حمایت پیامبرصاز ابوبکر
آنچه از احادیث صحیحه ثابت شده نشان میدهد که پیامبرصاز ابوبکر حمایت و جانبداری مینمود و مردم را از رویارویی و نزاعِ با وی، نهی میکرد. بخاری از ابودرداءس روایت کرده که او گوید: «نزد پیامبرصنشسته بودم .. دنباله حدیث را ذکر میکند [۱۱٩]. و در آن آمده که پیامبرصفرمود: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِى إِلَيْكُمْ فَقُلْتُمْ: كَذَبْتَ وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ صَدَقت. وَوَاسَانِى بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ، فَهَلْ أَنْتُمْ تَارِكُو لِى صَاحِبِى، فَهَلْ أَنْتُمْ تَارِكُو لِى صَاحِبِى فَمَا أُوذِىَ بَعْدَهَا» [۱۲۰]. «همانا خداوند مرا به سوی شما مبعوث کرد و شما در جواب دعوت من گفتید: دروغ میگویی، ولی ابوبکر گفت: راست میگویی. او با جان و مالش مرا یاری داد. پس آیا دست از سر رفیق من بر نمیدارید؟ آیا دست از سر رفیق من بر نمیدارید؟ ابوبکر بعد از آن دیگر هیچ گاه مورد اذیت و آزار قرار نگرفت».
[۱۱٩] این حدیث در مبحث «پیشی گرفتن ابوبکر در اسلام آوردن»، ذکر شد. [۱۲۰] گویم: برای ابوبکر و ربیعه بن کعب اسلمی، ماجرای مشابهی با این ماجرا اتفاق افتاده است، در مسند ربیعه آمده که او گوید: «به پیامبرصخدمت میکردم و او در عوض، زمینی را به من داد و زمینی را هم به ابوبکر داد. روزگار سپری شد و روزی از روزها با ابوبکر بر سر درخت خرما و میوهاش اختلاف پیدا کردیم. ابوبکر گفت: آن خوشه در محدوده زمین من است و بنابراین متعلق به من است، و من گفتم: نه، در محدوده زمین من است و بنابراین متعلق به من است. در نتیجه بین من و ابوبکر جر و بحث و نزاع بود. او حرفی به من زد که برایم ناخوشایند بود. بعداً پشیمان شد و به من گفت: ای ربیعه، تو هم حرفی مثل آن به من بگو تا آن را تلافی کرده باشی. گفتم: این کار را نمیکنم. ابوبکر گفت: یا این کلمه را به من میگویی، و یا اینکه از رسول اللهصبرای این کار یاری میخواهم. گفتم: این کار را نمیکنم. ربیعه گوید: ابوبکر زمین را ترک کرد و به نزد پیامبرصرهسپار شد، من هم به دنبالش رفتم. کسانی که تازه اسلام آورده بودند، آمدند و گفتند: خدا به ابوبکر رحم کند به خاطر چه از رسول اللهصعلیه تو کمک میگیرد در حالی که او بود که آن کلمه ناخوش را به تو گفت. گفتم: آیا میدانید این مرد کیست؟ این، ابوبکر است: دومین نفر در غار ثور، و ريش سفید و بزرگمرد اسلام. شما را برحذر میدارم از اینکه چنین حرفهایی بزنید. او با این حرفهایی که میزنید، میبیند که شما مرا علیه او یاری میکنید، آنگاه ناراحت میشود و نزد رسول اللهصمیرود و او هم به خاطر ناراحتیاش خشمگین میشود و خداوند هم به خاطر خشم و ناراحتی آن دو، خشمگین میشود، در نتیجه ربیعه نابود میشود. گفتند: پس چه دستوری به ما میدهی؟ گفتم: برگردید. آنگاه ابوبکر به سوی پیامبرصروانه شد و من هم با احتیاط و یواشکی او را دنبال کردم تا اینکه خدمت رسول اللهصرسید و ماجرا را برایش بازگو = = نمود. پیامبرصسرش را رو به من بلند نمود و فرمود: ای ربیعه، چه چیزی برای تو و ابوبکر صدیق پیش آمده؟! گفتم: ای رسول خدا، ماجرا چنین و چنان بود. او حرفی به من زد که برایم ناخوشایند بود و سپس به من گفت: آنچه را که به تو گفتهام، به من بگو تا آن را تلافی کرده باشی. پیامبرصفرمود: خوب، حرفش را رد مکن و در جوابش بگو: خدا تو را ببخشد ای ابوبکر، آنگاه ابوبکر رو به آن طرف کرد در حالی که میگريست». (طبرانی آن را از ربیعه اسلمی روایت کرده است). ابن حجر هیثمی در کتاب «مجمع الزوائد» گوید: در اسناد این روایت، مبارک بن فضاله وجود دارد که حدیثش، حسن است و بقیه راویان آن، اهل ثقه و مورد اعتمادند. [مجمع الزوائد: ٩/۴۵]. امام احمد نیز این حدیث را روایت کرده و در آن بعد از فرموده پیامبرص: «ولی در جوابش بگو: خدا تو را ببخشد ای ابوبکر»، عبارت: «آنگاه گفتم .... تا آخر» آمده است. [فتح الباری: ٧/۲۶].