در مشورت و نظر خواهی پیامبرصبا یارانش، ابوبکر بر همه مقدم بود
ابوبکر بعد از نماز عشاء نزد پیامبرصمیماند و راجع به امور مسلمانان با او سخن میگفت و هیچ یک از دیگر اصحاب و یارانش آنجا حضور نداشتند [۱۴٩].
به علاوه، هر گاه پیامبرصبا یارانش مشورت مینمود، اولین کسی که حرف میزد و نظر خودش را بیان میکرد، ابوبکر بود. چه بسا کسی دیگر غیر از ابوبکر حرف میزد و چه بسا کسی چیزی نمیگفت. پس پیامبرصدر کارهای بزرگ و امور مهم تنها به رأی ابوبکر عمل مینمود. و هر گاه رأی دیگران مخالف رأی ابوبکر میبود، پیامبرصاز رأی ابوبکر پیروی مینمود نه از رأی مخالفان او. اینک به عنوان مثال به چند مورد در این زمینه اشاره میشود:
اول- پیامبرصراجع به تکلیف اسیران جنگ بدر با یارانش مشورت نمود. ابتدا ابوبکر سخن گفت و رأی خودش را اعلام نمود، مسلم در صحیح خود از ابن عباس روایت نموده که او گوید: «هنگامی که در جنگ بدر عدهای از کافران به اسارت مسلمانان در آمدند، رسول اللهصبه ابوبکر و عمر گفت: نظرتان درباره این اسیران چیست؟ ابوبکر گفت: ای پیامبر خدا، آنان عموزادهها و قوم و عشیره تو هستند، نظر من این است که از آنان فدیه قبول کنی تا هم ما علیه کافران قدرت و توانایی مالی کسب کنیم، و هم امید است که خداوند آنان را به سوی اسلام هدایت کند. رسول اللهصفرمود: نظر تو چیست ای پسر خطاب؟ عمر گفت: نه، به خدا قسم، رأی ابوبکر را قبول ندارم. نظر من این است که به ما اجازه دهی تا گردنشان را بزنیم. به علی اجازه بده تا گردن عقیل را بزند؛ به حمزه اجازه بده تا گردن عباس را بزند؛ و به من اجازه بده تا گردن فلان خویشاوند عمر را بزنم. و ابن رواحه هم به سوزاندن آنان اشاره کرد. اصحاب و یاران رسول اللهصدر این زمینه اختلاف نظر پیدا کردند؛ عدهای از آنان موافق رأی ابوبکر بودند، عدهای رأی عمر را پسندیدند و عدهای هم موافق رأی ابن رواحه بودند. راوی گوید: رسول اللهصبه رأی ابوبکر تمایل پیدا کرد و به رأی عمر تمایل پیدا نکرد. و بقیه حدیث را ذکر کرد [۱۵۰].
دوم - در روز حدیبیه هنگامی که خبرگزار پیامبرص، خزاعی نزد پیامبرصآمد و به او خبر داد که قریش گروهی از مردمِ قبایل گوناگون را جمع کرده و آنان قصد پیکار با پیامبرصو مسلمانان دارند و مانع میشوند که پیامبر و مسلمانان خانه خدا را زیارت کنند، آنگاه پیامبرصبا عدهای از یارانش که طرف مشورت او بودند، مشورت نمود که آیا به سوی فرزندان آن جماعت مردم سرازیر شوند یا اینکه به سوی مکه رهسپار شوند؟ ابوبکر گفت: خدا و رسولش بهتر میدانند. ای پیامبر خدا، ما برای عمره آمدهایم و برای جنگ با کسی نیامدهایم. اما اگر کسی مانع طواف کعبه شود، با او میجنگیم. پیامبرصفرمود: پس حرکت کنید». این حدیث نزد علما، مفسران، سیرهنویسان و فقها، معلوم و شناخته شده است. و بخاری و امام احمد در مسندش آن را روایت کردهاند [۱۵۱].
سپس هنگامی که عروه بن مسعود ثقفی -که از افراد چالاک و زیرک و جزو هم پیمانان قریش با پیامبرصبود- سخن گفت و شروع به سخن گفتن درباره یاران و رفیقان پیامبر کرد که «آنان افرادی به هم ریخته از هر جنسی هستند» و در مسند امام احمد آمده که «آنان افراد اوباش و اراذلی هستند که فرار میکنند و تو را رها میکنند»، ابوبکر صدیق به عروه گفت: «شرمگاه لات را بمک»، آیا ما فرار میکنیم و پیامبر را رها میکنیم؟!.
سپس هنگامی که پیامبرصبا قریش صلح نمود، ظاهراً در این صلح، خواری و ظلم بر مسلمانان بود، و کاری که پیامبرصانجام داد، به خاطر طاعت خداوند و اطمینان به وعده او و اینکه خداوند، او را بر کافران و مشرکان پیروز میگرداند، بود. این کار جمهور مسلمانان را خشمگین کرد و حق بر افرادی از آنان از قبیل عمر، علی، سهل بن حنیف و ... ناگوار آمد؛ در صحیح بخاری و مسلم از ابووائل روایت شده که وی گوید: «سهل بن حنیف در روز صفین برخاست و گفت: ای مردم، خودتان را متهم کنید. و در لفظ دیگری آمده است: نظرتان را درباره دینتان متهم کنید. ما در روز حدیبیه همراه رسول اللهصبودیم و اگر جنگ را به صلاح میدانستیم، جنگ میکردیم و این هم در صلحی بود که بین رسول اللهصو بین مشرکان بود. آنگاه عمر بن خطاب آمد و گفت: ای رسول خدا، آیا ما بر حق نیستیم و آنان بر باطل؟ فرمود: چرا، همینطور است. عمر گفت: آیا کشته شدگان ما در بهشت نیستند و کشته شدگان آنان در جهنم؟ فرمود: چرا، همینطور است. عمر گفت: پس چرا در دینمان پستی و حقارت را قبول کنیم و به مدینه برگردیم و نگذاریم خداوند بین ما و آنان داوری کند؟ پیامبرصفرمود: ای پسر خطاب، همانا من فرستاده خدا هستم و خدا هرگز مرا ضایع نمیگرداند. راوی میگوید: پس عمر از آنجا رفت و همچنان خشمگین و ناراحت بود و پیش ابوبکر رفت و گفت: ای ابوبکر، آیا ما بر حق نیستیم و آنان بر باطل؟ ابوبکر گفت: چرا، همینطور است. عمر گفت: آیا کشتهشدگان ما در بهشت نیستند و کشتهشدگان آنان در جهنم؟ گفت: چرا، همینطور است. عمر گفت: پس به خاطر چه در دینمان پستی و حقارت قبول کنیم و به مدینه برگردیم و نگذاریم خداوند بین ما و آنان داوری کند؟ ابوبکر گفت ای پسر خطاب، همانا محمد، فرستاده خداست و خدا هرگز او را ضایع نمیگرداند. راوی میگوید: آنگاه آیات فتح و پیروزی مسلمانان بر رسول اللهصنازل شد. پیامبر به دنبال عمر فرستاد و آن آیات را برایش خواند. عمر گفت: ای رسول خدا، آیا راستی این، فتح و پیروزی است؟ فرمود: بله. پس عمر خوشحال و شادمان شد و برگشت [۱۵۲]. و خداوند به مسلمانانی که با اقدام پیامبرصمخالفت کردند و آن را نپذیرفتند، توفیق توبه داد و توبه آنان را پذیرفت. خداوند از همهشان راضی باد! این موضعگیریهای ابوبکر، از روشنترین اموری است که نشان میدهد که قول و عمل و علم و حالات ابوبکر تا چه حدی با پیامبرصموافق و سازگار بوده، و اینکه اینها تنها مختص به ابوبکر است، زیرا قول و عملش از جنس قول و عمل پیامبرصاست. همچنین این موضعگیریهای ابوبکر جاهایی را روشن میسازد که ابوبکر در امر مشورت بر دیگران مقدم بود [۱۵۳].
[۱۴٩] ابوبکرسدر میان صحابه، درستترین و محکمترین رأی و کاملترین عقل داشت. [تاریخ الخلفاء: اثر سیوطی، ص ۴۳]. [۱۵۰] صحیح مسلم: ک ۳۲، ح ۵۸. [۱۵۱] صحیح بخاری: ک ۶۴، ب ۳۵، مسند احمد بن حنبل: ۶/۳۴۲. [۱۵۲] این لفظ از مسلم است، (حدیث شماره ۱۴۱۱-۱۴۱۳)، همچنین بخاری (ک ۶۵، ب ۵). [۱۵۳] منهاج السنة: ۴/۶۴، ۲۴۵، ۲۴٩ و ۲۵۰، و نگاه کنید به کتاب الهدی النبوی: ۲/۱۲۸. احمد از عبدالرحمن بن غنم روایت کرده که رسول اللهصبه ابوبکر و عمر گفت: «لَوِ اجْتَمَعْتُمَا فِى مَشُورَةٍ مَا خَالَفْتُكُمَا». «اگر هر دوی شما در امر مشورت و نظرخواهی، متفق القول میبودید، با شما مخالفت نمیکردم». همچنین طبرانی آن را از طریق حدیث براء بن عازب، روایت کرده است.