وصف او به صديق در احاديث نبوی
این وصف با دلایل زیاد و با تواتر ضروری در نزد خاص و عام برای ابوبکر ثابت شده، و پیامبرصدر حدیث صحیحی که بخاری و مسلم از انس بن مالک روایتش کردهاند، او را به این وصف متصف کرده است.
در این حدیث انس بن مالکس گوید: «صعد رسول الله أحداً [۲۰] ومعه أبوبکر وعمر وعثمان فرجف بهم [۲۱] فقال أثبت أحد فإنما علیك نبي وصدیق وشهیدان» [۲۲]. «پیامبرصبالای کوه اُحد رفت و ابوبکر و عمر و عثمان هم با او بودند، کوه اُحد (از فرط شادمانی) آنان را سخت جنباند. آنگاه پیامبرصفرمود: ای اُحد، بایست و حرکت نکن، زیرا یک پیامبر و یک صدیق و دو شهید بر بالای تو هستند».
و در سنن ترمذی از عایشهلروایت است که وی میگوید: یا رسول الله: ﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ﴾[المؤمنون: ۶۰] [۲۳].
«و آنها که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج مىدهند و با این حال، دلهایشان هراسناک است».
«أَنْ لا يُقْبَلَ مِنْهُ أهو الرجل یزني ویسرق ویشرب الخمر ویخالف؟ قال: یا ابنة الصدیق، ولکنه الرجل یصوم ویتصدق ویخاف ألاَّ یقبل منه» [۲۴]و [۲۵]: «ای رسول خدا، آیا آیه ﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ﴾دربارخ مردی است که زنا میکند، دزدی میکند، شراب مینوشد و از اوامر الهی سرپیچی مینماید؟ پیامبرصفرمود: نه ای دختر صدیق، بلکه آن درباره مردی است که روزه میگیرد، صدقه میدهد و میترسد از اینکه مبادا روزه و صدقهاش پذیرفته نگردد».
[۲۰] اُحد نام کوهی است در مدینه. در آنجا آن حادثه دردناک روی داد که حمزهسو هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند و چهار دندان مبارک پیامبرصشکست و صورت مبارکش زخمی شد. [۲۱] این تکان، تکان شادمانی بود نه تکان خشم. و به همین خاطر پیامبرصبه مقام نبوت، صدیقیت و شهادتی که موجب سرور و شادمانی کوه اُحد به خاطر پیوستن آنها بدان مکان شده، تصریح فرموده و با این مقامها کوه اُحد را ثابت گردانیده و در نتیجه آن کوه هم ثابت و بیحرکت ماند. [تحفة أهل التصدیق ببعض فضائل الصدیق، ص ٧۸]. همچنین در حدیث پیامبرصآمده است: «أُحُدٌ جَبَلٌ يُحِبُّنَا وَنُحِبُّهُ». «اُحد کوهی است که ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم». [۲۲] این لفظ از بخاری است (ک ۶۲، ب ۵). مسلم از ابو هریرهسروایت کرده است: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ عَلَى حِرَاءَ هُوَ وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَعَلِىٌّ وَعُثْمَانُ وَطَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُش فَتَحَرَّكَتِ الصَّخْرَةُ فَقَالَ النَّبِىُّ ج اهْدَأْ إِنَّمَا عَلَيْكَ نَبِىٌّ أَوْ صِدِّيقٌ أَوْ شَهِيدٌ، وفي روایة: وسعد بن أبي وقاص». «پیامبرصبر بالای کوه حراء بود و ابوبکر و عمر و عثمان و علی و طلحه و زبیر – و در روایتی سعد بن ابی وقاص – هم با او بودند. آن صخره تکانی خورد و پیامبر فرمود: آرام باش ، چون بر روى تو كسى نيست جز يك پيامبر يا يك صديق يا يك شهيد». [به كتاب صحيح مسلم: ك۴۴، ح۵۰ مراجعه کنید]. گویم: حراء نام کوه معروفی است در مکه. ابن تیمیه/گوید: اما از هنگام فرود آمدن وحی بر پیامبرصو پس از آن، پیامبرصو اصحابش بر بالای آن نرفتند و بدان نزدیک نشدند. پیامبرصپس از پیامبری به مدت سیزده سال در مکه اقامت نموده و در این مدت او و مؤمنانی که با او در مکه بودند، هیچگاه به غار حراء نزدیک نشده و بر بالای آن نرفتند. و پس از هجرت به مدینه، و در سال فتح مکه، و در هنگام -عمره جعرانه، به غار حراء نیامده و آن را ندیده است. [مجموع الفتاوی: ۲٧/۲۵۱]. [۲۳] «کسانی که عطاء میکنند و میبخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از اینکه نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد». [۲۴] ترمذی آن را در تفسیر سوره مؤمنون به شماره ۳۲۲۵ روایت کرده است. همچنین ابن ماجه در جلد ۲/۱۴۰۴ آن را روایت کرده است. [۲۵] منهاج السنة: ۲/۲۲۲؛ ۴/۶۱، ۶۲، ۲۵۴، با اندکی اختصار. گویم: یکی دیگر از دلایلی که وصف صدیق را برای ابوبکر ثابت مینماید، ماجراى اسراء است: «هنگامی که خداوند، پیامبر را به مسجدالأقصی (بیت المقدس) برد، مردم فردای آن شب درباره این حادثه حرف میزدند و عدهای از کسانی که قبلاً به پیامبرصایمان آورده بودند، این حادثه را نپذیرفتند و مرتد گشتند. عدهای از مشرکان نزد ابوبکر شتافتند و گفتند: آيا خبر دارى كه دوستت ادعا میكند كه امشب به بيت المقدس برده شده؟ گفت: آیا پیامبر چنین گفته است؟ گفتند: بله، گفت: اگر پیامبرصچنین گفته، راست گفته است. مشرکان گفتند: آیا سخن کسی را تصدیق میکنی که میگوید به بیت المقدس رفت و قبل از فرارسیدن صبح برگشت؟ ابوبکر گفت: بله، همانا من در چیزی دورتر از آن [براساس خبر آسمان، در بامداد یا شبانگاه] او را تصدیق میکنم، بدین خاطر صدیق نامیده شد». [حاکم، بیهقی و طبرانی آن را روایت کردهاند]. حدیث «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِى إِلَيْكُمْ فَقُلْتُمْ كَذَبْتَ . وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ صَدَقت» بعداً خواهد آمد. یعنی: «همانا خداوند، مرا به سوی شما فرستاد، و شما گفتید دروغ میگویی ولی ابوبکر گفت راست میگویی». نووی از مصعب بن زبیر آورده که او گفت: امت اسلام اتفاق نظر دارند بر اینکه صدیق، وصف ابوبکر است، زیرا او بلافاصله پیامبرصرا تصدیق کرد و صدق و راستی همیشه ملازم او بود؛ هیچ سخن لغو و کار بیهودهای از او سر نزد، برای کار خیر در هیچ حالی درنگ نمیکرد؛ و در اسلام، موضعگیریهای والایی دارد. [تهذیب اللغات، ۲/۱۸۱، چاپ مصر]. از شعبی= = روایت است که گوید: خداوند متعال چهار خصلت را به ابوبکر اختصاص داده که به هیچ یک از انسانها نداده است: او را صدیق نام نهاده و کس دیگری غیر از او را بدین وصف نام ننهاده است ... [تاریخ الخلفاء: ص ۶۰، به نقل از دينوری و ابن عساکر].