آوای بهشتیان و غوغای دوزخیان

فهرست کتاب

مراسم ذبح مرگ

مراسم ذبح مرگ

ابوسعید خدریساز آن‌حضرت جنقل می‌کند که فرمود: «يُؤْتي بالمَوت كَاَنَّه كَبشٌ أمْلَحٌ فَيُنَادي مُنَادٍ يا أهلَ الجَنَّة! فَيَشرئِبُّون وَيَنْظُرونَ فَيَقُولُ لَهُم هَلْ تَعْرِفونَ هذا؟ فَيَقُولٌونَ نَعَمْ هَذا الْمَوت. وَكُلُّهم قَدْ رَآه. ثُمَّ يُنادي مُنادٍ يا أهلَ النار! فَيَشرئبُّون وَيَنْظُرُون فَيَقُولون لَهُم هَلْ تَعْرِفُون هذا؟ فَيَقول نَعَمْ هَذا الـموت وَكُلُّهُم قَدْ رَآه ثُمَّ يُؤمَر فَيذبح بَين الجَنَّةِ وَالنار ثُم يُقال يا أهل الجَنَّةِ خلود فلا موت ويا أهل النّار خلود فلا موت. ثم قرأ: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ وَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ ٣٩[مريم: ۳٩]. وأشار بيده إلى الدنيا» [۲۸].

ترجمه: «مرگ را به صورت قوچی فربه، می‌آورند و خطاب به بهشتیان و سپس به دوزخیان، می‌گویند: این را می‌شناسید؟ آن‌ها چون قبلاً طعم آن را چشیده‌اند، می‌گویند: بلی. آن را خوب می‌شناسیم، مرگ است. آنگاه مرگ را بین بهشت و دوزخ در انظار هر دو گروه، ذبح می‌کنند و خطاب به آنان می‌گویند: از این پس برای همیشه زنده خواهید ماند و هرگز مرگ به سراغتان نخواهد آمد. راوی می‌گوید: در اینجا رسول خدا ج این آیه سوره مریم را تلاوت نمود: آنان را (ظالمان) از روز حسرت بار (قیامت) بیم ده. آنگاه که کار از کار می‌گذرد و آنان عمر (گرانمایه را‌) در غفلت به سر برده و ایمان نیاورده‌اند».

همانطور که شرح آن در حدیث فوق گذشت، هر دو گروه نسبت به مرگ، شناخت دارند و هیچکدام آن را انکار نمی‌کند. زیرا در دنیا می‌دانستند که روزی خواهند مُرد. ولی با این تفاوت که بهشتیان همواره با یاد آن، خود را برای مرگ آماده می‌ساختند و به فکر زاد راه و توشه آخرت می‌افتادند و همیشه کمر بسته، آماده سفر بودند و این سخن رسول خدا جرا آویزه گوش، قرار داده بودند که می‌فرماید: «أكثروا ذِكْرَ هادِم اللَّذَّات الْمَوت فإنّه لَم يذكره أحَدٌ في ضَيْقٍ مِنَ الْعَيش إلاَّ وسعه عليه ولا ذكره في سعة إلاَّ ضَيَّقها عليه» [۲٩].

ترجمه: «مرگ را که نابود کننده تمام لذات است به کثرت یاد کنید. زیرا اگر تنگدستی آن را به یاد آورد، احساس توانگری خواهد کرد و اگر توانگری آن را به یاد آورد، احساس تنگدستی خواهد نمود».

«طیبی» می‌گوید: در اینجا آن‌حضرت جلذات فانی دنیا را به ساختمانی بلند که با ضربه‌های مهلک فرو می‌ریزد تشبیه کرده است و به کسانی که غرق در این شهوات و لذات هستند‌، می‌فرماید‌: همواره ابزار نابود کننده این ساختمان، یعنی مرگ را در نظر داشته باشند. تا مبادا چشم به همین کاخ ناپایدار بدوزند و از سرای جاودان آخرت‌، غافل بمانند [۳۰].

امام غزالی بر بیماری‌ای که ایشان آن را بسیار خطرناک توصیف می‌کند و اکثر مردم نیز بدان مبتلا هستند، انگشت نهاده و می‌فرماید: مردم با آنکه همواره شاهد مردن انسان‌ها می‌باشند و در تدفین و تشییع آنان شرکت می‌کنند ولی متأسفانه هیچ‌گونه تغییر و تحولی در زندگی آنان بوجود نمی‌آید و به راحتی از کنار اینگونه موارد می‌گذرند. سپس ایشان دارویی جهت مداوای این بیماری تجویزمی‌کند و می‌گوید: بی‌تردید، مرگ، خطری هولناک و حادثه‌ای بسیار بزرگ است. ولی از آنجا که یادی از آن نمی‌شود، مردم، دچار سهل‌انگاری شده و آن را به فراموشی سپرده‌اند و احیاناً اگر برخی از آن، یاد می‌کنند، قلبشان یک سو و خالی نیست بلکه آکنده از شهوات و آرزوهای بیهوده است که طبعاً چنین یاد و ذکری، تاثیر نخواهد داشت. ازاین رو به عنوان یگانه راه موثر و مفید، پیشنهاد می‌شود که به هنگام یاد مرگ، قلب را باید از تعلقات مختلف، فارغ نمود و به جز مرگ، به چیز دیگری نیندیشید. مثلاً اگر شما در حال آماده شدن برای سفری، به یاد مرگ افتادید، همان لحظه باید حرکات و شادیهایتان کاهش یابد و قلبتان دچار ترس و خشوع گردد. کمی‌در مورد رفتگان بیندیشید. مردن و به خاک سپردن آن‌ها و به پُست و مقامشان. چهره‌هایشان را به خاطر بیاورید. بیندیشید که اکنون آن چهره‌های زیبا و نازنین، در زیر خروارها خاک مدفون شده است. اجزای بدنشان در اعماق حفره‌های قبر، متلاشی و پراکنده گشته است. فرزندانشان یتیم و بی‌سرپرست شده و مال‌هایشان تصاحب گردیده است. جایشان در مجالس، خالی و آثارشان به کلی محو و نابود گردیده است [۳۱].

«امام قرطبی» تعلیق زیبائی بر حدیث فوق دارد. وی می‌نویسد: ذکر و یاد مرگ، عرصه حیات را بر انسان تنگ می‌کند. طوری که او را از این جهان، بیزار می‌نماید و نظرش را به زندگی جاودان پس از مرگ، معطوف می‌دارد. ایشان می‌افزاید: انسان از دو حال خارج نیست. یا تنگدست و ستمدیده است و یا توانگر و شاداب. در صورت نخست، یاد مرگ، به او آرامش می‌بخشد و از فشار دشواری‌هایش می‌کاهد. زیرا او مطمئن می‌شود که هر گونه رنج و مصیبت، با فرارسیدن مرگ، به پایان می‌رسد. و هیچ مصیبتی بزرگ‌تر از مرگ نیست.

و در صورت دوم، یعنی یاد مرگ، در حال توانگری و شادابی، باعث می‌شود که انسان دست از فخر فروشی و تکبر، بردارد و دل به این دنیا نبندد. زیرا یقین دارد که روزی مرگ، به سراغش خواهد آمد و دستش را از همه مال و املاکش کوتاه خواهد کرد [۳۲].

درباره یکی از بندگان نیک و مخلص خدا، نقل است که شب‌ها در کنار دروازه بزرگ شهر «الرَحيل الرَحيل» می‌گفت. یعنی خود را برای کوچ کردن از دنیا آماده سازید. زمانی که فوت کرد، امیر شهر که دیگر آن صدا را نمی‌شنید از حالش جویا شد. گفتند: چند روزی است که فوت کرده است. امیر، با شنیدن خبر مرگ او چنین سرود:

ما زَالَ يَلْهجُ بالرَّحيل وَذِكْرَه
حَتّى أنَاخ ببابه الجمال
فأصابه متيقظاً متشمرا
ذَا أهبة لـم تُلْههِ الآمالُ

[۳۳]

ترجمه: «او همواره کوچ کردن از دنیا را زمزمه می‌کرد تا اینکه شتربان (فرشته مرگ) درِ خانه‌اش شتر را خواباند. پس او را عازم سفر، آماده و در حالی یافت که آرزوهای بیهوده، مشغولش نکرده بود».

اینک گوش جان می‌سپاریم به سخنان یزید رقاشی، یکی از بزرگان کوفه و از بهترین بندگان خدا، کسی که شب‌ها را در خلوت و با گریه به صبح می‌رساند. اگرچه او را در روایتِ حدیث، ضعیف گفته‌اند ولی نمی‌شود از موعظه سودمندش صرفنظر کرد. آنجا که می‌فرماید: «وای بر تو‌ای یزید! بعد از مرگت چه کسی به جای تو نماز خواهد خواند و روزه خواهد گرفت؟ چه کسی خدا را از تو خوشنود خواهد ساخت؟ سپس ادامه می‌دهد: ای مردم! چرا چند صباحی را که از عمرتان باقی مانده است برای خود، گریه نمی‌کنید و نوحه نمی‌خوانید؟ کسیکه مرگ او را تعقیب می‌کند، و قبر بستر اوست و حشرات زمین، همنشین او و پس از آن، روز هولناکی مانند قیامت، در انتظارش می‌باشد، چگونه باید زندگی کند و چه حالتی باید داشته باشد [۳۴]».

«مرگ» خوابگاه و بستر‌های بسیاری از بندگان خدا را ناهموار و خشن ساخته و خواب را از دیدگانشان ربوده است. یکی از آن‌ها چنین می‌سراید:

إني أرقت وذكر الموت أرقني
وقلت للدمع أسعدني فأسعدني

«من ماندم و بیداری و یاد مرگ. به اشک‌هایم گفتم مرا یاری دهید آن‌ها نیز دریغ نکردند».

إن لم أبكْ لِنَفسي مُشْعراًحزناً
قَبْلَ الْـمَمَات وَلَمْ آسف لَهَا فَمَنْ؟

«اگر خودم به خاطر مصیبتی که در پیش دارم، قبل از مرگ، گریه نکنم و اندوهگین نشوم، پس چه کسی باید برای من چنین کند؟».

يا مَنْ يَموت وَلَمْ تُحْزنه مَوتَتُه
وَمَن يَمُوتُ فَمَا أولاَه بالْحَزَن

«ای کسی که باید روزی بمیری ولی یاد مرگ، تو را اندوهگین نساخته‌ است، پس چه خوب است کسیکه می‌میرد خود برای خویشتن اندوهگین شود».

لِـمَن أثْمر أموالي وأجْمَعها
لِـمَنْ أرُوح لِـمَنْ أغد وَلِـمَن ولِـمن؟

«برای چه کسی مال و ثروت جمع کنم و برای چه کسی این همه دوندگی نمایم؟».

لـمَنْ سيرفَعُ بي نَعشي ويَتْرُكني في
حُفرَتيِ تُرْبَ الخَدّين وَالذَّقنِ؟

[۳۵]

«برای کسی که جنازه‌ام را بر دوش می‌گیرد و در حفره‌ای تنهایم می‌گذارد که چهره‌ام خاک آلود شود؟».

عجب شفقتی در سخنان «لَفاف» نهفته است، آنجا که خطاب به دلدادگان دنیا و غافلان آخرت و فراموش کنندگان مرگ، می‌گوید: ای مغرور! مرگ و سَکرات و جام ناگوار آن را به خاطر داشته باش. چه خوب به موقع می‌رسد! و چه با انصاف، قضاوت می‌کند! مرگ به تنهایی کافی است که در قلب‌ها ایجاد وحشت کند و از دیدگان اشک جاری سازد و محافل گرم را از هم بپاشد و به لذت‌ها و امید‌ها، خاتمه دهد.

ای فرزند آدم! آیا هیچگاه در این اندیشه فرورفته‌ای که روزی این جهان را ترک می‌کنی و به جهانی دیگر منتقل می‌شوی؟ و این منزل زیبا و مکان وسیع را رها می‌سازی و به تک سلولی می‌روی؟ خویشان و نزدیکانت به تو خیانت می‌کنند و برادر و دوستان صمیمی‌ات تو را تنها می‌گذارند؟ و بجای لحاف نرم و ابریشم، خروارها خاک بر سرت می‌ریزند؟ ای آنکه عمرت در راه جمع‌آوری مال و بنای ساختمان، صرف شد! سوگند به خدا از آنهمه مال، بجز کفن که آن‌هم بعد از مدتی فرسوده می‌شود، چیزی عایدت نخواهد شد و جسم نازنین‌ات به خاک سپرده می‌شود و پس از مدتی خاکستر می‌گردد. چه شد آن همه مال که جمع کردی؟ آیا تو را از مرگ و حوادث ناگوار پس از مرگ، نجات داد؟ خیر. بلکه همه را به کسانی که هرگز قدر تو را نمی‌شناختند، واگذار نمودی و خودت با کوله‌باری از گناه و معصیت، به سوی کسی رهسپار شدی که عذرت را‌ نمی‌پذیرد [۳۶].

و این، «ابوعتاهیه» است که غافلان از مرگ را خطاب قرار داده و می‌جنباند تا از خواب غفلت، بیدارشان کند. او در حالی که از این واقعیت بزرگ که مردم آن را ندیده می‌گیرند سخت در شگفت است، بعید می‌داند که آن‌ها مرگ را فراموش کرده باشند. بلکه معتقد است که مردم، عمداً مرگ را بدست فراموشی سپرده و از آن، یاد نمی‌کنند. چون برآنند که عمر خود را صرف کام جوییها و لذتهای زود‌گذر دنیا، نمایند و حاضر نیستند با یاد مرگ، شادی‌هایشان را تلخ و تیره سازند. «ابوعتاهیه» بر چنین انسان‌هایی، بانگ برمی‌آورد و اینگونه می‌سراید:

أتناسيت أم نسيت الـمنايا
أنسيت الفراق للأولاد

«‌آیا خود را به فراموشی زده‌ای یا حقیقتاٌ مرگ را فراموش نموده‌ای؟ مگر فراموش کرده‌ای که روزی، فرزندانت را ترک خواهی کرد».

أنسيت القبور إذ أنت فيها
بين ذل‌‌ وحشة وانفراد

«آیا قبر را به خاطر نمی‌آوری آنگاه که تنها و با خواری و وحشت در آن جای خواهی گرفت؟»

أي يوم يوم الفراق وإذ نفسك
ترقى عن الحشا والفؤاد

«چه روزی خواهد بود آن روز جدائی وقتی که روحت از جسم و دل بیرون خواهد شد؟».

أي يوم يوم الفراق وإذ أنت
من النزع في أشد الجهاد

«چه روزی خواهد بود آن روز جدائی که تو با سکرات مرگ، دست و پنجه نرم خواهی کرد؟».

أي يوم يوم الـصراخ وإذ يلطمن
حر الوجوه والأجياد

«چه روزی خواهد بود آن روز جیغ و فریاد که زنان آزاده به سر و صورت خویش خواهند زد؟».

باكيات عليك يندبن شجوا
خافقات القلوب والأكباد

[۳٧]

«و برتو با غم و اندوه، گریه و نوحه سرائی ‌‌‌خواهند نمود، در حالی که قلب‌ها و جگرهایشان، تکان ‌‌می‌خورد و می‌لرزد».

آری! بهشتیان مرگ را که به شکل قوچ در آمده و در برابرشان ذبح می‌گردد، بخوبی می‌شناسند و آن را انکار نمی‌کنند. چرا آن را نشناسند؟! مگر همین مرگ نبود که دل‌هایشان را بی‌قرار، آرامش آن‌ها را سلب و شیرینی‌ها را به کامشان تلخ و ناگوار ساخته بود؟ مگر مرگ باعث نشد که آن‌ها بصورت مدام و خستگی ناپذیر، آستین خود را مردانه بالا زده و به انجام عمل نیک و شایسته مبادرت ورزیده و خود را قبل از فرا رسیدن آن، برای ملاقات با پروردگار خویش مهیا ساخته بودند. یقیناً سزاوار است که چنین انسان‌های شایسته‌ای، در آنروز بعنوان پاداش از پرودگار‌شان مژده‌ی «خلود فلاموت» (جاوید ماندن) را بشنوند و شادمان گردند؟

دوزخیان نیز مرگ را می‌شناسند، ولی قبل از آن در دنیا آن را نمی‌شناختند و فراموش کرده بودند، یا اینکه عمداً آن را به فراموشی سپرده بودند، و احساس می‌کردند که برای همیشه زنده خواهند ماند و هیچ‌گاه مرگ به سراغشان نخواهد آمد. از اینجهت خود را برای چنان روزی (قیامت) آماده نساخته و در امر توبه و انجام اعمال نیک، امروز و فردا می‌کردند. این‌ها نیز سزاوار‌اند که از جانب پرودگار، مژده «خلود فلاموت» «جاوید ماندن» را بشنوند و برای همیشه ناراحت و غمگین بشوند.

بدینصورت هر دو گروه با یک نوع پاداش یعنی: جاوید ماندن مواجه می‌شوند، با این تفاوت که بهشتیان، درمیان شادی‌ها و نعمت‌های متنوع، و دوزخیان، در میان شعله‌های آتش، زنده و جاودان خواهند ماند. عذابی که برای یک روز و یک دقیقه و حتی یک لحظه، تخفیف نخواهد یافت. چنان‌که از شدت درد و رنج فریادشان بلند می‌شود از خدا آرزوی مرگ می‌کنند. مرگی که دیروز در دنیا آن را از یاد برده یا عمداً به فراموشی سپرده بودند و از آن فرار می‌کردند، در آنجا یکی از مهمترین آرزوهایشان خواهد بود. اما خداوند حتی به همین آرزوی آن‌ها پاسخ نخواهد داد و آن‌ها برای همیشه در رنج و عذاب بسر خواهند کرد.

[۲۸] بخاري. [۲٩] بيهقي، ابن حبان و آلباني. [۳۰] فيض القدير: ۲/۸۴. [۳۱] التذكرة. [۳۲] التذكرة: ۱/۱۶. [۳۳] التذكرة. [۳۴] كتاب المجروحين ابن حبان: ۳/٩۸. [۳۵] المدهش: ۱۸۲. [۳۶] التذكرة قرطبي: ۱٧-۱۸. [۳٧] ديوان ابوعتاهيه.