آوای بهشتیان و غوغای دوزخیان

فهرست کتاب

گفتگویی دیگر بین بهشتیان و دوزخیان

گفتگویی دیگر بین بهشتیان و دوزخیان

بهشتیان، دست بردار نمی‌شوند. و از دوزخیان، سئوال مختلف، یکی پس از دیگری، می‌نمایند. آن‌ها همچنان با ذلت و خواری پاسخ می‌دهند. خداوند صحنه دیگری از گفتگوی آن‌ها را در این آیات، به نمایش گذاشته است: ﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ ٣٨ إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ ٣٩ فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ ٤٠ عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ ٤١ مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ ٤٤ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ ٤٥ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤٦ حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ ٤٧[المدثر: ۳۸-۳٧].

ترجمه: «هر کسی در برابر کارهایی که کرده است (در دوزخ زندانی می‌گردد و) گروگان می‌شود. مگر یاران سمت راستی (که‌ مومنان‌اند). آنان در باغ‌های بهشت بسر می‌برند و‌ (از دوزخیان) می‌پرسند. چه چیزهایی شما را بدوزخ کشانده و بدان انداخته است؟ می‌گویند: (در دنیا) از زمره نمازگزاران نبودیم. و به مستمند خوراک نمی‌دادیم. و ما پیوسته با باطل‌گرایان (همنشین و همدم) بوده و به باطل فرو رفته‌ایم. و روز سزا و جزا (قیامت) را دروغ می‌دانستیم. تا مرگ به سراغمان آمد».

سید قطب در تفسیر این آیات می‌نویسد: رهایی دست راستی‌ها از قید، مرهون بزرگواری خداوندی است که نیکی‌های آن‌ها را برکت می‌دهد و می‌افزاید. و اعلام این مطلب و به نمایش گذاشتن آن بدینصورت، برای این است که هر دو گروه، بخاطر داشته باشند که مجرمان، روزی با چنین وضعیت پستی روبرو خواهند شد و لب به اعتراف خواهند گشود، در حالی که مومنان، یعنی همان کسانی که در دنیا از دید آنان، هیچ ارزشی نداشتند، برنده میدان خواهند بود و با لحنی حق بجانب از مجرمان می‌پرسند: ﴿مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ«چه چیزی شما را بدوزخ انداخت؟»و از طرفی، دستی بر دل مومنان می‌کشد که عمری تحت فشار مجرمان قرار گرفته بودند و اینک در جایگاه شایسته‌ای بسر می‌برند و دشمنان سرکش آن‌ها در مقامی‌بسیار پست قرار دارند.

صحنه طوری به نمایش گذاشته شده است، که هر دو گروه تصور می‌کنند حقیقتاً در آن بسر می‌برند و گویا صفحه دنیا با آنچه که در آن وجود دارد، پیچیده شده و همه چیز، تمام شده است.

در این اعتراف طولانی و مفصل، تمام جرایم خود را که منجر به ورودشان به دوزخ شده است، با زبان خود و با کمال سرافکندگی یکی پس از دیگری برای مومنان شرح می‌دهند:

۱- ﴿لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ«از زمره نمازگزاران نبودیم». و این کنایه از نداشتن ایمان است. البته از طرفی بیانگر اهمیت نماز در اسلام می‌باشد که نشان و دلیل ایمان است و انکار آن، کفر و دوری از صف مومنان، محسوب می‌گردد.

۲- ﴿وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ. «و به مستمند خوراک نمی‌دادیم». یعنی بعد از اینکه در امر ایمان و نماز و حق خدا کوتاهی نموده‌اند، حق بندگان را نیز زیر پا گذاشته‌اند. و بیان این مطلب، با این صراحت در جاهای متعدد، بیانگر حالت اجتماعی است که قرآن در آن نازل گردید، اجتماع سنگدلی که در آن به فقرا و مستمندان رسیدگی نمی‌شد در حالی که سخاوت و بخشندگی یکی از مواردی بود که بدان مباهات می‌نمودند. ولی آنچه مسلم است، جایی که نیاز بود، انفاق و سخاوت نمی‌کردند.

۳- ﴿وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ«و ما پیوسته با باطل گرایان (همنشین و همدم) بوده و به باطل فرو رفته‌ایم». بیانگر برخورد تحقیرآمیز آن‌ها با امر عقیده و حقیقت ایمان است. یعنی به بازی گرفتن مهم‌ترین مساله زندگی.

باید گفت: عقیده، مساله‌ای است که انسان باید قبل از اینکه در مورد سایر مسائل زندگی بیاندیشد یا دست بکار شود، به ‌آن بپردازد و مغز و روان خود را از نظر عقیدتی به سمت و سویی هدایت کند تا بر اساس آن، ارزش‌های خود را تشخیص دهد و مشعلی برفراز راه زندگی در دست داشته باشد. پس چگونه می‌توان از چنین مساله‌ی مهمی‌چشم پوشید و با آن برخورد تحقیر آمیز و بچه‌گانه کرد؟

۴- ﴿وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ«و روز سزا و جزا (قیامت) را دروغ می‌دانستیم» و این ریشه سایر مصیبت‌ها است زیرا کسی که منکر روز قیامت باشد، تمامی موازین و ارزش‌ها برایش نامفهوم می‌ماند. و دوران حیات، در نظرش بسیار کوتاه می‌نماید. زیرا او همین چند روز را همه چیز خود تصور می‌کند. بنابراین به عواقب امور نمی‌اندیشد و منتظر حساب و کتابی نمی‌ماند. از اینرو تمام محاسباتش بهم می‌خورد و دنیا، قبل از آخرت از دستش می‌رود و دچار فلاکت و بدبختی می‌گردد.

آنها اعتراف می‌کنند:

که ما روزهای زندگی را اینگونه سپری کردیم، نماز و ایمانی در کار نبود. به مستمندان کمک نمی‌کردیم و با استهزاء کنندگان عقیده و ایمان، هم صدا می‌شدیم و فرا رسیدن قیامت را قبول نداشتیم و .. تا اینکه ﴿حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُمرگ سر رسید و به شک و تردید‌ها خاتمه داد. کار به پایان رسید و مجالی برای توبه و پشیمانی و انجام عمل نیک، باقی نماند.

بعد از این، خداوند، هرگونه امید رهایی از عذاب را قطع نموده، می‌فرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ ٤٨[المدثر: ۴۸]. «شفاعت شفاع گنندگان، سودی به حالشان نخواهد داشت». تنها امید باقیمانده مجرمان این است که کسی پیدا شود و برای آن‌ها سفارشی بکند، خداوند بصورت واضح و شفاف بیان نموده که سفارش کننده‌ای در کار نیست و به فرض هم اگر باشد، در حق آنان سفارش کسی پذیرفته نمی‌شود [۳٩].

[۳٩] في ظلال القرآن: ۶/۳٧۶۱.