ابوبکر صدیق رضی الله عنه بر ترین صحابی و مستحق ترین فرد به خلافت

فهرست کتاب

ابوبکر، شجاع‌ترین انسان پس از رسول خداص

ابوبکر، شجاع‌ترین انسان پس از رسول خداص

شجاعت به دو معنی آمده است: یکی، دلاوری و پایداری قلب هنگام خطرات و حوادثِ وحشت‌انگیز. و دیگری، پیکار و مبارزه سخت جسمی، به اینکه شخص، افراد زیادی را بکشد و کشتار عظیمی را به پا کند.

مبارزه، هم نیاز به تدبیر و اندیشه دارد و هم نیاز به شجاعت قلب و دلاوری و مبارزه با دست دارد. نیازی که مبارزه به تدبیر و اندیشه و شجاعت در قلب و در عقل خالص دارد، بیشتر از نیازی است که به قدرت و توانایی جسمی دارد. و فضیلت شجاعت در دین تنها به خاطر جهاد در راه خداست وگرنه شجاعت در صورتی که صاحبش برای جهاد در راه خدا از آن استفاده نکند، از دو حال خارج نیست: یا آسیب و ضرر را متوجه او می‌گرداند در صورتی که در راه پیروی از شیطان و هواهای نفسانی، آن را به کار گیرد، و یا هیچ نفع و سودی به وی نمی‌رساند در صورتی که آن را در مواردی به کار گیرد که او را به خداوند نزدیک نمی‌گرداند.

ابوبکرس شجاع‌ترین انسان بود و پس از رسول خداص، کسی از او شجاع‌تر نبود. او از عمر شجاع‌تر بود. و عمر از عثمان و علی و طلحه و زبیر شجاع‌تر بود. این چیزی است که هر کسی که از سیرت و احوال و اوضاع آنان باخبر باشد، آن را می‌داند؛ زیرا ابوبکر اقدام به کارهای ترسناک و وحشتناکی نموده که رسول خداصاز ابتدای اسلام تا آخرش، اقدام به آن نموده است. ابوبکر در این کارها هیچ ترسی به دل راه نداد، بر وی سنگینی ننموده و هیچ گاه شکست نخورده است. او در مواقع خطرناک پیش‌روی می‌کرد و با جان خود از پیامبرصمحافظت و پاسداری می‌نمود. گاهی با دستش با مشرکان جهاد می‌کرد، گاهی با زبانش و گاهی با مالش. و در تمامی این‌ها پیشقدم و پیش‌رو بود.

در روز بدر به تنهایی همراه پیامبرصدر خیمه بود در حالی که می‌دانست دشمن قصد مکان رسول اللهصرا دارند. او در این موقع ثابت دل و بی‌باک و کاملاً متین و حواس جمع بود. پیامبرصرا کمک و یاری و پشتیبانی می‌نمود، از او دفاع می‌کرد، و به او می‌گفت که ما به نصرت و یاری خداوند مطمئن هستیم. به سمت دشمن نگاه می‌کرد، دقت می‌کرد که آیا دشمن با مسلمانان مبارزه می‌کنند یا نه. به صف‌های مسلمانان نگاه می‌کرد تا اینکه به هم نخورده و آشفتگی در صفوف مسلمانان ایجاد نشود. و تمامی دستورات و سفارشات پیامبرصدر این هنگام را به مسلمان می‌رساند [۱۰٧]. در حدیث صحیح آمده است: «أنَّ رسول الله لـما کان یوم بدر في العريش معه الصدیق أخذت رسول الله ج نعسة من النوم، ثم استیقظ مبتسماً فقال: أبشر یا أبابکر هذا جبرئیل على ثنایاه النقع». «هنگامی که رسول اللهصدر روز بدر به همراه ابوبکر صدیق در خیمه بود، چرت و پینکی زد. سپس با حالت تبسم بیدار شد و فرمود: مژده بده ‌ای ابوبکر، این، جبرئیل است که بر دندان‌های جلویی‌اش گرد و غبار است». در روایت ابن اسحاق آمده که پیامبر صفرمود: «أبشر یا أبابکر أتاك نصر الله، هذا جبرئیل آخذ بعنان فرسه یقوده علی ثنایاه النقع» [۱۰۸]. «مژده بده ای ابوبکر، نصرت و یاری خداوند شامل حالت شده، این جبرئیل است که افسار اسبش را گرفته و آن را می‌راند و بر دندان‌های جلویی‌اش گرد و غبار است».

سپس پیامبرصو ابوبکر بعد از آن ماجرا از خیمه خارج شدند و پیامبرصمشتی خاک به طرف کافران پرتاب کرد؛ پرتابی که خداوند در قرآن از آن سخن به میان آورده و می‌فرماید: ﴿وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ[الأنفال: ۱٧].

«این شما نبودید که آن‌ها را کشتید، بلکه خداوند آن‌ها را کشت».

ابوبکر صدیق در این هنگام با کافران مبارزه می‌کرد تا جایی که پسرش، عبدالرحمن به او گفت: در کارزار بدر تو را دیدم و از تو روی گردانیدم. ابوبکر گفت: اما اگر من تو را می‌دیدم، تو را می‌کشتم.

مسلمانان دو بار شکست خوردند؛ در جنگ اُحد و جنگ حُنین. براساس آنچه که در سیره‌ها و مغازی آمده، در این دو جنگ ابوبکر و عمر با پیامبرصهمچنان پایداری و مقاومت کردند و به همراه مسلمانانی که شکست خوردند، آنان شکست نخوردند و تا آخر جنگیدند [۱۰٩].

هنگامی که پیامبرصاز دنیا رفت و بزرگ‌ترین و ناگوارترین مصیبت به مسلمانان روی آورد تا جایی که این حادثه عقل‌ها را سست گردانید: یکی وفاتش را انکار می‌کرد، یکی با دلسردی در جای خود نشسته بود، و دیگری متحیر و سرگشته مانده بود. معلوم نبود چه کسی بر او می‌گذرد و چه کسی بر او سلام می‌کند. آنان آن قدر گریه و زاری می‌کردند که با همان حالت بر پهلو می‌خفتند. آنان در نمونه‌ای از قیامت افتاده بودند. گویی که آن، قیامت صغری برگرفته از قیامت کبری بود. اکثر بادیه‌نشینان از دین اسلام برگشتند و دلاوران‌شان خوار و دل شکسته گشتند. اما در این هنگام ابوبکر صدیقس با قلبی استوار و دلی شجاع پابرجا بود و ناشکیبایی و بی‌تابی نکرد و سست و ضعیف دل نشد. به راستی خداوند صبر و یقین را در وجود او جمع کرده بود. پس، او وفات پیامبرصرا به مسلمانان اعلام کرد و به آنان خبر داد که خداوند آنچه را که نزدش بوده برای پیامبرش اختیار کرده است. و به آنان گفت: «مَنْ كَانَ يَعْبُدُ مُحَمَّدًا فَإِنَّ مُحَمَّدًا قَدْ مَاتَ وَمَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ حَىٌّ لاَ يَمُوتُ» «هر کس محمد را می‌پرستید، اینک محمد از دنیا رفته، و هر کس خدا را پرستش می‌کرد، همانا خداوند زنده است و هیچ گاه نمی‌میرد». آنگاه این آیه را تلاوت نمود:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ ١٤٤[آل‌عمران: ۱۴۴].

«محمدص فقط فرستاده خداست، و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند، آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمى‏گردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند، و خداوند بزودى شاکران (و استقامت‏کنندگان) را پاداش خواهد داد».

سپس برای‌شان خطبه خواند. و آنان را ثابت قدم و پابرجا و استوار ساخت و آنان را دلداری و دلگرمی داد و آنان را امیدوار و تشویق کرد. انس گوید: «ابوبکرس برای ما خطبه خواند و ما همانند روباه، ضعیف و ترسو بودیم. مدام ما را امیدوار و تشویق می‌کرد تا اینکه همانند شیر، شجاع و دلیر شدیم». ابوبکر با مشورت صحابه شروع به آماده کردن لشکر اسامه کرد [۱۱۰]. و با مشورت آنان جهت جنگ با مرتدین کم کم دست به کار شد. همچنین شروع به جنگ با مانعانِ زکات نمود [۱۱۱]حتی عمر با آن همه قدرت و شجاعتش به او می‌گفت: ای خلیفه رسول خداص، با مردم مدارا کن. ابوبکر گفت: بر سر چه چیزی با آنان مدارا کنم، بر سر دینِ ساخته و پرداخته، یا بر سر شعر جعلی و ساختگی؟

گویم: از جمله کارهایی که شجاعت ابوبکر را می‌رساند، دفاع وی از پیامبرصبدان گاه که عقبه بن ابومعیط خواست او را خفه کند. همان طور که قبلاً ذکر شد. و قبلاً اشاره به موضع‌گیری ابوبکر در سفر هجرت شد، بدان گاه که با پیامبرصبه قصد هجرت به مدینه، از مکه خارج شدند و پیامبرصزیر تخته سنگی خوابید و ابوبکر برخاست و از پیامبرصمحافظت و پاسداری می‌نمود ....

روایت شده که وقتی به ابوبکر گفته شد: حوادث و اتفاقاتی برای تو پیش آمده که اگر برای کوه‌ها پیش می‌آمد، کوه‌ها را در هم می‌شکست و اگر برای دریاها پیش می‌آمد، دریاها را به خشم می‌آورد، اما تو را ندیدیم که ضعف و سستی‌ای از خود نشان دهی. ابوبکر گفت: بعد از آن شبی که همراه پیامبرصدر غار ثور بودم، هیچ‌گاه ترس و وحشت به دلم راه نیافته است، زیرا پیامبرصهنگامی که غم و اندوه مرا دید، فرمود: «نباید نگران باشی ای ابوبکر، زیرا خداوند متعال این امر را با نزول اجلال و رحمت به عهده گرفته است» [۱۱۲].

ابوبکرس در عین شجاعت و دلیری فطری و خدادادی، دارای شجاعتی دینی و ایمان و یقینی قوی به خداوندبود. و اطمینان و اعتمادی کامل داشت به اینکه خداوند او و مؤمنان را یاری می‌دهد. چنین شجاعتی تنها برای کسی حاصل می‌شود که قلبی قوی و دلی استوار داشته باشد. امّا این شجاعت هنگام زیاد شدن ایمان و یقین، زیاد می‌شود و هنگام نقص ایمان و یقین، آن هم رو به نقص و کمی می‌رود. پس کسی که یقین داشته باشد که بر دشمنش چیره می‌شود، در این صورت بر او دلیری می‌نماید، برخلاف کسی که چنین نیست. و این امر از بزرگ‌ترین شجاعت مسلمانان و دلیری نمودن آنان بر دشمن‌شان است.

گذشته از این، هر انسانی که از سیرت و زندگانی صحابه باخبر باشد، می‌داند که ابوبکر از همه صحابه قلبی قوی‌تر داشته و هیچ یک از آنان در این زمینه حتی نزدیک به او هم نبوده‌اند، زیرا از وقتی که خداوند پیامبرش را مبعوث نموده تا زمانی که ابوبکر از دنیا رفته، او پیوسته فردی مجاهد و دلیر و شجاع و دلاور مردی بوده که هیچ گاه در جنگ با دشمنش بیم و ترسی به دل راه نداده است. بلکه حتی در هنگام وفات پیامبرصکه دل‌های اکثر صحابه ضعیف و سست شده بود، او تنها کسی بود که آنان را ثابت قدم و استوار گردانید و آنان را دلداری داد. (همچنان که قبلاً این موضوع بیان شد) و در روز فتح مکه هنگامی که پیامبرصداخل مکه شد، ابوبکر به عنوان سردسته مهاجرین در سمت راست پیامبرصبود و اسید بن حضیر به عنوان سردسته انصار در سمت چپ پیامبرصبود [۱۱۳].

[۱۰٧] در صحیح مسلم از عمر بن خطابسروایت شده که او گفت: در روز بدر رسول اللهصبه مشرکان نگاه کرد که آنان هزار نفرند و همراهانش سیصد و نوزده نفر بودند. آنگاه پیامبرصرو به قبله کرد سپس دستانش را بالا کشید و شروع به فریاد طلبیدن پروردگارش نمود: «اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِى مَا وَعَدْتَنِى اللَّهُمَّ آتِ مَا وَعَدْتَنِى اللَّهُمَّ إِنْ تَهْلِكْ هَذِهِ الْعِصَابَةُ مِنْ أَهْلِ الإِسْلاَمِ لاَ تُعْبَدْ فِى الأَرْضِ». «خدایا، به آنچه که به من وعده ‌داده‌ای، وفا کن. پروردگارا، آنچه را که به من وعده ‌داده‌ای، به جا آر. خداوندا، اگر این جماعت از مسلمانان را از بین ببری، دیگر بر روی زمین پرستش نمی‌شوی». مدام پروردگارش را به فریاد می‌طلبید در حالی که دستانش رو به قبله بالا کشیده بود تا اینکه جامه‌اش از شانه‌هایش افتاد. ابوبکر پیش او رفت و جامه‌اش را گرفت و آن را بر شانه‌هایش گذاشت. سپس پشت سرش ایستاد و گفت: به فریاد طلبیدن پروردگارت بس است، زیرا بدون شک او به آنچه که به تو وعده ‌داده، وفا می‌کند و آن را به جا می‌آورد. آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿إِذۡ تَسۡتَغِيثُونَ رَبَّكُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَكُمۡ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُرۡدِفِينَ ٩. «(به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر) از پروردگارتان كمك مى‏خواستيد، و او خواسته شما را پذيرفت (و گفت): من شما را با يك‌هزار از فرشتگان، كه پشت سر هم فرود مى‏آيند، يارى مى‏كنم». پس خداوند در این جنگ پیامبر صرا با فرشتگان یاری داد. [صحیح مسلم: ک ۳۲، ب ۱۸، ص ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴، صحیح بخاری: ک ۶۴، ب ۴]. [۱۰۸] از ابن عباسبروایت است: «أَنَّ النَّبِىَّ ج قَالَ يَوْمَ بَدْرٍ: هَذَا جِبْرِيلُ آخِذٌ بِرَأْسِ فَرَسِهِ - عَلَيْهِ أَدَاةُ الْحَرْبِ». «پیامبرصدر روز بدر فرمود: این جبرئیل است که سر اسبش را گرفته و وسایل جنگی بر روی آن است». [صحیح بخاری: ک ۶۴، ب ۱۱]. ابن کثیر در کتاب البدایة والنهایة: جلد ۳/۲٧۶، ۲۸۰، ۲۸۳ و ۲۸۴ طرق این حدیث و راویان آن را ذکر کرده است. [۱۰٩] هنگامی که در جنگ اُحد آن مصیبت برای پیامبرصاتفاق افتاد و مشرکان رفتند، پیامبرصترسید که مبادا مشرکان برگردند از این‌رو فرمودند: چه کسی به دنبالشان می‌رود؟ هفتاد نفر به زودی پاسخ دادند که از میان آن‌ها، ابوبکر و زبیر هم بودند. بخاری آن را از عايشه روایت کرده است. [نگا: بخاری، ک ۶۴، ب ۲۵]. [۱۱۰] این موضوع در آخر کتاب بیان خواهد شد. [۱۱۱] این موضوع در آخر كتاب بیان خواهد شد. [۱۱۲] از عايشهلروایت است که گوید: «هنگامی که پیامبرصاز دنیا رفت، نفاق پدیدار گشت، عرب‌ها مرتد شدند، و انصار کناره‌گیری کردند. اگر آنچه برای پدرم پیش آمد، برای کوه‌های محکم و استوار پیش می‌آمد، قطعاً آن‌ها را در هم می‌شکست». ترمذی آن را از عايشه به شماره ۱۰۲۳ روایت کرده است. و از ابوبکر روایت است که گوید: «بعد از آن شبی که همراه رسول اللهصدر غار ثور بودم، هیچ گاه نگرانی از چیزی به وجود من راه نیافته، و به خاطر دین اسلام اندوه و ترس برای کسی به دلم راه نیافته است، زیرا رسول اللهصهنگامی که غم و نگرانی‌ام به خاطر او و به خاطر دین را دید، به من گفت: «هون علیك، فإن الله قد قضى لهذا الأمر بالنصر والتمام» «آرام باش، زیرا خداونداین امر را با یاری دادن و نزول اجلال و رحمت مقدر فرموده است». [ابن عساکر آن را اخراج کرده است. کنز العمال: ۱۲/۴۸۶]. [۱۱۳] منهاج السنة: ۴/۱۶۴-۱۶٧، ۲۶۲، ۲۸۵ و ۲۸۶. با کمی اختصار در بعضی جاها و پس و پیش نمودن بعضی از مطالب آن.