گفتار هشتم: خواب عبدالله بن عمرس
بخاری و مسلم روایت کردهاند که عبدالله بن عمرسگفت: در خواب دو فرشته را دیدم که با تازیانهای آهنین در دست نزد من آمدند. مرا به سوی جهنم میبردند. سپس فرشتهای به من رسید که تازیانهای آهنین در دست داشت. به من گفتند: نترس، چه مرد خوبی بودی، اگر به نمازهای شب میافزودی. سپس مرا بردند تا اینکه بر لبهی دوزخ ایستادند. دیدم که همانند چاه پیچان است. شاخهایی همانند شاخ چاه دارد. میان هردو شاخش، فرشتهای با تازیانهای آهنین در دست، گماشته شده بود. در لابهلای آتش، کسانی را مشاهده کردم که واژگون آویزان بودند. در میان آنها مردانی از قریش را شناختم. سپس مرا به سمت راست برگرداندند.
جریان این خواب را با خواهرم حفصه در میان گذاشتم. حفصه نیز آنرا برای رسول الله صبازگو نمود. پیامبر صفرمود: همانا عبدالله بندهی شایستهای است. [۳۸]
[۳۸] صحیح بخاری (۷۰۲۸، ۷۰۲۹) صحیح مسلم (۲۴۷۹)