناچیزی هستند (و ما با نخستین تاخت، ایشان را گرفتار و به شکنجه و آزار می‌رسانیم). آنان ما را بر سر خشم می‌آورند. (البته جای هیچ‌گونه نگرانی نیست، ولیکن) ما گروهی هستیم محتاط (و بیدار و دوراندیش). (سرانجام آنچه می‌بایست بشود شد، و عاقبت بنی‌اسرائیل بر فرعون و فرعونیان پیروز شدند) و ما آنان را از باغ‌ها و چشمه‌سارها بیرون راندیم. و (ایشان را) از میان گنج‌ها و کاخ‌های مجلل (بدر کردیم). این چنین (شد که بنی‌اسرائیل پیروز گشتند) و آن‌ها را میراث بنی‌اسرائیل کردیم. بنی‌اسرائیل را تعقیب کردند و به هنگام طلوع آفتاب بدیشان رسیدند. هنگامی که هر دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: (در چنگال فرعونیان) گرفتار می‌گردیم (و هلاک می‌شویم). (موسی) گفت: چنین نیست. پروردگار من با من است. (قطعاً به دست دشمنم نمی‌سپارد و به راه نجات) رهنمودم خواهد کرد. به دنبال آن به موسی پیام دادیم که عصای خود را به دریا بزن. (وقتی عصا را به دریا زد) دریا از هم شکافت و هر بخشی همچون کوه بزرگی گردید (و دوازده راه خشک در آن پدیدار شد، و هر گروهی از اسباط دوازده‌گانۀ بنی‌اسرائیل در جاده‌ای حرکت کرد). و در آنجا دیگران را (نیز به موسی و بنی‌اسرائیل) نزدیک گردانیدیم (و فرعون و فرعونیان را وارد آن راه‌های دوازده‌گانه کردیم). موسی و جملگی همراهان او را نجات دادیم. سپس دیگران را غرق کردیم. بی‌گمان در این (برای کسانی که چشم و باز و دل آگاه داشته باشند و دربارۀ سرگذشت جباران مغرور بیندیشند و اوراق تاریخ مکتوب و منظور را به دقت بخوانند و ببینند) ولی اکثر آنان ایمان نیاوردند (و کمتر ایشان، همچون آسیه و جادوگران، به جمع مؤمنان پیوستند). بی‌گمان پروردگار تو باعزت و توان، و با محبت و مهربان است».

با ملاحظۀ داستان نوح÷نیز می‌بینیم که داستان، با نجات نوح÷و یاران مؤمنش و غرق و هلاکت کافران و طغیانگران تکذیب‌کنندۀ حق، پایان می‌پذیرد؛ این رویداد پس از هُشدار و انذارهای نوح÷به قومش، به گونه‌ای خارج از قدرت و توانایی‌های انسانی و مافوق عادات بشری صورت می‌گیرد.

این معجزه نیز از دو نظر قابل توجه است: ۱- نجات نوح÷و یارن باایمانی که همراه وی اندرون کشتی بودند. ۲- غرق شدن تمام کافران و از جمله پسر نوح÷که پدرش را تکذیب و در زمرۀ کافرانی بود که در ایمان به وجود خدا و پیام نوح÷کفر ورزید. اما وقوع این حادثه در حقیقت، آیت و نشانه‌ای بر صدق سخنان و پیام نوح÷، حقانیت پروردگار، ناکامی و بدفرجامی کافران تکذیب‌گر، پوچی و بطلان ادعاهایشان می‌باشد.

باز خداوند عزوجل در آیات ۱۰۵ تا ۱۲۲ سورۀ مبارکۀ شعرا می‌فرماید:

«(ماجرای آموزندۀ دیگری که مربوط به قوم نوح است)؛ قوم نوح پیامبران را تکذیب می‌کردند. زمانی که هم‌نژادشان نوح بدیشان گفت: هان! پرهیزگاری کنید! قطعاً من برای شما پیغمبر امینی هستم. از خدا بترسید و از من اطاعت کنید. من در مقابل این دعوت، هیچ مزدی از شما نمی‌خواهم. مزد من جز بر پرورگار جهانیان نیست. پس از خدا بترسید و از من اطاعت کنید. گفتید: آیا ما (اشراف و نُجبا) به شما ایمان بیاوریم، در حالی که پست‌ترین و بی‌ارزش‌ترین افراد از تو پیروی کرده‌اند؟! (چگونه انتظار داری افراد ثروتمند و والامقام، با مشتی بی‌سر و پا و گمنام، همراه و همنشین شوند؟!). (نوح) گفت: (وظیفۀ من دعوت همگان به سوی حق و اصلاح جامعه است) من هر چه می‌دانم آنان چه کار داشته‌اند؟ (و گذشتۀ ایشان چه بوده است؟ مهم امروز است که دعوت مرا پذیرفته و در مقام خود‌سازی برآمده‌اند و در راه حق گام نهاده‌اند). حساب (اعمال و جزای کار) ایشان جز بر عهدۀ پروردگارم نیست. اگر شما فهمیده و باشعور باشید (می‌دانستید که کار خوب و بد گذشتۀ ایشان از دید خدا پنهان نبوده است و سر و کارشان با خدا است نه با من). من هرگز مؤمنان را (از پیش خود) نمی‌رانم (تا دل شما را به دست آورم). من بیم‌دهندۀ آشکاری بیش نیستم. گفتند: ای نوح! اگر (بدین رفتار و گفتار خود) پایان ندهی، قطعاً جزو سنگساران خواهی شد (و بر سر تو همان خواهد آمد که بر سر سایر مخالفان ما آمده است). (نوح به پیشگاه خدا عرض کرد و) گفت: پروردگارا! قوم من، مرا دروغگو نامیدند (و دعوتم را نپذیرفتند)! (اکنون که هیچ راهی برای هدایت این ستمگران باقی نمانده است و تمام تلاش و توانم بی‌فایده بوده است) میان من و اینان خودت داوری کن (و کافران و مشرکان را نابود فرما) و من و مؤمنانی را که با من هستند (از دست شکنجه و آزارشان) نجات بده. ما او و کسانی را که با او بودند، در کشتی پر (از انسان‌ها و حیوان‌‌های گوناگون و خوراک و نیازمندی‌های آنان و اینان) نجات دادیم. سپس بقیه را غرق کردیم. بی‌گمان در این (سرگذشت نوح و سرنوشت مؤمنان و کافران) عبرت سترگ و دلیل بزرگی (بر قدرت خدا و صدق پیغمبران) است، و بیشتر مردمان (با وجود شنیدن داستان عبرت‌انگیز راه‌یافتگان و گمراهان و سرانجام کار، ایشان) ایمان نمی‌آورند. مسلماً پروردگار تو چیره و توانا (بر انتقام از ستمگران) و مهربان (در حق پرهیزگاران) است».

داستان هود، صالح، لوط و شعیب÷با اقوامشان نیز به همین صورت در سورۀ مبارکۀ شعرا بیان گردیده است.

خداوند عزوجل در میان یکی از قبایل دیرینۀ عرب به نام «ثمود»، پیامبری را به نام «صالح» برگزیده و به سوی آنان روانه نمود. صالح÷آنان را بر باور به خداوند و پرستش او دعوت نموده و فراخواند؛ اما وی را تکذیب کرده و به ندایش پاسخ مثبت ندادند. علاوه بر این، ترکیبی از نُه گروه چند نفرۀ تبهکاران آن قوم، شبانه به طور مخفیانه تصمیم به قتل او و خانواده‌اش گرفته و قرار گذاشتند که آن را نادیده تلقی نموده و به وارثان و خویشاوندانش بگویند که ما از این کار بی‌خبریم تا سخنانشان را باور کرده و از وبال و پیامدهای آن نجات یابند.

اما خداوند عزوجل که بر مکر و کید تبهکاران کاملاً آگاه است، پیامبرش صالح÷را به طور معجزه‌آسایی نجات داده و قبل از اجرای نقشۀ شوم و طرح شبیخون آنان اقدام به نابودی و هلاکت دسیسه‌گران و سایر اقوام قومشان نموده و صالح÷و یاران باتقوای مؤمنش را نجات و در خانه و کاشانه‌شان ماندگار می‌دارد.

این رخداد نیز که آثارش همچنان باقی است، نشانه‌ای است برای کسانی که بعد از آن‌ها آمده و باعلم خویش از آن صحنه‌ها پند و عبرت برمی‌گیرند.

خداوند عزوجل نیز به منظور پند و اندرز مردم، آن را به صورت‌های داستانی در آیات ۴۵ تا ۵۳ سورۀ مبارکۀ نمل چنین بیان می‌فرماید:

«ما به سوی قوم ثمود برادرشان صالح را روانه کردیم (تا ایشان را به یکتاپرستی دعوت کند و بدیشان بگوید) که خدا را بپرستید، اما آنان به دو گروه تقسیم شدند و به کشمکش پرداختند. (دسته‌ای مؤمن و دسته ای کافر گشتند). (بدیشان) گفت: ای قوم من! چرا پیش از تلاش و کوشش برای جلب خوبی‌ها و نیکی‌ها (با عبادت و اطاعت از الله) عجله برای بلاها و بدی‌ها دارید (و عذاب و مجازات خدا را با شتاب خواستار می‌گردید؟). چرا نباید از خدا طلب آمرزش کنید تا مورد مرحمت قرار گیرید؟ گفتند: ما تو را و کسانی را که با تو هستند به فال بد گرفته‌ایم (و شوم و بدشگونتان می‌دانیم. به سبب نحوست وجود شما است که قحطی و خشکسالی گریبانگیرمان شده است. در پاسخ بدیشان) گفت: بدشناسی و بدبختی شما (به خاطر اعمال خودتان) از سوی خدا (بر سرتان می‌آید و چنین مجازاتی را سبب شده) است بلکه (باید بدانید این هشدارها و بیدارباش‌ها آزمایش‌های الهی هستند، و پیوسته با خوبی‌ها و بدی‌ها) شما مورد آزمایش قرار می‌گیرید. در آن شهر (که حجر نام داشت) نُه گروهک بودند که در سرزمین (آنجا با آراء و تبلیغ و خرابکاری خود) تباهی می‌کردند و به اصلاح (حال خویش و جامعه) نمی‌پرداختند. این گروهک‌ها که آیین صالح عرصه را بر آنان تنگ کرده بود، به یکدیگر) گفتند: برای همدیگر به خدا سوگند می‌خوریم که بر صالح و خانواده‌اش شبیخون می‌زنیم و آنان را به قتل می‌رسانیم، سپس به ولی‌دم او می‌گوییم که ما در کشتن (وی و) خانواده‌اش شرکت نداشته‌ایم و (در آنچه می‌گوییم) راستگوییم. ایشان نقشۀ مهمی کشیدند (برای نابودی صالح و پیروان او) و ما هم نقشۀ مهمی کشیدیم، (برای نجات او و پیروانش). در حالی که ایشان خبر نداشتند. بنگر که عاقبت توطئه ایشان چه شد (و کار آنان به کجا کشید؟ عاقبت، این شد) که ما آنان و قوم ایشان همگی را نابود کردیم. این، خانه‌های ایشان است که بر اثر ظلم و ستم فروتپیده است و خالی از سکنه شده است. مسلماً در این امر عبرت بزرگی است برای کسانی که آگاه و فهمیده باشند. و ما کسانی را نجات دادیم که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند».

خداوند عزوجل، لوط÷را به سوی دیار و قریه‌های پنجگانۀ واقع در مکان فعلی «بحر میت» یا دریای لوط روانه نمود؛ لوط÷آن‌ها را به خداشناسی و خداپرستی فراخوانده و از انجام عمل شنیع و ناشایستی که هیچ فردی پیش از آن‌ها مرتکب نشده بود، نهی کرده و از ایشان خواست که از آن دست بکشند؛ اما علیرغم هشدار و بیم دادن‌های لوط÷به عذاب و بلای ویرانگری که عمل زشتشان در پی خواهد داشت، همچنان در فساد و فاحشه‌گری خود غوطه‌ور مانده و اهمیتی به سخنان وی ندادند.

سرانجام خداوند سبحان در یکی از روزها و درست هنگام طلوع خورشید، عذاب ناگهانی خود را بر آنان نازل کرده و بارانی از سنگ‌های گداخته را بر سرشان فروریخت؛ در نتیجه تمام تبهکاران و از جمله زن لوط÷نیز که جزو آنان بود، هلاک گردیده و دیار و کاشانه‌شان تبدیل به ویرانه گشت؛ اما خداوند، لوط÷و بقیه اهل و مؤمنان همراهش را نجات داده و از این ماجرا آیت و نشانه‌ای قرار داد برای کسانی که دارای هوش و فراست بوده و از ورای پدیده‌ها و حوادث به کشف حقایق ربانی پی برده و از آن‌ها پند و اندرز برمی‌گیرند.

به همین مناسبت خداوند عزوجل، داستان مذکور را در آیات ۵۴ تا ۵۸ سورۀ مبارکۀ نمل چنین بیان می‌فرماید:

«لوط را (هم به سوی قوم خود فرستاده‌ایم). وقتی به قوم خود گفت: آیا به سراغ کار بسیار زشت (لواط) می‌روید، در حالی که (پلشتی و سرانجام شوم آن را) می‌دانید؟! آیا شما به جای زنان به سراغ مردان می‌روید و (این عمل قبیح و غیر طبیعی را) دوست می‌دارید؟! اصلاً شما قوم نادانی هستید. (نه خدا را چنان که باید می‌شناسید، و نه به نوامیس خلقت آشنایید، و نه هدف آفرینش را تشخیص می‌دهید). پاسخ قوم او جز این نبود که (به یکدیگر) گفتند: (لوط و) پیروان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، آنان مردمانی پاکدامن و بیزار از ناپاکی‌ها هستند! ما لوط و خاندان او را (از عذاب قریب‌الوقوع) نجات دادیم، به جز همسرش را که خواستیم جزو باقیماندگان (در شهر و از زمرۀ نابودشوندگان) باشد. بر آنان باران (سنگ) را سخت باراندیم. باران بیم‌ داده‌شدگان (به عذاب الهی) چه بد بارانی است!».

سپس در آیات ۷۳ تا ۷۷ سورۀ مبارکۀ حجر می‌فرماید:

«پس به هنگام طلوع آفتاب، صدای (وحشتناک صاعقه و زمین‌لرزه) ایشان را فراگرفت. آنگاه (آنجا را زیر و رو کردیم و) بالای آن را پایین، (و پایین آن را بالا) گرداندیم، و با سنگ‌هایی از گل متحجر شده ایشان را سنگ‌باران نمودیم. بی‌گمان در این (بلایی که بر سر قوم لوط آمد) نشانه‌هایی برای افراد هوشمند موجود است (که از این آثار می‌توانند عمق واقعه را دریابند و بدانند که هر گروه فاسد دیگری دستخوش چنین بلایی می‌گردد). این آثار بر سر راه (کاروانیان و مسافران است و خرابه‌های آن) برجاست. بی‌گمان در این (بقایای مانده بر راستای راه) نشانۀ بزرگی برای مؤمنان است (که از آن تکان می‌خورند و عبرت می‌گیرند و از موجبات خشم خدا خویشتن را برحذر می‌دارند)».

این حوادث و عقوبت‌های سریع‌الوقوع و به موقع اقوام پیشین، به همراه آثار و شواهد باقیماندۀ آن در گوشه و کناره‌های زمین، نشانه‌ها و آیات روشن بر وجود نیرویی فوق‌العاده غالب و چیره‌دست و در عین حال عادل و دادگر می‌باشند؛ ذاتی که امور هستی را رهبری و اداره نموده، بر حوادث و وقایع موجود در آن نظارت و مراقبت کرده و برخی از احکام عادلانه را در چارچوب همین زندگی دنیوی به اجرا می‌گذارد. این مجموعه‌ از حوادث به مثابۀ نمونه‌هایی به شمار می‌آیند که تدبیرگر هستی برای بندگانش ارائه نموده تا صاحبان دانش و خرد از آن‌ها پند گرفته و به پروردگاری که عدالت را این‌گونه دقیق و قاطعانه در حق بندگانش به اجرا درمی‌آورد، ایمان بیاورند... .

بالاخره وجود آیات و نشانه‌های عدل ربانی، برهان قاطع و دلیل محکمی بر وجود ـ الله ـ تعالی و صفات والایش می‌باشند.

به همین جهت است که قرآن کریم، این دلیل را به گونه‌ای عام در آیۀ شریفه ۲۶ سورۀ مبارکۀ سجده این چنین بیان می‌فرماید:

«آیا برای ایشان روشن نشده است که پیش از آنان ما مردمان نسل‌های فراوانی را هلاک کرده‌ایم و (ایشان هم اینک) در مسکن و (مأوی و جا و) مکان آنان راه می‌روند. (و در سفرهای خود ویرانه‌های منازلشان را می‌بینند؟). واقعاً در این (دیدار دیار متروک و خالی از سکنه جباران و تبهکاران تاریخ) نشانه‌هایی (از قدرت خدا و درس‌های عبرتی از گذشتگان) است. آیا (این اندرزهای الهی، و پندهای عبرت را از زبان حال کاخ‌های ویران و کنگره‌های سر به فلک سایان) نمی‌شنوند؟».