مشعل های فروزان در شناخت یزدان

فهرست کتاب

بخش دوم: نیاز طبیعت منظم و هدفدار به آفریننده و ناظم از بدیهیات عقل انسانی است

بخش دوم: نیاز طبیعت منظم و هدفدار به آفریننده و ناظم از بدیهیات عقل انسانی است

یکی از احکام آشکار و اولیۀ عقلی، عبارت است از محال بودن تبدیل مواد و عناصر ساده و بسط به اشیاء و مواد مرکب و منظم، خوش ساخت و قواره، هدفدار و سودمند، بدون اینکه سازنده یا ناظم دانا و ماهری در آن نقش داشته باشد.

تمام مردم صرف نظر از اینکه چه مذهب و مکتب فکری داشته و اینکه به خدا ایمان دارند یا منکر وجودش می‌باشند، همگی اتفاق نظر دارند که پیدایش اولیۀ هستی، به عناصر و موادی ساده و بسیط و غیرمرکب برمی‌گردد؛ سپس از کوچک‌ترین موجود مرکب گرفته تا بزرگ‌ترین آن، از همین مواد ساده نشأت گرفته‌اند. اکنون از چگونگی ایجاد این مواد و عناصر ساده و بسیط سخنی نمی‌گوییم تا فعلاً ببینیم که چگونه تبدیل به اشیاء و مصنوعات مرکب و منظم و دارای اتقان گردیده و مظهر سود و بهره و هدفداری گشته‌اند.

در اینجاست که انسان‌ها به دو گروه تقسیم می‌شوند: اول، کسانی که به خدا ایمان دارند و از برهان‌های عقلی کمک می‌گیرند، خواهند گفت: این نظم و هماهنگی دقیق، ناشی از ارادۀ پروردگار یکتاست که با قدرت و حکمت خود، هر چیزی را آفریده و در مسیر صحیح وجودیشان قرار داده است.

دوم، کفرورزان منکر خدا، که از راه حق منحرف گشته و هر دسته از آن‌ها، نوایی سر داده است؛ برخی می‌گویند به صورت تصادفی و ناگهانی و بدون دخالت عنصری آگاه، چنین تحولاتی ایجاد شده، برخی دیگر قائلند که در اثر جنگ اضداد و کنش و واکنش‌های درونی مواد و عناصر طبیعت و فارغ از هر عامل خارجی بدین‌سان دگرگون گشته‌اند؛ بالاخره گروهی دیگر به صراحت ناتوانی خود را از تحلیل و تعلیل این مصنوعات و موجودات پیچیده و مرکب اذعان می‌دارند و در عین حال، نسنجیده بر انکار وجود خدا، اصرار می‌ورزند ... .

اینک به داوری بنشینید و منصفانه قضاوت کنید که کدام گروه از لحاظ عقل و منطق، سالم‌تر و در بیان حق، صادق‌تر و به واقعیت نزدیک‌تر و در روح و روان، آرامش بیشتری دارند؟!

زندگی و (حتی) مرگ از کدام یک راحت‌تر و بی‌دغدغه‌تر خواهد بود؟

آیا در ترازوی فکر و اندیشۀ بشری، هر دو دسته و منطق استدلالیشان، از اعتبار همسانی برخوردارند؟ همان‌طوری که در ابتدای بحث گفتیم، فعلاً کاری به پیدایش اولیۀ ماده و حادث یا ازلی بودن آن نداریم، بلکه به تبدیل و تحول آن در صورت‌های مرکب و پیچیده پرداخته و جهت روشن شدن بیشتر مطلب مثالی می‌زنیم:

تعداد از فرزندان دور پدرشان جمع شده و سؤالاتی این چنین از او می‌پرسند:

ما چگونه به وجود آمده‌ایم؟ چه کسی ما را آفریده است؟ چه کسی باعث حرکت، طلوع و غروب خورشید می‌باشد؟ چه کسی ماه را راه انداخته و به صورت هلال و بدر و قوس‌های زیبا و دیدنی درمی‌آورد؟ چه کسی گیاهان و درختان را رویانیده و پرورش می‌دهد؟ چه کسی دانه را در دل خاک شکافته و میوه را بیرون می‌دهد؟ چه کسی جنین را در شکم مادر این‌گونه دقیق، لطیف و منظم می‌پروراند؟ چه کسی به ابرها انسجام بخشیده و در زمان مناسب از آن‌ها آب می‌باراند؟ چه نیرویی است که از طرفی موجودات زنده را میرانیده و از ادامۀ حیات باز می‌دارد و از طرف دیگر موجودات دیگری را از نیستی به عرصۀ وجود آورده و با نظم و نظام شگفت‌انگیزی این زنجیره را تداوم می‌بخشد؟ و سؤالات دیگری که زمینۀ بیانشان محدود است ... .

پدرشان در جواب همۀ این سؤالات می‌گوید، (فرزندانم،) آفریننده و پدیدآورندۀ تمام آنچه گفتید و چیزهایی نیز که نگفتید، ذاتی والا و توانا و برپا دارنده به نام «الله» است که باعلم، قدرت، حکمت و تدبیر خویش، هستی را آفریده و با لطف و عنایتش، بدان نظم و اتقان بخشیده است.

آنگاه می‌پرسند: پس «الله» کجاست؟

پاسخ می‌دهد: «الله» به حدی بزرگ است که هیچ چشمی توانایی دیدنش را ندارد، در حالی که او دیدگان را زیر نظر داشته و چیزی از دیدش مخفی نمی‌ماند.

یکی از فرزندان سؤال نمود: چطور است که خدا –الله-، هر چیزی را آفریده و کارهای فوق‌العاده بزرگ و ظریف و حیرت‌برانگیزی که اثرشان را در هستی می‌بینیم، انجام می‌دهد ولی چشم‌ها قادر به دیدن خودش نمی‌باشند؟

بنابراین، پدر همۀ فرزندان را جمع نموده و جهت پاسخگویی دقیق به آنان، داستانی مثالی را بدین‌گونه برایشان تعریف می‌کند:

روزی یک دسته از افراد قبیله‌های دورافتاده و بی‌خبر از تمدن و تکنولوژی پیشرفتۀ امروزی، در صحرایی مشغول گردش بودند که ناگهان چشمشان به یک بشقاب‌پرنده افتاد که روز زمین نشسته بود؛ همه گمان بردند که یک کلبۀ صحرایی است، لذا شروع به جستجو جهت پیدا کردن درب نمودند ولی آن را نیافتند؛ ناگهان دست یکی از آن‌ها به طور تصادفی بر دگمه‌ای افتاده و در نتیجۀ فشار وارد بر آن، در گشوده شد ... همصدا گفتند: درِ کلبه باز شد؛ ... به درون آن شتافته و با کنجکاوری به جستجو پرداخته و اندکی حلوا و یک قوطی پر از خوراکی‌های آماده پیدا کردند؛ سپس با نگاهی به اطراف، متوجه دستگاه و ابزارهای مختلفی بر روی دیواره‌های آن شدند، اما جرأت نمی‌کردند به آن‌ها دست بزنند؛ بشقاب‌پرنده، از راه دور به وسیلۀ امواج رادیویی کنترل و هدایت می‌شد؛ افرادی که از راه دور ناظر بر حرکات و تحولات درون و بیرون بشقاب‌پرنده بودند، توسط گیرنده‌های تلویزیونی متوجه شدند که تعدادی از افراد قبایل دورافتادۀ بشری و فاقد تمدن امروزی به دامشان افتاده و درون بشقاب‌پرنده حبس شده‌اند، لذا از مرکز کنترل، آن را به حرکت انداختند؛ وسیلۀ مذکور از زمین به هوا می‌خیزد و افراد درونش ناگهان متوجه می‌شوند که دارند در آسمان پرواز می‌کنند؛ لذا وحشت‌زده و غافلگیر شده و با دلهره به این سو و آن سو می‌روند (تا شاید راه نجات یا گریزی بیابند) اما راه فراری نیست؛ چرا که می‌دانستند حتی اگر محل خروجی نیز پیدا کنند، به طرف زمین سقوط نموده و اعضای بدنشان درهم شکسته یا گردنشان خُرد می‌شود.

همگی خیال نمودند که این وسیله به شیاطین تعلق داشته و همان‌ها نیز به حرکتش انداخته‌اند؛ اما یکی از آنان گفت: ممکن است این موجود، پرندۀ عجیبی باشد که شکم چنین گنده‌ای را جهت حمل انسان‌ها از جایی به جای دیگر دارد، همان‌گونه که پشت اسب‌ها جهت سواری آدمیان بر روی زمین مهیا گردیده است.

پس از مدتی وسیله (بشقاب‌پرنده)، در کنار قصر بزرگ و خالی از سکنه‌ای فرودآمد؛ همین که متوجه شدند آن وسیله بر زمین نشسته است، همدیگر را کنار زده و با پیشی جستن از هم، از آن خارج، و شتاب‌زده به طرف در قصر می‌رفتند؛ درب قصر نیز به صورت خودکار باز شده و درون آن پر از خوراکی‌های آماده و نیازمندی‌های ضروریشان بود.

وقتی به گوشه و کناره‌های آن نگریستند، ملاحظه کردند که همه چیز مرتب است؛ میز، صندلی، تختخواب، رختخواب، پرده‌های زیبا و پنجره‌های تازه ساخت با شیشه‌ای شفاف جهت ورود پرتوهای نور خورشید، اجاق گاز و چراغ‌های خوراک‌پزی، انواع و اقسام غذاهای طبقه‌بندی شده و ... با نظمی دقیق و آراستگی‌ تحسین‌برانگیز در آن وجود دارد.

سپس یکی از آنان گفت: راستی من تکه‌ای آهن کوچک را درون یکی از قفسه‌ها پیدا کرده‌ام که سرش همانند کف دست انسان است، نمی‌دانم وسیلۀ جنگی است یا به درد چیز دیگری می‌خورد؟

یکی از افراد باهوش آن‌ها متوجه شده و گفت: آن چیز در حقیقت وسیله‌ای است که می‌توانیم به جای دستانمان به کمک آن غذا بخوریم، چرا که دقیقاً هم اندازۀ دهان ما ساخته شده است ... .

همگی شروع به اندیشیدن در وضعیتی نمودند که دامنگیرشان شده بود؛ بیشترشان گفتند: بدون شک، موجودی پنهان از دیدگان ما وجود دارد که ما را این‌گونه در کلبه انداخته و به وسیلۀ آن، از راه هوا بدین قصر رسانیده و قصر و امکانات درونش را با چنین نظم و ترتیب شگفت‌انگیزی مهیا نموده است!

اما اندکی از ناباوران کج‌اندیش گفتند: تمام این کارهای منظم و مرتب و حساب شده‌ای که شما می‌بینید، خود به خود و تصادفی بوده (و کسی کوچک‌ترین نقشی در آن نداشته است).

در اینجا بود (که زمان امتحان به پایان رسید و) کج‌اندیشان، در امتحانشان مردود و شکست خورده شدند، لذا از قصر بیرون انداخته شده و به عنوان مجرم، توسط مأموران شکنجه و عذاب، به زنجیر بسته، و شلاق‌خوران به شکنجه‌گاه‌های مخصوص رانده شدند.