گفتار هشتم: آخرين كسانی كه وارد بهشت میشوند
رسول الله صدربارهی آخرین فردی که وارد بهشت میشود، گفتگوی میان او و پروردگارش و پیرامون فضل پروردگار در حق او، برای ما سخن گفته است و ابن اثیر در «جامع الاصول» همهی این روایات را جمع نموده است. از آنجمله:
۱- از عبدالله بن مسعود روایتسشده است که پیامبر صفرمود:
«إِنِّي لَأَعْلَمُ آخِرَ أَهْلِ النَّارِ خُرُوجًا مِنْهَا وَآخِرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ دُخُولًا رَجُلٌ يَخْرُجُ مِنْ النَّارِ كَبْوًا فَيَقُولُ اللَّهُ: اذْهَبْ فَادْخُلْ الْجَنَّةَ. فَيَأْتِيهَا فَيُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهَا مَلْأَى فَيَرْجِعُ فَيَقُولُ: يَا رَبِّ وَجَدْتُهَا مَلْأَى. فَيَقُولُ: اذْهَبْ فَادْخُلْ الْجَنَّةَ. فَيَأْتِيهَا فَيُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهَا مَلْأَى فَيَرْجِعُ فَيَقُولُ: يَا رَبِّ وَجَدْتُهَا مَلْأَى. فَيَقُولُ: اذْهَبْ فَادْخُلْ الْجَنَّةَ فَإِنَّ لَكَ مِثْلَ الدُّنْيَا وَعَشَرَةَ أَمْثَالِهَا أَوْ إِنَّ لَكَ مِثْلَ عَشَرَةِ أَمْثَالِ الدُّنْيَا. فَيَقُولُ: تَسْخَرُ مِنِّي -أَوْ تَضْحَكُ مِنِّي- وَأَنْتَ الْمَلِكُ. فَلَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صضَحِكَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ وَكَانَ يَقُولُ: ذَاكَ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً». [۱۶۶]
«من میدانم آخرین فردی که از دوزخ بیرون میآید و آخرین فردی که وارد بهشت میشود، چه کسی است. مردی است که سینهخیز از دوزخ بیرون میآید. الله متعال به او میفرماید: به بهشت وارد شو. آن مرد به سوی بهشت میآید و فکر میکند که بهشت پر شده است. پس برمیگردد و میگوید: پروردگارا! بهشت را دیدم که پر است. الله متعال میفرماید: برگرد و به بهشت وارد شو. باز به سوی بهشت میآید و آنرا پر میبیند، آن مرد بر میگردد و میگوید: پروردگارا! بهشت را دیدم که پُر شده است، الله متعال به او میفرماید: برگرد و به بهشت وارد شو و به اندازهی دنیا و ده برابر آن در بهشت مال تو میباشد. آن مرد میگوید: مرا مورد تمسخر قرار میدهی؟ تو پادشاه و قدرتمند هستی. ابن مسعود گوید: دیدم که در این هنگام پیغمبر صخندید، آنگونه که دندانهایش نمایان شد و فرمود: این آخرین نفر و فقیرترین بهشتیان میباشد»
در روایت مسلم آمده که پیامبر صفرمود:
«إِنِّى لأَعْرِفُ آخِرَ أَهْلِ النَّارِ خُرُوجًا مِنَ النَّارِ رَجُلٌ يَخْرُجُ مِنْهَا زَحْفًا فَيُقَالُ لَهُ انْطَلِقْ فَادْخُلِ الْجَنَّةَ -قَالَ- فَيَذْهَبُ فَيَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَيَجِدُ النَّاسَ قَدْ أَخَذُوا الْمَنَازِلَ فَيُقَالُ لَهُ: أَتَذْكُرُ الزَّمَانَ الَّذِى كُنْتَ فِيهِ فَيَقُولُ: نَعَمْ. فَيُقَالُ لَهُ: تَمَنَّ. فَيَتَمَنَّى فَيُقَالُ لَهُ: لَكَ الَّذِى تَمَنَّيْتَ وَعَشَرَةُ أَضْعَافِ الدُّنْيَا -قَالَ- فَيَقُولُ: أَتَسْخَرُ بِى وَأَنْتَ الْمَلِكُ؟». [۱۶۷]
«من آخرین فردی که از دوزخ بیرون میآید را میشناسم. مردی است که با فشار و ناراحتی از دوزخ بیرون میآید. به او گفته میشود: به بهشت وارد شو. آن مرد داخل بهشت میشود و ناگهان میبیند که هرکس در منزل خود نشسته است. به او گفته میشود: آیا سرگذشت خود را به یاد میآوری؟ میگوید: آری. سپس گفته میشود: آرزوی چیزی را بکن. او نیز آرزوی چیزهایی میکند. به او گفته میشود: آنچه آرزو کردی و ده برابر دنیا نیز از آن تو باد. میگوید: «پروردگارا!» مرا مورد تمسخر قرار میدهی؟ تو پادشاه و قدرتمند هستی.
ابن مسعود میگوید: در این هنگام دیدم که پیغمبر ص آنگونه خندید که دندانهایش نمایان شد».
۲- از عبدالله بن مسعودسروایت شده است که رسول الله صفرمود:
«آخرین شخصی که وارد بهشت میشود، مردی است که افتان و خیزان میرود. آتش دوزخ چهرهاش را دگرگون کرده است و هنگامی که از دوزخ رها میشود، به طرف آن نگاه کرده و میگوید: بسیار با برکت است الله که مرا از تو نجات داد. الله متعال به من چیزی داده که تا به حال به کسی نداده است.
درختی را از دور میبیند و میگوید: پروردگارا! مرا نزد آن درخت ببر تا از سایهاش استفاده کنم و از آب آن بنوشم. الله متعال میفرماید: اي فرزند آدم! شايد اگر اين خواستهات را برآورده نمايم چيز ديگري بخواهی؟ میگوید: خیر، پروردگارا! چیز دیگری نمیخواهم. با الله متعال عهد میکند که دیگر از وی چیزی نخواهد. الله متعال عذر او را می پذیرد. چون چیزهایی را میبیند که نمیتواند در برابر آنها صبر کند
الله او را به آن درخت نزدیک میکند. وی از سایهی آن بهره میبرد و از آب آن مینوشد. سپس درختی بهتر از درخت نخست را میبیند و میگوید: پروردگارا! مرا به آن درخت برسان تا از سایهاش استفاده کنم و از آب آن بنوشم؛ دیگر چیزی از تو نمیخواهم. الله متعال میفرماید: ای فرزند آدم! تو مگر با من عهد نکردی که دیگر چیزی از من نخواهی؟
این سؤال و جواب چند بار تکرار میشود. الله متعال در هر مرتبه عذرش را میپذیرد. چون چیزهایی را میبیند که نمیتواند در برابر آنها صبر کند و در آخرین بار که به آخرین درخت نزدیک میشود، صدای بهشتیان را از آنجا میشنود. تقاضای ورود به بهشت میکند. پروردگار میفرماید: ای فرزند آدم! چه چیزی تو را قانع میکند و خواستهات را پایان میدهد؟ آیا اگر دنیا و ده برابر آنرا به تو بدهم قانع میشوی؟ او میگوید: پروردگارا! تو مرا مسخره میکنی و حال اینکه تو پروردگار و مالک هستی؟
ابن مسعود تبسم کرد و گفت: ای مردم! نمیپرسید که من چرا میخندم. مردم گفتند: چرا؟ گفت: رسول الله ص نیز در این هنگام خندید. مردم گفتند: چرا میخندی؟ فرمود: میخندم، چون الله متعال را میبینم که میخندد؛ آنگاه که آن مرد میگوید: پروردگارا! مرا مورد تمسخر قرار میدهی، تو پادشاه و قدرتمند هستی؟ گفته میشود: من تو را مسخره نمیکنم. اما بر آنچه خواسته باشم، قادر هستم». [۱۶۸]
[۱۶۶] بخاری و مسلم آن را روایت کردهاند [۱۶۷] صحیح بخاری (۱۱/۳۸۶) کتاب: الرقائق. مسلم: کتاب: الایمان، شماره (۱۸۶) ترمذی، شماره (۲۵۹۸) [۱۶۸] مسلم، باب الایمان، شماره (۱۸۷)