درست آن است که احادیث زیر، بر افضل بودن علی و عصمت او و مستحق بودنش برای خلافت بعد از پیامبر ص، دلالت ندارند
۱- حدیث غدیر: لفظ این حدیثی که در صحیح مسلم از زید بن ارقم آمده، این است که زید بن ارقم گفت: «قام رَسُول الله ج يَوماً فينا خَطِيباً بمَاء يُدْعَى خُمَّاً [۲۵٧] بَيْنَ مَكَّةَ وَالمَدِينَةِ، فَحَمِدَ الله ، وَأثْنَى عَلَيهِ ، وَوعظَ وَذَكَّرَ ، ثُمَّ قَالَ :أمَّا بَعدُ، ألاَ أَيُّهَا النَّاسُ، فَإنَّمَا أنَا بَشَرٌ يُوشِكَ أنْ يَأتِي رسولُ ربِّي فَأُجِيبَ، وَأنَا تارك فيكم ثَقَلَيْنِ [۲۵۸]: أوَّلُهُمَا كِتَابُ اللهِ، فِيهِ الهُدَى وَالنُّورُ، فَخُذُوا بِكتابِ الله، وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ ، فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ الله، وَرَغَّبَ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: وَأهْلُ بَيْتِي أُذكِّرُكُمُ الله في أهلِ بَيْتي» [۲۵٩]. «رسول اللهصدر محلی بر سر آبی به نام «خم» در بین مکه و مدینه، برخاست و برای ما خطبهای ایراد نمود و فرمود: اما بعد؛ ای مردم، همانا من بشری هستم و احتمال دارد که مأمور پروردگارم (ملک الموت) پیش من بیاید (و جانم را بگیرد) و من هم دستور پروردگارم را اجابت میکنم (و از میان شما بروم). اما من برای شما دو چیز گرانبها و نفیس را به جا گذاشتهام: ۱) کتاب خداوند (قرآن)، که در آن نور و هدایت هست. پس کتاب خدا را بگیرید و بدان چنگ زنید (و به احکام و دستورات آن عمل کنید). (راوی گوید): پیامبرصمسلمانان را به پیروی از قرآن وادار نمود و خواهان آن گردید. سپس فرمود: ۲) اهل بیتم. راجع به اهل بیتم، خدا را به یاد شما میآورم (و راجع به آنها از خداوند بترسید و آنان را اذیت نکنید)». این حدیث نشان میدهد که چیزی که ما مأمور به تمسک و عمل به آن هستیم و تمسک کننده و عامل به آن گمراه نمیشود، کتاب خدا، قرآن است. همچنین در جای دیگری غیر از این حدیث چنین چیزی آمده است؛ همان طور که در صحیح مسلم از جابر آمده که پیامبرصدر حجة الوداع، در روز عرفه هنگامی که برای مسلمانان خطبه خواند، فرمود: «وَقَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ كِتَابَ اللَّهِ» [۲۶۰]. «در میان شما چیزی را به جا گذاشتهام که اگر بدان چنگ زنید، بعد از آن هرگز گمراه نمیشوید، و آن، کتاب خدا (قرآن) است».
اینکه پیامبرصاهل بیتش را به امت اسلام یادآوری نموده، مقتضی آن است که آنان چیزی را به یاد آورند و بر آن مواظبت کنند که قبلاً ذکر شده است؛ از قبیل دادن حقوق اهل بیت و امتناع و خودداری از ظلم و ستم به آنان. و این چیزی است که پیامبرصقبل از غدیر خم آن را ذکر کرده بود.
پس معلوم میشود که در غدیر خم دستور دینی تازهای نه در حق علی و نه در حق دیگران، نه راجع به امامت و نه راجع به چیز دیگری، نازل نشده است. و این حدیث از جمله احادیثی است که تنها مسلم آن را روایت کرده و بخاری آن را روایت نکرده است.
ترمذی هم آن را روایت کرده اما این جمله را بدان افزوده است: «وَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ». «و آن دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا اینکه در حوض (کوثر) بر من وارد میشوند». راجع به این جمله اضافی از امام احمد بن حنبل پرسیده شده و او آن را ضعیف دانست. همچنین بعضی دیگر از علما آن را ضعیف دانسته و میگویند که آن، صحیح نیست.
کسانی که معتقد به صحت این جمله اضافی هستند، میگویند: این حدیث دلالت میکند بر اینکه مجموع عترت که بنی هاشم هستند، بر گمراهی اتفاق نمیکنند. و عترت بر امامت علی [۲۶۱]و افضل بودن او اتفاق نکردهاند. بلکه امامان عترت از قبیل ابن عباس و دیگران، ابوبکر و عمر را برای خلافت مقدم داشتهاند. و نقل ثابت و صحیح از تمامی علمای اهل بیتِ بنی هاشم اعم از تابعین و تبع تابعین از فرزندان حسین بن علی و فرزندان حسن بن علی و دیگران، این است که آنان ابوبکر و عمر را برای انتخاب خلافت برترى دادهاند و آن دو نفر را بر علی افضل دانستهاند.
دارقطنی کتاب «ثناءالصحابة علی القرابة، وثناءالقرابة علی الصحابة» (تمجید صحابه از نزدیکان پیامبرصو تمجید نزدیکان پیامبرصاز صحابه) را تصنیف کرده است. اهل سنت در کمال و فضایل علی اختلافی ندارند و معترفاند که علی درجه والایی از کمال دارد، بلکه تنها اختلاف بر سر این است که آیا او کاملتر و برتر از سه خلیفه دیگر (ابوبکر، عمر و عثمان) است و آیا او برای امر خلافت از آن سه نفر، مستحقتر و شایستهتر بوده است یا خیر [۲۶۲].
۲- حدیث مباهله: مسلم آن را از سعد بن ابی وقاص روایت نموده است. او در حدیثی طولانی میگوید: «هنگامی که این آیه نازل شد: ﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ﴾[آلعمران: ۶۱].
«بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود».
رسول اللهصعلی و فاطمه و حسن و حسین را فرا خواند و گفت: «اللهم هؤلاء أهلي» [۲۶۳]. «خدایا، اینان خانواده من هستند».
اما این آیه هیچ دلالتی بر امامت علی و افضل بودن او ندارد، زیرا فاطمه و حسن و حسین هم در آن شریک علی هستند. پس معلوم میگردد که چنان امری مختص به مردان و ذکور و ائمه ندارد بلکه زن و بچه هم در آن شرکت دارند؛ زیرا حسن و حسین موقع مباهله کودک بودند. و پیامبرصبدین خاطر این افراد را فرا خواند که خداوند دستور داد تا دو طرف، نزدیکان و فرزندان و زنان و خودشان را فرا خوانند. پس هر یک از آنان، فرزندان و زنانش و نزدیکترین مرد از لحاظ نسب را فرا خواند. و اینان از لحاظ نسب، نزدیکترین افراد به پیامبرصبودند اگر چه دیگران در نزد پیامبرصاز آنان برتر بودند؛ یعنی به پیامبرصامر نشده بود که برترین پیروان خود را فرا خواند، زیرا مقصود این بود که طرفین نزدیکترین افراد از لحاظ نسب را فرا خوانند، چون در سرشت انسان، آن کسانی که بر آنان ترس دارد، خویشاوندان و نزدیکانش هستند. فرموده: «وأنفسنا وأنفسکم». به معنای مردانمان و مردانتان است؛ یعنی مردانی که در دین و نسب از جنس ما هستند و مردانی که از جنس شما هستند. و مراد در این آیه، فقط هم جنسی در قرابت و خویشاوندی است. و اینکه علی برای مباهله تعیین شده، چون در میان نزدیکان پیامبرصکسی نبوده که جانشینش باشد [۲۶۴]، موجب آن نمیگردد که در چیزی با پیامبرصمساوی و برابر باشد، بلکه به طور مطلق از سایر صحابه، افضل و برتر نمیباشد. او به وسیله مباهله تنها یک نوع فضیلت نصیبش شده که آن هم میان او و میان فاطمه و حسن و حسین مشترک است [۲۶۵].
۳- حدیث کساء: مسلم از عایشهلروایت کرده که گفت: «رسول اللهصبامدادی بیرون رفت در حالی که چادری از موی سیاهی به همراه داشت. حسن بن علی آمد و او را زیر آن چادر برد. سپس حسین آمد و او را هم زیر آن چادر برد. سپس فاطمه آمد و او را زیر آن برد. سپس علی آمد و او را هم زیر آن چادر برد و سپس فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾[الأحزاب: ۳۳] [۲۶۶].
«خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».
اما در این آیه هیچ دلالتی مبنی بر معصوم بودن و امامتشان وجود ندارد.
این امر از دو جهت محقق و ثابت میشود:
اول- فرموده: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾[الأحزاب: ۳۳].
همانند آیات: ﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ﴾[المائدة: ۶].
«خداوند نمىخواهد مشکلى براى شما ایجاد کند».
﴿وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾[البقرة: ۱۸۵].
«خداوند آسایش شما را میخواهد و خواهان زحمت شما نیست».
و﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ﴾[النساء: ۲۶].
«و نه زحمت شما را مىخواهد».
که اراده خدا در این آیات در بردارنده محبت خداوندی برای آن مراد و رضایت و خشنودی او به آن است. و خداوند آن را برای مؤمنان تشریع نموده و آنان را بدان امر کرده است. در این آیه نیامده که خداوند این مراد را آفریده و آن را تقدیر نموده است. و در این آیه نیامده که چنین امری محال و غیر ممکن نیست. دلیل آن هم فرموده پیامبرصبعد از نزول این آیه است که فرمودند: «اللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أَهْلُ بَيْتِى فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا». «خدایا، اینان اهل بیت من هستند پس پلیدی را از آنان دور کن و آنان را کاملاً پاک ساز». این حدیث دلیل بر آن است که خداوند به وقوع آن خبر نداده، چون اگر چنین امری واقع میبود، پیامبرص، خداوند را به خاطر وقوع آن مورد ستایش و تمجید قرار میداد و او را سپاسگزاری مینمود و تنها به دعا اکتفا نمینمود [۲۶٧].
از جمله چیزهایی که این حقیقت را روشن میسازد، این است که در این آیه از همسران پیامبرصنام برده شده و آنان مورد خطاب آیه هستند. و خداوند به آنان دستور داده تا خود را پاک سازند و به آنان وعده ثواب بر انجام آن و تهدید عقاب بر ترک آن نموده است؛ خداوند میفرماید:
﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖ يُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَيۡنِۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا ٣٠ ۞وَمَن يَقۡنُتۡ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَيۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا كَرِيمٗا ٣١ يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٣٢ وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣﴾[الأحزاب: ۳۰-۳۳].
«اى همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود، و این براى خدا آسان است. و هر کس از شما براى خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت، و روزى پرارزشى براى او آماده کردهایم. اى همسران پیامبر! شما همچون یکى از زنان معمولى نیستید اگر تقوا پیشه کنید، پس به گونهاى هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید! و در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».
پس همه خطابها متوجه همسران پیامبرصاست و تمامی امر و نهی و وعده و وعید متوجه آنان است. اما از آنجایی که روشن شده که منفعت و فایده موجود در آیه شامل همسران پیامبرصو دیگر افراد اهل بیت است و تطهیر با این خطاب و غیر آن آمده است، بنابراین تطهیر تنها مختص به همسران پیامبرصنیست، بلکه تمامی اهل بیت را در بر میگیرد. و علی و فاطمه و حسن و حسین از دیگر افراد اهل بیت (بجز همسران پیامبرص) به امر تطهیر نزدیکترند و بدین خاطر پیامبرصتنها برای آنان دعا نمود.
دوم- میگوییم: فرض کن که آیه مذکور بر پاک بودن آنان (علی، فاطمه، حسن و حسین) و دور گردانیدن پلیدی از آنان دلالت دارد، اما در آیه چیزی وجود ندارد که بر عصمت آنان از خطا دلالت داشته باشد. دلیلش هم آن است که خداوند از دستوراتی که به همسران پیامبرصداده، نخواسته که خطا و اشتباه از آنان صادر نشود؛ زیرا خطا و اشتباه برای آنان و دیگران بخشوده شده است. پاک گردانیدن از گناه به دو صورت است: یا بنده آن گناه را انجام نمیهد، و یا آن را انجام میدهد و بعداً از آن توبه میکند؛ همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾[التوبة: ۱۰۳]. «از اموال آنها صدقهاى (بعنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازى و پرورش دهى».
پس دعای پیامبرصبه اینکه خداوند آنان را کاملاً پاک سازد، همانند دعای اوست به اینکه در دل آنان نیروی خیرات و حسنات را رشد دهد و درجات آنان را بالا برد و آنان را پاک گرداند و آنان را در زمره پرهیزگاران قرار دهد. و معلوم است که هر کس چنین باشد، مشمول آن قرار میگیرد و طهارتی که پیامبرصبرای آنان خواسته بزرگتر از طهارتی نیست که برای خود خواسته است؛ پیامبرصفرموده است: «اللهم طهرني من خطایاي بالثلج والبرد والـماء البارد» [۲۶۸]. «خدایا، به وسیله برف و تگرگ و آب خنک، مرا از خطاهایم پاک گردان». پس کسی که گناهش بخشوده شده یا محو شده است، خداوند او را کاملاً از آن گناه پاک میسازد. اما کسی که با حالت آلوده به گناهانش مرده باشد، در حال حیاتش از آن گناهان پاک نشده است. خلاصه، پاک گردانیدنی که خداوند آن را اراده کرده و پیامبر صدعای آن را کرده، به معنای عصمت از گناه نیست.
ابن تیمیه/در جای دیگری میگوید: خداوند خبر نداده که او تمامی اهل بیت را پاک گردانیده و پلیدی را از آنان دور کرده است. همانا چنین چیزی افترا و دروغ بستن به خداست. چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که میدانیم که در میان بنی هاشم کسانی وجود داشتهاند که پاک نبودهاند. و چون خداوند فرموده است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾[الأحزاب: ۳۳].
«خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».
و قبلاً ذکر شد که این آیه همانند آیه: ﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ﴾[المائدة: ۶].
«خداوند نمىخواهد مشکلى براى شما ایجاد کند، بلکه مىخواهد شما را پاک سازد».
و آیات دیگری از این قبیل است که بیان میدارند که خداوند آن چیز را برای شما دوست دارد و آن را برای شما برگزیده و شما را بدان امر فرموده است. پس کسی که آن را انجام دهد، آن مراد دوست داشتنی برایش حاصل میشود، و کسی که آن را انجام ندهد، آن مراد دوست داشتنی برایش حاصل نمیشود [۲۶٩].
۴- حدیث «أَلا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى». بخاری با اسناد خود از مصعب بن سعد و او هم از پدرش روایت نموده که رسول الله صبه جنگ تبوک رفت و علی را جانشین خود کرد. علی گفت: آیا مرا در میان زنان و کودکان به جا میگذاری؟ پیامبرصفرمود: «أَلاَ تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لَيْسَ نَبِىٌّ بَعْدِى» [۲٧۰]. «آیا راضی نیستی که (با این کار) منزلت تو در نزد من همانند منزلت هارون در نزد موسی باشد فقط با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست». این حدیث در صحیح بخاری و مسلم ثابت است ولی بر خلافت علی بعد از وفات پیامبرصدلالت ندارد، زیرا:
۱- این استخلاف همانند استخلاف هارون نبود؛ زیرا لشکر همراه هارون بود و موسی تنها خودش رفت، اما در استخلاف پیامبرصتمام لشکر با پیامبرصبود و غیر از زنان و کودکان و افراد معذور و افراد گناهکار کسی در مدینه نماند. پیامبرصبدین خاطر علی را به این فرموده مختص گردانید که گمان ضعف استخلاف و نقص درجه و مقام علی وجود داشت. و اگر پیامبرصغیر از علی کس دیگری را جانشین خود میکرد که در این استخلاف گمان نقصی نمیرفت، نیازی نبود که با چنین گفتهای به او خبر بدهد.
۲- تشبیه علی به هارون همانند آن است که پیامبرص، ابوبکر را در نرمیِ به خاطر خداوند به ابراهیم و عیسی، و عمر را در تندی و سختگیریِ به خاطر خداوند به نوح و موسی تشبیه نموده بود. در میان امت محمدصغیرممکن نیست که کسی به ابراهیم و عیسی و نوح و موسیإتشبیه شود. پس اختصاص در کمال مانع مشارکت در اصل تشبیه نیست. و این چهار پیامبر از هارون برتر بودند و هر کدام از ابوبکر و عمر به دو نفر از پیامبران تشبیه شدهاند نه به یک نفر. پس این تشبیه ابوبکر و عمر به دو نفر از پیامبران بزرگتر از تشبیه علی به هارون است. همچنین در این حدیث، همانا منزلت علی نزد پیامبرصهمانند منزلت هارون نزد موسی، در چیزی است که سیاق کلام بر آن دلالت دارد، و آن هم استخلاف علی در غیاب پیامبرصاست همچنان که موسی، هارون را در غیاب خود، جانشین خودش کرد.
۳- اگر علی به طور مطلق و در همه موارد به مانند هارون میبود، در این صورت پیامبرصکس دیگری را جانشین خود نمیکرد در حالی که غیر از علی کسی دیگر را در مدینه جانشین خود کرده و علی هم در مدینه حضور داشت. همچنان که در جنگ خیبر کس دیگری غیر از علی را جانشین خود کرد و علی در مدینه بیماری چشم داشت.
۴- استخلاف در حال حیات خود پیامبرص، نوعی از نیابت و جانشینی است که هر حاکمی ناچار است آن را انجام دهد. و هر کسی که در حال حیات پیامبرص، برای جانشینی بر بعضی از امت شایستگی دارد، به این معنا نیست که بعد از وفات پیامبرصنیز جانشین اوست.
۵- پیامبر این حدیث را در جنگ تبوک فرمود. سپس پیامبرصبعد از بازگشت، ابوبکر را به عنوان امیر و فرمانده حاجیان فرستاد و علی را هم به همراه او فرستاد. علی گفت: آیا من امیر هستم یا مأمور [۲٧۱]؟ که ابوبکر امیر بود و علی و همراهانش همانند مأموری به همراه امیرشان بودند. و علی پشت سر ابوبکر نماز میخواند و همراه با مردم در میان حجاج ندا سر میداد که بعد از این سال، هیچ مشرکی حق حج و زیارت خانه خدا را ندارد و هیچ برهنهای نمیتواند طواف کعبه بکند. پیامبرصبدین خاطر علی را به همراه ابوبکر فرستاد تا عهد و پیمان با عربها را بشکند، زیرا از عادات و رسوم عرب بود که جز رئیس و بزرگ قومی که از اوامرش اطاعت میشود یا مردی از خانوادهاش، کسی عهد و پیمانی نمیبست و آن عهد پیمان را نمیشکست.
۶- اگر پیامبرصمیخواست که بعد از خود، علی جانشین باشد، در آن صورت پیامبرصاین خطاب را محرمانه با علی در میان نمیگذاشت و آن را به تأخیر نمیانداخت تا اینکه علی بیاید و گله کند.
خلاصه، تمام مواردی که پیامبرص، علی را جانشین خود در شهر مدینه نموده، از خصوصیات و ویژگیهای علی نیست و بر افضل بودن و امامت علی دلالت ندارد بلکه حتی پیامبرصافراد دیگری غیر از او را جانشین خود نموده بود [۲٧۲].
٧- حدیث ««أقضاکم علي» گفته عمر است و هیچ افضلیتی برای علی اثبات نمیکند: هیچ یک از صاحبان کتابهای ششگانه حدیث (صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذى، سنن نسائی، سنن ابن ماجه و سنن ابوداود) و صاحبان مسانیدِ مشهور نه احمد و نه دیگران با اسناد صحیح یا ضعیف، آن را روایت نکردهاند. اما عمرسگفته است: «اُبي أقرأنا، وعلي أقضانا» [۲٧۳]. «اُبی بن کعب از همه ما قاریتر بود و علی هم از همه ما در علم قضاوت مهارت بیشتری دارد». عمر این را بعد از وفات اُبی بن کعب گفته بود. و حدیثی که در آن ذکری از علی به میان آمده در ضمن اینکه ضعیف است، در آن آمده که معاذ بن جبل، به مسائل حلال و حرام از همه عالمتر است. و زید بن ثابت در علم میراث از همه عالمتر است. پس اگر به فرض این حدیث صحیح هم باشد، در این صورت کسی که عالمتر به مسائل حلال و حرام است علم بیشتری از کسی دارد که به مسائل قضاوت عالمتر است. و گفته عمر که علی از همه ما در علم قضاوت مهارت بیشتری دارد، تنها در داوری بر حسب ظاهر است و ممکن است در باطن و نفس الأمر، حکم قضیه خلافِ ظاهر باشد ولی آگاهی از حلال و حرام، ظاهر و باطن را در بر میگیرد [۲٧۴].
[۲۵٧] «خم» نام «غیطه» است که در شش کیلومتری «جحفه» همان غدیر مشهور واقع شده است. خم به غیطه اضافه شده و میگویند: غدیر خم. [۲۵۸] به خاطر بزرگی و شأن والایشان، ثقلین نامیده شدهاند. بعضی میگویند به خاطر سنگینی عمل به آنها، ثقلین نامیده شدهاند. [۲۵٩] صحیح مسلم: شماره ۲۴۰۸. [۲۶۰] صحیح مسلم: شماره ۱۲۱۸. [۲۶۱] ابن کثیر/در کتاب «البدایة والنهایة»، ٧/۲۲۵ میگوید: اما آنچه که بسیاری از نادانان شیعه و نقل کنندگان احمق و نادان افترا بستهاند که پیامبرصوصیت نموده که علي جانشین او باشد، چنین چیزی دروغ و بهتان و افترای بزرگی است که لازمهاش آن است که صحابه گناه و خیانت بزرگی مرتکب شدهاند، زیرا در اين صورت آنان بعد از پیامبرصبیخود و بدون هیچ سببی وصیت پیامبرصرا اجرا نکرده و امر خلافت را به علي ندادهاند و این حق مسلّم او را به دیگران دادهاند. هر کسی که به خدا و پیامبرصایمان دارد و برایش متحقق شده که دین اسلام، حق است، بطلان و بیاساس بودن این افترا را درک میکند، زیرا صحابه بعد از پیامبران، بهترین انسانها هستند و آنان در بهترین دورههای این امت زیستهاند؛ امتی که به نص قرآن و اجماع علمای گذشته و حال، اشرف امتهاست». [۲۶۲] منهاج السنة: ۲/۳۲۵ و ۳۲۶، ۴/۸۵ و ۱۰۴. [۲۶۳] صحیح مسلم: شماره ۲۴۰۴. [۲۶۴] زیرا از میان عموهای پیامبرصجز عباس کسی باقی نمانده بود و عباس هم از پیشگامان نخستین نبود و همانند علی به پیامبرصنزدیک و وابسته نبود. و از میان عموزادههایش هم کسی به مانند علی نبود و جعفر قبل از آن به قتل رسیده بود. (ابن تیمیه). [۲۶۵] منهاج السنة: ۲/۱۲۵ و ۱۲۶؛ ۳/۱۱؛ ۴/۳۴. [۲۶۶] این حدیث در صحیح مسلم: به شماره ۲۴۲۴ آمده است. [۲۶٧] گویم: از اینرو فهمیده میشود که عبارت: «آله الطیبین الطاهرین» درست نیست، زیرا این عبارت از باب خبر است در حالی که در هیچ آیه و حدیثی نیامده که راجع به پاک بودن آل و خاندان پیامبرصخبری آمده باشد. و آنچه در آیه و حدیث فوق الذکر آمده، از باب طلب و خواستن است و میان ارده تشریعی و اراده تکوینی فرق وجود دارد. [۲۶۸] صحیح مسلم: شماره ۴٧۶. عبارت حدیث این است: «اللَّهُمَّ طَهِّرْنِى بِالثَّلْجِ وَالْبَرَدِ وَالْمَاءِ الْبَارِدِ اللَّهُمَّ طَهِّرْنِى مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا يُطَهَّرُ الثَّوْبُ الأَبْيَضُ مِنَ الدَّنَسِ». «خدایا، به وسیله برف و تگرگ و آب خنک، مرا از گناهان و خطاها پاک گردان همان طور که لباس سفید را از چرک و ناپاکی، پاکیزه میداری». [سنن ابوداود: شماره ۸۴۶، سنن ترمذی: شماره ۳۵۴۱؛ سنن نسائی: ۱/۱٩۸ و ۱٩٩، مبحث غسل، مسند احمد بن حنبل: ۴/۳۸۱]. [۲۶٩] منهاج السنة: ۲/۱۴۵، ۱۴۶ و ۲۱٩؛ ۴/۲۰ و ۳۲. [۲٧۰] صحیح بخاری: ک ۶۴، ب ٧۸، ج ۵/۱۲٩؛ صحیح مسلم: شماره ۲۴۰۴. [۲٧۱] پیامبرصفرمود: تو مأمور هستی، همان طور که قبلاً ذکر شد. [۲٧۲] منهاج السنة: ۲/۲۲۴؛ ۳/۸، ٩ و ۱۶؛ ۴/۸٧-٩۲. (با اختصار و ترتیب شمارهها). [۲٧۳] سنن ترمذی: ۵/۳۳۰؛ مسند احمد بن حنبل: ۳/۱۸۴ و ۲۸۱، سنن ابن ماجه: ۱/۵۵. [۲٧۴] منهاج السنة: ۴/۱۳۸.