تغریدات شیخ طریفی تا شماره 580

فهرست کتاب

شنبه ۳۰ شعبان

شنبه ۳۰ شعبان

۴۶۳- بزرگ‌ترین فتنه این است که به شر چنگ بزنی و به‌سوی آن دعوت دهی، و جلوی خیر بایستی و مردم را از آن بترسانی، و گمان کنی که بر راه هدایت هستی:

﴿وَإِنَّهُمۡ لَيَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٧[الزخرف: ۳۷].

«و مسلما آن‌ها (شیاطین) این‌ها را از راه [حق] باز می‌دارند، و می‌پندارند که هدایت یافته‌اند».

۴۶۴- منکرات به تدریج [در نظر مردم] تغییر شکل می‌یابند. در آغاز گناه هستند، سپس تبدیل به سنت و میراث فرهنگی می‌شوند، سپس خود تبدیل به یک دین و آیین [جدید] می‌شوند. بنابراین پیش از آنکه منکر تغییر شکل یابد، باید آن را انکار نمود:

﴿...وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَيۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَاۗ...[الأعراف: ۲۸].

«...و چون کار زشتی انجام دهند می‌گویند پدران خود را بر آن یافته‌ایم و الله ما را به آن دستور داده است...».

۴۶۵- کم پیش می‌آید که حق جویی و خوشگذرانی در وجود یک نفر یکجا شود:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ٣٤[سبأ: ۳۴].

«و [ما] در هیچ شهری هشدار دهنده‌ای نفرستادیم، مگر آنکه خوشگذران‌های آن گفتند: ما به آنچه شما برای آن فرستاده شده‌اید، کافریم».

۴۶۶- گفتن «إنی صائم». «من روزه هستم» هنگام مشاجره و درگیری [در هنگام روزه، و سپس ترک درگیری]، سنتی است که بسیاری آن را فراموش کرده‌اند؛ اما این که برخی از مردم می‌گویند «اللهم إنی صائم» «ای الله من روزه هستم»، لفظ «اللهم» اضافه است و در سنت و اثر هیچ اساسی ندارد.

گفتن «من روزه هستم» هنگام مشاجره یا دهن به دهن شدن با مردم و ترک مشاجره، فوائدی دارد، از جمله:

ـ طرف مقابل خواهد دانست ترک بگو مگو با او به سبب روزه است نه ناتوانی از مقابله با وی.

ـ یادآوری حرمت عبادت خداوند و همراه نشدن آن با گفتار و کردار بد.

۴۶۷- یادآوری کسی که فراموش کرده روزه است و در حال خوردن یا نوشیدن است یا می‌خواهد بخورد یا بنوشد، اگر در میان جمع است، به علت حرمت ماه رمضان، واجب است، زیرا ممکن است کسانی که او را می‌بینند به او گمان بد برند، اما اگر کسی در جمع خصوصی از روی فراموشی در حال خوردن یا نوشیدن بود، یادآوری نمی‌شود، زیرا حاضران به احتمال بسیار او را می‌شناسند.

ابن عمر [فراموش کرده بود که روزه است] و می‌خواست آب بنوشد؛ یکی او را یادآوری کرد. گفت: «خداوند می‌خواست مرا بنوشاند، اما تو نگذاشتی!» سند این روایت از ابن عمر صحیح است و در میان صحابه کسی با وی مخالفت نکرده است.